خودانگاره: تفاوت بین نسخهها
(←خودانگاه چیست و چه خصوصیاتی دارد؟) |
(←خودانگاره ماهیتي دروغین دارد) |
||
سطر ۳۶: | سطر ۳۶: | ||
<br /> | <br /> | ||
− | این '''برخورد جانبدارانه ی من با خودانگاره، امری ناشـی از اشـتباه نیسـت، بلکه شکلی از خطای ادراکی یا توهم است'''.اشتباه، لغزشی موضـعی و جزءـی در درک حقیقت است کـه از انحراف هـای روش شـناختی ناشـی | + | این '''برخورد جانبدارانه ی من با خودانگاره، امری ناشـی از اشـتباه نیسـت، بلکه شکلی از خطای ادراکی یا توهم است'''.اشتباه، لغزشی موضـعی و جزءـی در درک حقیقت است کـه از انحراف هـای روش شـناختی ناشـی می شـود و بـه کمک راهبردهایی ترمیمی مانند بازبینی و نقد رفع می گردد. اما توهم ها امـوری عام و کلان هستند که به روششناسی جستوجوی حقیقت ربطی ندارند، بلکه از گرایش فرد برای جور خاصی دیدن ناشی می شوند و به همین دلیـل هـم بـه راحتی اصلاح نمیشوند و خصلتی درازمدت و پایدار دارند. |
− | از گرایش فرد برای جور خاصی دیدن ناشی | + | <br /> |
− | راحتی | + | |
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | '''من در مورد خودانگاره دچار توهم است، نه اشتباه'''. در اینجا کافی است بـه سه تا از مهمترین برداشتهای دروغینی که در خودانگـاره ی یـک آدم سـالم و عادی وجود دارد اشاره کنیم تا ماهیت توهم گونه ی خودانگاره روشن شود. | |
− | + | چنان که گفتیم، بر مبنای اثر بارنوم، شمار کلی صـفات مثبـت و خـوب در خودانگارهی هر من عادی و سالم بسـیار بیشـتر از عناصـر منفـی و ناخوشـایند است. همین حقیقت به تنهایی میتواند واقعگرایانه بودن خودانگاره را مشکوک و مسأله برانگیز سازد. با وجود این میتوان به کمـک آزمونهـایی ایـن شـک را تقویت کرد. | |
− | + | ||
− | + | <br /> | |
− | + | شواهد آزمایشگاهی نشان میدهد که: | |
− | + | :'''الف)''' زمان مـورد نیـاز بـرای فرامـوش کـردن خـاطرات ناخوشـایند کوتـاهتر از خاطرات خوشایند است. | |
− | شکستها و سرخوردگیها به یاد سپرده میشوند و بعدها | + | :'''ب)''' زمان مورد نیـاز بـرای یـادآوری خـاطرات خوشـایند کوتـاهتر از خـاطرات ناخوشایند است. |
− | میشوند. | + | :'''پ)''' خاطرات مربوط به پیروزیها و کامیابیهـا سـاده تر از خـاطرات مربـوط بـه شکستها و سرخوردگیها به یاد سپرده میشوند و بعدها ساده تر بـه یـاد آورده میشوند. |
− | ت کارهایی که من در آنها مهارت دارد مهم ارزیـابی میشـوند و | + | :'''ت)''' کارهایی که من در آنها مهارت دارد مهم ارزیـابی میشـوند و فعالیت هـایی که من در آن ضعیف عمل می کند، حاشیه ای و فرعی پنداشته میشوند. |
− | که من در آن ضعیف عمل | + | :'''ث)''' اطلاعات مربوط به ویژگیهای ناخوشایند من سخت تر و کندتر از اطلاعـات مربوط به صفات خوب من پردازش میشوند. |
− | ث | + | :'''ج)''' تفسیرهای علّی من درباره ی خودش جانبدارانـه اسـت. یعنـی ناکامیهـا و شکستها به مداخلهی دیگری یا جهان، و پیروزیها و موفقیتها به تلاشهـای من منسوب میشوند. |
− | مربوط به صفات خوب من پردازش میشوند. | + | :'''چ)''' در یک آزمون آماری، تقریبا تمام پاسخگویان خود را از نظر توانایی، هـوش،اخلاق، و جذابیت در مرتبه ای بالاتر از میـانگین افـراد جامعـه رده بنـدی کـرده بودند! برداشتی که به طور منطقی نمیتواند درست باشد. |
