نبرد منشهای شعرگونه و علمی با یکدیگر

از ویکی زروان
نسخهٔ تاریخ ‏۲۱ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۲۱:۰۰ توسط Mehrdad.akhavan (بحث | مشارکت‌ها)

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به: ناوبری، جستجو

يكى از دلايل چيرگى منشهاى علمى بر عاطفى در جوامع مدرن، همين عدم قطعيت بالاى حاكم بر ارتباط معنايى بين افرادِ بيگانه است. درواقع، جدا شدن حوزه ى عمومى از خصوصى را در ابتداى شكل گيرى جوامع مدرن، مى توان به عنوان نمودى از اين غلبه تعريف كرد.

همزمان با شاخه زايى و گونه دزايى سريع در منشهاى علمى، فضاى حالت اين نوع ازمنشها نيز به سرعت بسط يافت و تنظيم مبادلات معنايى در بسيارى از سطوح جامعه را بر عهده گرفت. اين تبديل شدنِ كنشهاى علمى به جذب كننده هاى سيستم با رانده شدن منشهاى شعرگونه به قلمروهاى ذهنى تر و شخصى تر همراه بود، و اين همان بود كه حوزه ى خصوصى نام گرفت و منشهاى وابسته به حوزه هاى طرد شدهى هنر و اخلاق را در خود متمركز كرد.

غلبه ى منشهاى علمى بر شعرگونه، و چيرگی روندِ پردازش عقلانی بر عاطفى، به محورى شدنِ نقش علم در تنظيم رفتارهاي اجتماعى انجاميد، كه خود پيامد طبيعىِ مدرنيته بود و از شيوه ى خاص سازماندهى كنش ارتباطى در اين جوامع بر میخاست. تلاش هاى فيلسوفان و هنرمندان رمانتيست قرن نوزدهم و پيروان سياستمدارشان در قرن بيستم آن بود كه به شكلی محوريت منشهاى شعرگونه و سپهر عاطفی- هيجانی را احيا كنند. به اين شكل بود كه رمانتيسم در شعر و نقاشی و فلسفه ي قرن نوزدهم ظهور كرد، و پس از يک قرن به ظهور دولت هاي فاشيست در اروپا منتهی شد. اين جريان در خوش بينانه ترين حالت، اشتباهى بود كه از ناديده گرفتن ماهيتِ منشهاى شعرگونه و پيچيدگى جوامع مدرن ناشى مى شد. در بدترين حالت، آن را بايد سوءاستفادهاي منظم دانست از نيازهاي روانی توده هاي مردمِ تازه شهرنشين شده، كه با فقر و قحطیِ منشهاي شعرگونه روبه رو بودند و به ژرفاي سپهر نمادين و معنايیِ ناشناخته اي به نام علم مدرن پرتاب شده بودند.


چگونگى بسطِ سيطره ى منشهاى علمى بر كنشهاى ارتباطىِ جوامع مدرن، موضوعى جذاب و دلكش است كه نوشتارى ديگر را مى طلبد. در اينجا اشاره به يک نكته ى واپسين بسنده است، و آن هم اين كه گذار حالت هاى مورد توجه جامعه شناسان كلاسيک در نظريه ي منشها به شكلى تازه قابل وارسى است. تبديل نظم ارگانيک دوركهيمى به نظم مكانيكی، تبديل اجتماع تونيِس به جامعه، غلبه ى عقلانيت ابزارى بر عقلانيت سنتى در آثار وبر، و چيرگى سرمايه دارى بر نظام خانخانى در آثار ماركس، صورتبندي هاى همريختى از همين پديده هستند و مى توانند با چارچوب نظريِ پيشنهادي مان به خوشه هايى از منشهاى مرتبط به هم تجزيه شوند و مورد تحليل تاريخى قرار گيرند.