حرکت از من-دیگری به خودی-بیگانه
منشهاى مربوط به جنگ از جنبه ى ديگرى هم اهميت دارند، و آن نقش مهمشان در تعريف حد و مرز ميان من-ديگرى و شيوه هاى تعميم دادن اين مرزبندى تا سطح خودى و بيگانه است.
آدمى، به عنوان سازواره اى زيستى، با مهارى طبيعى بر سر راه نابود كردن همنوعان خود روبه روست. جانورى كه به هنگام كشتن همنوع خود بيش از حدى خاص آسوده باشد، نمى تواند به شيوه اى اجتماعى زندگى كند، و در شرايط تكاملى انسان، محروم شدن از اين شيوه ى زيست، به معناى انقراض است. از همين رو، كشتن همنوع در تمام جوامع انسانى تابوست، و اين تابو بودن به ريشه هاى عميق زيستشناختى بازمى گردد. اين مهار روانى، مانعى بر سر راه منشهاى جنگ محور است، و بايد به شكلى در تكامل اين خوشه از منشها حل گردد.
منشها با تعريف معيارهايى درون ذاتى براى مفهوم «من» و متمايز كردنش از ديگرى، به چنين راه حلى دست يافته اند. اگر كشتن همنوع، آدمهاى ديگر، تابوست بايد به دنبال راهى گشت تا اعضاى قبيله ى دشمن، كشور همسايه، و جنگجويان ارتش رويارويمان را از دامنه ى تعريف آدم خارج كنيم. منشهايى كه اين مهم را به انجام مى رساندهاند، در پيوند نزديک با منشهايى بودهاند كه «آدم» را تعريف مى كرده اند.
به اين ترتيب، خوشه اى از منشها - با ارزش انسجام بخشِ كليدى - تكامل يافته اند كه كارشان تعريف كردن مفهوم انسان بوده است. آن كسانى كه از دايره ى اين تعريف بيرون مى افتادهاند، به عنوان نوع پست تر يا شكلى خطاكار و مسخ شده از انسان در نظر گرفته مى شدند و مشمول قواعد نوعدوستانه ى پيش تنيده در مغز افراد نمى گشتند. اين كار، در واقع، تعميم شاخصهاى تعريف كنندهى «من» در برابر ديگرى، به سطح جمع است. به اين شكل، «ما» در برابر «ديگران» هويت مى يابيم.
اين هويت، توسط نمادها و علايمِ معمولا ريخت شناختى نمادگذارى مى شود، در قالب اساطير و افسانه هاى عاميانه مورد ستايش واقع مى شود، و مايه ى تحقير و طرد كسانى مى گردد كه فاقد آن هستند. نمادگذارى هويت علاوه بر آن كه اعضاى يک جامعه را در رسيدن به انسجامى درونى وهماهنگى رفتارى يارى مى دهد، به ايشان مجوز معنايى لازم براى نابودكردن ديگران را نيز اهدا مى كند.
ز اين روست كه دستيابى به منابعى كه در اختيار آدميانى جز ما قرار گرفته اند، از عملى غيرعادلانه، وحشي گرانه و تجاوزكارانه، به رخدادى مجاز، مطلوب، و حتى واجب تبديل مى گردد. نكته ى مهم در اين ميان آن است كه مرزبندى ميان خودى و بيگانه، نه تنها با مصالح اقتصادى جامعه، كه با شكافهاى ميان سپهرهاى رقيبِ منشها هم همخوانی دارد.