سلسله مراتب

از ویکی زروان
(تغییرمسیر از سلسله‌مراتب پیچیدگی)
پرش به: ناوبری، جستجو


سلسله ‏مراتب (Hierarchy) تفكيك شدنِ سطوح گوناگونِ پردازش اطلاعات در سيستم است، كه به تمايز فرآيند‌ هایى با مقياسهاى متفاوت منتهى مى ‏شود.



تمايز و تخصص، باعث می شوند مسيرهاى ويژه و جا افتاده ‏اى ميان ورودی ها و خروجی ‏ها برقرار شود. اين مسيرها می توانند در بخش ‌هایى ديگر از سيستم بازنمايى شوند، و پس از رمزگذارى شدن با نمادها و معانى خاصى گره بخورند. روند پردازش لايه هاى متفاوتى از نمادها كه در شبكه ‏اى بازگشتى همديگر را بازنمايى می كنند، می ‏تواند به سطوح گوناگونى از پردازش اطلاعات بيانجامد. سيستم پيچيده، همچون سخت ‏افزارى يگانه است كه برنامه‏‌هایى متفاوت با ماهيت ‌هایى گوناگون مى‏‌توانند به طور همزمان در آن اجرا شوند. نماد‌هایى كه هريك نشانگر فرآيندى بغرنج هستند، می توانند در سطحى بالاتر پردازش شوند و شبكه ‏اى از فرآيندهاى جزئی تر را به صورت مجموعه‏‌اى ساده شده از روابط نمادين ترجمه كنند. خودِ همين روند ترجمه و ساده سازى هم می ‏تواند به همين شكل در سطوحى بالاتر رمزگذارى و پردازش شود. به اين ترتيب، لايه هایى پياپى از فرآيندهاى پردازشى بر سيستم سوار می ‏شوند و پيچيدگى آن را زياد می كنند. اين سطوح متفاوت از نرم‏‌افزارِ پردازشى را سلسله مراتب می نامند. سلسله‏ مراتب، تفكيك شدنِ سطوح گوناگونِ پردازش اطلاعات در سيستم است، كه به تمايزِ فرآيند‌هایى با مقياس‌ هاى متفاوت منتهى مى‏شود.

بياييد به يك مثالِ سنتى بازگرديم، بدن خودتان را در نظر بگيريد!

اين بدن را با درجات درشت ‏نمايى متفاوتى می توان مشاهده كرد. می ‏توان با ميكروسكپ الكترونى به آن نگاه كرد و مجموعه ‏اى از تبادلات بيوشيميايى را تشخيص داد. می توان با ميكروسكپ معمولى بافت‌ها و اندام ‌هایش را ديد و فرآيند‌هایى فيزيولوژيك را در آن رديابى كرد. می ‏توان با چشم غيرمسلح، خصوصيات روانشناختى، ادراكات شناختى و تحولات عاطفى را در آن مشاهده كرد. و می توان اين افزايشِ درجه‌ى درشت نمايى را ادامه داد و شما را به مثابه عنصرى جامعه ‏شناختى يا بوم شناختى تحليل كرد.

در هر يك از اين درجاتِ درشت نمايى، فرآيند‌هایى متفاوت مشاهده می شوند. آن تبديلات شيميايىِ خُرد، و آن تحولات روانشناختى، به همان اندازه به سيستم بدن شما مربوط می ‏شوند كه فرآيندهاى اجتماعى و بوم ‏شناختىِ كلان. هر يك از اين درجات درشت نمايى كه براى توصيف سيستم شما به كار گرفته مى‏شود، يك سطح از سلسله مراتبِ شماست.

سطوح درشت نمايىِ قابل تصور براى جهانى كه ما می ‏شناسيم، در ابعادى بسيار بسيار بزرگتر از آنچه كه بتوانيم بفهميم، نوسان می كند. بر مبناى برآورد ديراك، تفاوت ابعاد خردترين و درشت‏ترين چيزِ جهان، از مرتبه‏ ى 1040 است. يعنى كوچكترين چيز، 1040بار از بزرگترين چيز، كوچكتر است. اين نوسان حتى در ميان جهان زنده هم باورنكردنى است. تفاوت ابعاد بين يك باكترى با نهنگ، يا يك فيتو باكترى و درخت اسكويا، 107 است. ما براى فهميدن اين تفاوت ابعادِ عظيم، ناچاريم رخدادهاى هر بعدِ قابل مشاهده براى خودمان را در قالب سطحى سلسله مراتبى جاى دهيم و در آن زمينه آن را بازنمايى كنيم.