− | ج تفسیرهای | + | <br /> |
− | شکستها به مداخلهی دیگری یا جهان، و پیروزیها و موفقیتها به | + | |
− | من منسوب میشوند. | + | بنابراین، نخستین توهمی که من در زمینـه ی خودانگـاره دارد خـوشبینی مفرط دربارهی ویژگیها و خصلتهای خوب شخصی است. ''دومین توهم را میتوان خوشبینی نامید.''' هسته ی مرکزی این توهم از ایـن باور تشکیل شده که جهان به سمت پیشرفت و بهروزی در حرکت است و مـن در این میان روز به روز وضعیت بهتری پیـدا خواهـد کـرد. در آزمـونی کـه بـر جوانان آمریکایی انجام شد، پرسش «لـذت بخشتـرین زمـان عمرتـان در چـه موقعی قرار دارد؟» به این ترتیب پاسخ گرفت: |
− | چ در یک آزمون آماری، تقریبا تمام پاسخگویان خود را از نظر توانایی، | + | * یـک درصـد معتقـد بودنـد ایـن لحظه در گذشته قرار داشته، |
− | + | * ۹ درصد آن را به حـال مربـوط میدانسـتند، | |
− | بودند! برداشتی که به طور منطقی نمیتواند درست باشد. | + | * ۵۷ درصد آن را به حال یا آینده و |
− | بنابراین، نخستین توهمی که من در | + | * ۳۳درصد آن را به آینده مـرتبط میدیدنـد. |
− | مفرط دربارهی | + | |
− | دومین توهم را میتوان خوشبینی نامید. | + | |
− | باور تشکیل شده که جهان به سمت پیشرفت و بهروزی در حرکت است و مـن | + | |
− | در این میان روز به روز وضعیت بهتری پیـدا خواهـد کـرد. در آزمـونی کـه بـر | + | |
− | جوانان آمریکایی انجام شد، پرسش | + | |
− | موقعی قرار | + | |
− | لحظه در گذشته قرار داشته، | + | |
− | درصد آن را به حال یا آینده و | + | |
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | <br /> | |
− | بودن خودانگارهشان نیست. افـراد افسـرده، بـر عکـس رونـد معمـول، در مـورد رخـدادها و چیزهـا | + | |
− | ارزیابیای بسیار منفی دارند که همچون ارزیابی مثبت | + | بـه همین ترتیب، در آزمونی که بر دانشجویان آمریکایی انجـام گرفتـه نشـان داده شده که تصور افراد درباره ی آینده عناصر مثبت و رخدادهای خوشـایندی را در بر میگیرد که فراوانی شان چهار برابر بیش از رخدادهای منفی و ناراحت کننـده است. ناگفته پیداست که باور به بهتر بـودن آینـده نسـبت بـه گذشـته، اگربـه صورت باوری همگانی و مستقل از شرایط شخصی هر من وجـود داشـته باشـد، نمیتواند ناشی از حقیقتی عینی باشـد و بیشـتر بـه ایمـانی درونـی و احتمـالا نادرست شباهت دارد، چون هیچ دلیل قانع کننده ای برای ترجیح یک زمـان بـر زمان دیگر وجود ندارد. به این شکل، '''دومین توهم رایج را می تـوان خـوشبینی درباره ی سیر حوادث دانست'''. |
− | + | <br /> | |
− | چنین | + | |
