رهیدن از استبداد جمها
گذشته از تله هاي اصلیاي كه ذكرشان گذشت، اين خطاي رايج نيز وجود دارد كه به دنبالِ درک كاركردها و كژكاركردهاي حاكم بر جمها، ميل به رهايی از آنها و زدودن جمها از سپهر شناسايی در شناسنده ايجاد شود. در بند بعدي بيشتر در مورد داليل ناممكن بودنِ تحقق اين ميل خواهيم نوشت. اما در اينجا، بايد به طور خلاصه به اين نكته اشاره كرد كه جمها زيربناي هر نوع شناختِ خودآگاهانه و آشنا هستند، و بنابراين رهيدن از جم و حذف كردن اين عناصر لزوماً به فروپاشی ساخت شناسايی و فقير شدن سپهر شناخت منتهی خواهد شد. اين به آن معناست كه دستگاه شناختی آدميان – و گويا ساير جانوران - بر مبناي الگويی از رده بندي دو دويی چيزها و تحويل كردنشان به قطب هايی دوگانه ساختار يافته باشد. اين ساختار، خصلتی تكاملی دارد كه در كليت خويش و حتی تا حدودي در مورد برخی از جم هاي مركزي - مانند لذت/ رنج - خصلتی پيشتنيده و ژنتيكی دارد. از اين رو، رهيدن از استبداد جمها اگر به معناي شناخت دقيق آنها و گذر از آنها - و در عين حال پذيرش حضور دايمی و سودمندشان - نباشد، توهمی بيش نيست.