پريگوژين معتقد است كه در طبيعت سطوحى طبيعى از سلسله مراتب وجود دارند. يعنى قوانين طبيعت پس از آن كه ابعاد سيستم از حدى بيشتر تفاوت كرد، دگرگون می شوند و جاى خود را به قواعدى جديد می ‏دهند. يعنى حالت ‌هاى متفاوتى در سطوح سلسله مراتبىِ متفاوتِ سيستم‌ها وجود دارد كه قواعد تقارنى متمايز را رقم می زند. از ديد پريگوژين، سه سطح سلسله مراتبى طبيعى می توان براى جهان فرض كرد:

الف) سطح نيوتونى، كه در آن بيشترين تقارن بر قوانين فيزيكى حاكم است. در اين سطح مفاهيمى مانند جرم و سرعت و نيرو به كارِ تبيين جهان مى‏‌آيند، و صورتبندى كردنِ رفتار سيستم‏ها از راه بررسى روابط دو به دوى آنها ممكن می ‏شود. در اين سطح فضا و زمان متقارن هستند. يعنى رخدادها كاملا برگشت پذيرند و دامنه ‏ى عمل قوانين بی كرانه است. اين همان سطح توصيفىِ محبوبِ تحويل ‏گرايان مكانيكى است.



ب) سطح ترموديناميك، اين سطح را بولتزمان معرفى كرده است و ويژگی ‏اش آن است كه قوانين آن نسبت به محور زمان متقارن نيستند. به خاطر قانون دوم ترموديناميك، تقارن زمان در معادلات توصيف كننده ‏ى اين سطح شكسته ‏اند. مفاهيمى كه در اين لايه براى صورتبندى رفتار سيستمها كاربرد دارند عبارتند از حجم و فشار و دما، كه از نظر مكانى متقارن عمل می كنند و می توانند در فضايى بيكرانه در نظر گرفته شوند. در سطح ترموديناميك روابط ساده و يكنواخت ميان تعداد بسيار زيادى از عناصرِ همسان مورد بررسى قرار مى‌‏گيرد.



ج) سطح سيستم‏هاى اتلافى ، كه از شكست تقارن مكانى در سيستم‏هاى ترموديناميك پديد می ‏آيد. در اين سيستمها رخداد‌هایى ديده می شود كه هم بازگشت ناپذير و هم محدود به مكانى خاص هستند. تحليل سيستمها در اين سطح با وارسى شمار زيادى از روابط متفاوت در ميان شمار زيادى از عناصر متفاوت ممكن می ‏شود.



يك نكته مسلم است و آن هم اين كه سلسله مراتب، محصول پيچيدگى سيستم است. هرچه سيستم پيچيده‏ تر باشد، شمار بيشترى از سطوح سلسله مراتبى براى فهميدن رفتارش لازم است. با اين وجود، در ساده ‏ترين سيستمها هم می توان سطوح سلسله مراتبى -هرچند تُنُك و كم شمار- را تشخيص داد.

با وجود تمايل فيزيكدانان براى عينى فرض كردنِ سلسله مراتب، مشكلات بسيارى بر سر راه اين كار قرار دارد.
نخست آن كه حد و مرز عينى و مشخصى بين سطوح گوناگون وجود ندارد،
دوم آن كه گاه به نظر مى‌‏رسد قوانين يك سطح به درون سطحى ديگر نشت می كنند. چنان كه مثلاً قواعد نيوتونى را در دل بسيارى از سيستم‏هاى اتلافى به شكلى اثر گذار می توان ديد.