− | روندهای تصادفی و گاه | + | '''سومین توهم'''، که ساختاری عجیب دارد، به این نکته باز میگـردد کـه '''مـن معمولا معتقد است که می تواند رخدادهای تصادفی را کنترل کند'''. این البته بنابه تعریف مفهوم رخداد تصادفی امری نادرست اسـت. بهتـرین مثـال از چنـین توهمی را میتوان در کسانی که در بازی هـای مبتنـی بـر رخـدادهای تصـادفی شرکت میکنند مشاهده کرد. قماربازان هنگام تولیـد یـک حادثـه ی کـاتوره ای مانند ریختن تاس یا کشیدن ورق معمولا طوری رفتار می کنند که گویا اراده یا خواستشان در نتیجه ی حاصل شده تأثیری دارد و تأکیـدی کـه بـر «ریخـتن تاس خودشان» یا «کشیدن ورق خودشان» دارند نشـانگر آن اسـت کـه نـوعی پیوند شخصی و هدفمنـد را میـان خواسـت خـویش و رونـدی تصـادفی قایـل هستند. به همین ترتیب، وقتی نتیجه به شکلی دلخواه حاصـل میشـود، حـس درونی قماربازان به پیروزی ای شخصی که بر اساس تلاش و فعالیـت بـه دسـتآمده شباهت دارد، نه برخورداری از تصادفی دلخواه و کور. |
− | + | ||
− | + | <br /> | |
− | این ترتیب، قدرت پذیرش مخاطره و انگیزش برای | + | یک نکته ی تکاندهنده در مورد توهم های یادشده آن اسـت کـه بـه ظـاهر گروه خاصی از مردم در برابر هر سه تـوهم مصـونیت دارنـد. ایـن افـراد همـان کسانی هستند که ما با نام افسرده میشناسیم شان و معمولا با نوعی کم کـارکرد در زمینه ی انگیزش دست به گریبان هستند. افراد افسرده در این آزمونها خود را بسیار واقع بینانه ارزیابی می کنند، تصوری بی طرفانه و غیرجانبدارانه در مورد |
− | من بیشتر | + | رخـدادها و سـیر حـوادث دارنـد و رخـدادهای تصـادفی را بـه خـود منسـوب نمیکنند. در واقع، احتمالا یکی از دالیل افسرده بودنشان هم همین است! |
− | وضعیت خوب وخوشایند همه چیز را برآورده سازد. به این ترتیـب، بـازخوردی | + | :'''نکته:''' البته مصونیت افراد افسرده در مورد این توهمهای سنجیدنی لزوما به معنای دقیقتر و درسـتتر بودن خودانگارهشان نیست. افـراد افسـرده، بـر عکـس رونـد معمـول، در مـورد رخـدادها و چیزهـا ارزیابیای بسیار منفی دارند که همچون ارزیابی مثبت بی بنیاد مورد بحث معمولا توهم آمیز است. |
− | مثبت میان | + | |
− | کمک خودانگارهای دروغین، بخت رویارویی مؤثرتر با هستی و تحقق این تصویر | + | چنین می نماید که خودانگاره ی دروغین سپری کارآمد در برابر محیطـی بـا روندهای تصادفی و گاه ناراحت کننده است. وجود توهم هایی کـه بـر اهمیـت وارزش من دلالت دارند و قدرت و کامیابی مـرا بـیش از واقـع ارزیـابی می کننـد باعث خوشحال تر شدن من میشود و اعتماد به نفس من را افزون میکنـد. بـه این ترتیب، قدرت پذیرش مخاطره و انگیزش برای گلاویز شدن با مشـکلات در من بیشتر می شود و این خود میتواند بخشی از پیشگوییهای موجود دربـاره ی وضعیت خوب وخوشایند همه چیز را برآورده سازد. به این ترتیـب، بـازخوردی |
− | ذهنی را به دست | + | مثبت میان توهم های یادشده و کامیابیهای شخصی برقرار میشـود و مـن بـه کمک خودانگارهای دروغین، بخت رویارویی مؤثرتر با هستی و تحقق این تصویر ذهنی را به دست می آورد. |
− | + | <br /> | |
− | + | ||
− | + | ==='''خودانگاره نظابي پندپاره و نامنسنجم است'''=== | |
− | طبیعی دانست که در همه وجود دارد و لزوما | + | گرگن، یکـی از نخسـتین نظریه پردازان جدید بود که رویکرد نیچـه ای بـه شخصـیت هنجـار آدمـی را درنظریه های علمی اش به کار گرفت و چندپاره بودن خودانگاره را امـری عـادی و طبیعی دانست که در همه وجود دارد و لزوما نشانه ی بیماری خاصی نیست. |
− | روزنبرگ نیز در میان | + | روزنبرگ نیز در میان جامعه شناسان، برداشتی مشابه از هویت روانی را ارایه کرده است و افزون شدن پیچیدگی جامعه و شاخه زایی در حـوزه ی گزینـه های رفتاری را در کنار ظهور رسانه های عمومی و تبلیغ شیوه هایی متنـوع و معمـولا متعارض از زیستن دلیلی بر چهل تکه شدن سـاختار مـن و نامنسـجم نمـودن خودانگاره در عصر مدرن دانسته است. این نظری است که پیتر برگر نیز در اثـر مشهور و کوتاهش آن را تأیید کرده است |
− | کرده است و افزون شدن پیچیدگی جامعه و | + | <br /> |
− | رفتاری را در کنار ظهور | + | |
− | + | برخی از نظریه پردازان دیگر کوشیده اند تا شواهد مربوط به عـدم انسـجام و یکپارچـه نبـودن سـاخت هویـت فـردی را بـر مبنـای تعـارض درونـی میـان زیرواحدهای تشکیل دهنده ی آن توضیح دهند. به عنوان مثـال نـوآم دو متغیـر مکمل «استحکام خود» و «شکنندگی خود» را در ساختار روانی من تشـخیص داده است. | |
− | خودانگاره در عصر مدرن دانسته است. این نظری است که پیتر برگر نیز در اثـر | + | :'''استحکام خود''' نیرویی اسـت کـه لایـه های رسـوب کـردن در مـن و عناصر تشکیل دهنده ی هویت روانی را در سطوح گوناگون به هم متصل می کند و به کلیت آن انسجام می بخشـد. |
− | + | :در مقابـل '''شـکنندگی خـود''' عبـارت اسـت از تمایل عناصر من به [[شاخه زایی]] و واگرایـی و ایـن در شـرایطی رخ می دهـد کـه | |
− | + | فشار عناصر رسوب کرده از گذشته بر من زیـاد باشـد و از پیونـد درسـت ایـن بخشها در زمان حال جلوگیری کند. | |
− | برخی از | + | <br /> |
− | یکپارچـه نبـودن سـاخت هویـت فـردی را بـر مبنـای | + | |
− | زیرواحدهای | + | از دید نـوآم، تعامـل میـان ایـن دو نیـرو تعیین کننده ی نوسانات خلق و خو و سلامت روانی است و آنچه با نام فروپاشی روانی شهرت یافته، در واقع، چیرگی نیروی شکنندگی خود بر اسـتحکام خـود است |
− | مکمل | + | |
− | داده است. استحکام خود نیرویی اسـت کـه | + | <br /> |
− | و به کلیت آن انسجام | + | |
− | تمایل عناصر من به | + | این نظریه ها، و برداشت های دیگری که در این زمینه وجود دارند، همـه، در پی توضیح دادن یک حقیقت هستند و آن هـم ایـن کـه خودانگـاره سـاختاری منسجم و یکپارچه ندارد. تصویر ذهنی مـن از مـن تناقض هـا، نقـاط تاریـک، و نوساناتی پیش بینی ناشده را شامل می شود که با اصـل یکپـارچگی و همخـوانی درونی عناصر من در تضاد اسـت. از ایـن رو، دیـدگاه های گونـاگون بـه فراخـور |
− | فشار عناصر رسوب کرده از گذشته بر من زیـاد باشـد و از پیونـد درسـت ایـن | + | زرادخانه ی مفهومی خویش مدل هایی برای توضیح این تناقضهـا و دلیـل ایـن چندپارگی ها برساخته اند. |
− | بخشها در زمان حال جلوگیری کند. از دید نـوآم، تعامـل میـان ایـن دو نیـرو | + | |
− | + | <br /> | |
− | روانی شهرت یافته، در واقع، چیرگی نیروی شکنندگی خود بر اسـتحکام خـود | + | در مدل مورد نظر ما، اصل موضوعه ی '''لـزوم یکپارچـه بودن من''' و '''انسجام خودانگاره''' گزاره ای است که باید به محک نقد کشیده شـود. |