از سوى ديگر، شواهدى هم وجود دارد كه استقلال سطوح سلسله مراتب از ذهنِ شناسندگان را بعيد جلوه می دهد. كافى است نگاهى به شاخه هاى گوناگون علم و سطوحى كه مدعى تحليلش هستند بياندازيم تا منظورمان روشن شود. هرچه به مقياس مشاهده‏ ى طبيعى انسان -ابعاد در حد سانتى متر تا كيلومتر- نزديك می ‏شويم، می بينيم تراكم سطوح سلسله مراتبىِ "طبيعى" هم بيشتر می ‏شود. كيهان شناسى كه به توصيف رخداد‌هایى در دو سرِ طيفِ اندازه ‏ى رخدادها می ‏پردازد، با قواعدى به نسبت ساده و همگن، پديده هایى با تفاوت ابعاد1030را توصيف می كند، و آنگاه ما در فاصله ‏اى بسيار اندك با دامنه‏ ى مقياسِ 103رخداد‌هایى را می ‏بينيم كه در سطوح سلسله مراتبىِ متفاوتِ زيستى، روانى، اجتماعى و بوم ‏شناختى قرار گرفته‏‌اند. يعنى سلسله مراتبِ توصيفی ‏اى كه در نزديكىِ دامنه‏ ى ديد انسان قرار دارند، متراكم تر و تخصص يافته ‏تر هستند. چنين می ‏نمايد كه اين تراكم زياد لايه ‏ها نشانه‌ى ساختگى بودنِ اين سطوح، و وابسته بودنشان به ذهنِ شناسنده باشند. پيشنهاد ما در اينجا آن است كه سطوح سلسله مراتب امرى روش شناختى فرض شوند.

سلسله مراتب مفهومى نظرى و مشاهداتى است. سطوح مختلفِ سلسله مراتبِ يك سيستم، وجود بيرونى و خارجى ندارند. ما براى ساده كردنِ سيستم و فهميدنش، آن را به لايه‌هایى متفاوت از فرآيندهاى مشابه تجزيه می کنيم و هريك را به عنوان "سطحى از سلسله مراتب" تحليل می كنيم. با اين وجود، ما تنها سيستمى نيستيم كه براى ساده كردنِ پردازش اطلاعات از سلسله مراتب مشاهداتىِ متفاوت استفاده می كند. همه‌ى سيستمهاى پيچيده براى دقيقتر كردنِ بازنمايى خود از جهان چنين می كنند، و مهمترين چيزى كه بايد در اين چارچوب برايشان مفهوم شود، خودشان هستند كه درست به خاطر همين سلسله مراتبى كردن، مرتب پيچيده‏‌تر مى‏‌شوند.

سيستم، براى تشخيص خود، و صورتبندى كردن فرآيندهاى خويش، سطوح جديدى از سلسله مراتبِ پردازشى را در درون خود فرض می كند، و به كمك آنها رخدادها و كنش ها را در رده هایى متمايز و تفكيك شده مديريت می كند. اين كار، معادل فعاليت دانشمندانِ انسانى به عنوان سلسله ‏مراتب ‏سازانى است كه براى توصيف مشاهداتشان به بيانى على، مرتب ابعادى خردتر و خردتر را فرض می گيرند. در روزگار افلاتون اتمهایى با پنج ريختِ هندسى شهرت داشتند، و امروز كوارك ‌هاى بالا و پايين. همه‏ ى اينها، سطوح جديدى از سلسله مراتب هستند كه ما براى توصيف دقيقترِ مشاهداتمان ابداع كرده ‏ايم. همچنان كه تمام سيستم‏هاى خودارجاعِ پيچيده به انجام چنين كارى مشغولند.

به اين ترتيب، فرآيندها به شكلى افزاينده نمادگذارى و سازماندهى می شوند و سطوح پرشمارترى از سلسله مراتب را در سيستم پديد می آورند. اين سطوح نوين، ماهيت هستی شناسانه ندارند، بلكه محصول تلاش سيستم براى شناسايى خويش و سازماندهى رفتارهاى خودش هستند. سلسله مراتبى شدنِ سيستم. محصول جانبىِ پردازش اطلاعات است. سيستم براى بازنمايى، صورتبندى و فهمِ آنچه كه در درون – و برونش- رخ می دهد، مرتباً محورهاى جديدى را براى شكست تقارن ابداع می كند و نماد هاى پيچيده شده‏ ى پيشين را با نمادهاى نوظهور ساده ‏ترى جايگزين می كند. به اين ترتيب فرآيندهاى حاكم بر يك مقياس به تدريج گذار حالتى را تجربه می كنند و به فرآيندهايى در مقياسى ديگر تبديل می ‏شوند. ساختارهاى سطوح زيرين، كم كم ارتباط خود را با ساختارهاى نوظهور سطح بالاتر از دست می ‏دهند. آنها از سويى اين روندهاى سطح بالا را بر مى سازند، از سوى ديگر توسط آنها مديريت می ‏شوند.

همگام با تفكيك شدنِ سطوح سلسله مراتبىِ گوناگون در سيستم، دو شيوه‏ ى سازماندهى درونى هم در سيستم شكل می گيرد: جريانى از زايشِ پايين به بالا ساختارهاى سطح خرد را به عنوان داربستى براى ظهور ساختارهاى سطح كلان مورد استفاده قرار می ‏دهد، و موج ‌هایى از مديريتِ بالا به پايين كاركردهاى سطح خرد را زير تأثير كاركردهاى كلان دگرگون می ‏كنند.

در هر سطحِ سلسله مراتب، تنها ارتباطهاى كاركردىِ قابل مشاهده، بين عناصرِ مربوط به همان سطح برقرار است. به عبارت ديگر، عناصر يك سطح با عناصر سطوح ديگر ارتباط مستقيمى ندارند. سطوح گوناگون از راه فرآيندهاى مشترك در بين دو سطح به هم مربوط می ‏شوند. اين بدان معناست كه مولکول ‌هاى بدن شما، به طور مستقيم اثرى بر موقعيت اجتماعى يا ساخت روانی تان نمی ‏گذارد. ارتباط ميان سطوح مولكولى و روانى يا اجتماعى، از راه فرآيند‌هایى برقرار مى‏‌شود كه در هر دو سطح جريان دارند. مثلاً فرآيند انديشيدن، به كاركرد‌هایى در ساختارِ عصبى شما مربوط مى‌‏شود كه از سويى با مولکول ‌ها و از سوى ديگر با ادراكات روانى شما پيوند خورده است. به اين ترتيب از مجراى اين فرآيند ممكن است مولکول‌ هاى مغز شما بر خلق و خويتان تأثير گذارند. با اين وجود هيچ مولكولِ منفردى بر هيچ خلق و خوى خاصى اثر گذار نيست.

با توجه به آن كه پويايى عناصر و روابطِ هر سطح، از تحولات عناصر و روابط ساير سطوح مستقل است، می توان هر لايه را به عنوان محيطى براى لايه ‏هاى ديگر در نظر گرفت. پس از آن كه سيستم لايه هاى سلسله مراتبى خود را با مرز‌هایى از جنس پردازش اطلاعات مسدود كرد، ارتباط ميان عناصر و روابط در سطوح خرد و كلان قطع می شود. رخدادهاى سطح كلان، از نگاه سطوح زيرين همچون رخداد‌هایى بيرونى جلوه می كنند، و معكوس اين قضيه هم راست است.

دليل اصلى اين كه سطوح سلسله مراتبى را فاقد واقعيت هستى شناسانه می ‏دانم، همين محوريتِ نماد - معنا در مرزبندى سطوح سلسله مراتبى است. سطوح سلسله مراتب تنها توسط اطلاعات از هم جدا می ‏شوند و بنابراين سيستمهایى مستقل را پديد نمی ‏آورند. به بيان ديگر، با وجود افزوده شدن بر شمار نرم‏ افزارها، سخت ‏افزار همچنان ثابت است.

در اين ميان، آنچه كه اين سطوح گوناگون را به هم پيوند می دهد و سيستم پيچيده را به كلى منسجم و يكپارچه تبديل مى‏ كند، معناست. نمادها و معانى، به همان ترتيبى كه سطوح سلسله مراتبى سيستم را از هم جدا مى ‏كنند، مجرا‌هایى هم براى پيوند آنها برقرار می ‏دارند و به اين ترتيب فرآيندهاى حد واسطى كه صحبتشان را كرديم، براى پل زدن بين سطوح گوناگون سلسله مراتب احداث مى ‏شوند.