− | + | این باور که من ذاتا امری منظم و سامان یافته و فارغ از تناقض اسـت، احتمـالا از گرایش من برای تثبیت نظم و [[گریز]] از [[آشوب]]ی ناشی شده که در تمام نظامها، از جمله من، حضوری همیشگی دارد. از این رو، در مدل مورد نظر ما، چنان که به زودی روشنتر خواهد شد، عدم انسجام خودانگاره، که شواهدی کـافی بـرای اثبــاتش وجــود دارد، امــری غیرمنتظــره و غریــب نیســت کــه ضــرورتی بــه نظریه پردازی برای توضیح آن وجود داشته باشد. | |
− | + | ||
− | این | + | |
− | پی توضیح دادن یک حقیقت هستند و آن هـم ایـن کـه خودانگـاره سـاختاری | + | |
− | منسجم و یکپارچه ندارد. تصویر ذهنی مـن از مـن | + | |
− | نوساناتی | + | |
− | درونی عناصر من در تضاد اسـت. از ایـن رو، | + | |
− | + | ||
− | + | ||
− | بودن من و انسجام خودانگاره | + | |
− | این باور که من ذاتا امری منظم و سامان یافته و فارغ از تناقض اسـت، | + | |
− | از گرایش من برای تثبیت نظم و گریز از | + | |
− | از جمله من، حضوری همیشگی دارد. از این رو، در مدل مورد نظر ما، چنان که | + | |
− | به زودی روشنتر خواهد شد، عدم انسجام خودانگاره، که شواهدی کـافی بـرای | + | |
− | اثبــاتش وجــود دارد، امــری غیرمنتظــره و غریــب نیســت کــه ضــرورتی بــه | + | |
− | + | ||
کتاب روانشناسی خودانگاره صفحه ۱۷۷ تا ۱۸۵ | کتاب روانشناسی خودانگاره صفحه ۱۷۷ تا ۱۸۵ |
نسخهٔ ۲۸ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۰۳:۳۵
محتویات
خودانگاه چیست و چه خصوصیاتی دارد؟
خودانگاره پویاست
این بدان معناست که تصویر ذهنـی مـن از مـن امـری دگرگون شونده و پویاست و در طول زمـان و بسـته بـه شـرایط، موقعیت هـا، و تجربیاتی که من بـا آن رویـارو می شـود، دسـتخوش تغییـر می گـردد. شـواهد آزمایشگاهی و مشاهدات کنترل شده نشان می دهند کـه خودانگـاره زیـر تـأثیر انگاره هایی که در ذهن دیگران وجود دارد و به شکلی در حضور من بیـان می شـودشکل میگیرد و تغییر می کند. در یک آزمون ساده، از گروهی از بچه ها که در اردویـی شرکت میکردند و قرار بود یک هفته را با هم بگذرانند خواسته شد تا تصویری که درباره ی خود دارند را گزارش دهند و به طور همزمـان از دوستانشـان نیـز خواسته شد تا انگاره شان از ایشان را شرح دهند. آنگاه در پایان دوره و پـس از آن که این گروه هفت روز را با یکدیگر گذرانده بودند، بار دیگر پرسشنامـه های مشابهی پر شد و نتـای نشـان داد کـه در پایـان دوره خودانگاره هـا همخـوانی بیشتری با انگاره های صادر شده از سوی دیگری پیدا کرده اند.
جالب آن که کلیت انگاره ها در این میان چنـدان تغییـر نکـرده بـود و ایـن خودانگاره بود که زیر فشار توافق جمعی دگرگون شده و بـه سـوی انگاره هـای مورد توافق جمع میل کرده بود. در آزمایش بر روی دانشجویانی که برای مـدت شش ماه در یک خوابگاه به سر می بردند هم نتایجی مشابه دست آمد و معلـوم شد که این خودانگاره است که عنصر پیرو و پویاتر را تشکیل میدهد و میل بـه همرنگی با آرای عمومی دارد. نکته ی جالب آن که در کل این آزمونها، ضـریب همبستگی میان خودانگاره و انگاره از ضریب مشابه میـان خودانگـاره و تصـویر ذهنی من از انگارهی دیگری کمتر بود؛ یعنی، خودانگاره با وجود تأثیر پذیرفتن از انگاره ی دیگری، توسط آن تعیین نمیشود.
من تمام دانسته های خـود در مـورد انگـاره ی دیگـری دربـاره ی مـن را بـه خودانگاره اش وارد نمیکند، بلکـه در میـان آنهـا دسـت بـه انتخـاب میزنـد و بخشهایی ویژه را می پذیرد و بخش هایی دیگر را رد می کند. نکتـه ی دیگـر آن که خودانگاره از انگاره ی دیگران تأثیر میپذیرد، امـا ایـن اثرگـذاری همیشـگی نیست و مرتب زیر تأثیر انگاره های جدیدی که دیگری های تازه به من می دهنددگرگون میشود.
خودانگاره مبل به ثبات دارد
این بدان معناسـت کـه خودانگـاره بـا وجـود پویایی شدیدش، و با وجود تـأثیری کـه از انگـاره ی دیگـران می پـذیرد نظـامی
تعادل گراست و تمایل دارد تا کمینه ی تغییرات را تحمل کند. به همـین دلیـل هم خودانگاره در برابر تغییر مقاومـت می کنـد و از ترفنـدهایی بـرای پرهیـز از دگرگونی بهره می برد. ایـن ترفنـدها در کودکـان و افـرادی کـه تـازه بـه بـازی اندرکنش اجتماعی وارد شده اند هنوز درست آموخته نشده و بـه همـین دلیـل هم بیشترین دگرگونی های خودانگاره را در همین دوره می بینیم. من به تـدریج می آموزد تا خودانگاره ی خود را مدیریت کند و با شیوه های خاصی از تماس بـا انگاره های متفاوت و اثرگذار پرهیز کند. به این ترتیب، خودانگـاره بـه وضـعیت محافظه کارانه و ثابت مرسـوم خـود می انجامـد، بـی آن کـه توانـایی دگرگـونی اولیه ی خود را از دست داده باشد. این بدان معناسـت کـه تغییـرات خودانگـاره پس از سن بلوغ به حدی کمینه کاهش می یابد و برای بقیـه ی عمـر در همـان حدود باقی می ماند، مگر آن که شرایطی بحرانی و پیش بینـی ناشـده تمـاس بـا انگاره هایی متعارض را سبب شود و خدشه هایی غیرقابل تـرمیم بـر ترفنـدهای محافظهکارانه ی یادشده وارد آورد.
ترفندهایی که من برای ثبات خودانگاره اش به کار میگیرد عبارتند از:
- الف) تمرکز کنش متقابل بر دیگری هایی که انگاره شان از مـن بـا خودانگـاره ی من یکسان است. به ایـن ترتیـب، افـرادی کـه سـلیقه ها، علایـق، و معیارهـای اخلاقی مشابه ی دارند به سمت هم جذب می شوند و در دسته هایی، بـه نسـبت بسـته، گـرد هـم جمـع می آینـد و مـن را از کـنش متقابـل تهدیدکننـده بـا دیگری هایی که شاید نظری متفاوت داشته باشند معاف میدارند.
- ب) بهره جویی از نظام های مهارکننده ی اجتماعی، که به طـور عمـده در قالـب آداب معاشرت و روشهای رفتار شایسته نمود می یابند، دیگری را از ابـراز نظـر تهدیدکننده درباره ی من منـع میکننـد. ایـن آداب معاشـرت قراردادهـایی دوسویه هستند که می توانند به این شکل صورتبندی شوند: «درباره ی من اظهار نظر بدی نکن و در عوض قول میدهم درباره ی تو اظهار نظر بـدی نکـنم». بـه این ترتیب، انگاره های متعارضی هم که وجود دارند بیان ناشده باقی می مانند.
- پ) بهره جویی از نظام های یکسان سـاز اجتمـاعی کـه منظومـه ای از ارزشهـا، شاخص ها، و معیارهای مشـابه و ساده شـده را بـرای ارزیـابی هویت هـای روانـی تثبیـت می کننـد، من هـا را از کـودکی بـرای رعایـت و پـذیرش آنهـا شـرطی می سازند. به این ترتیب، نظام هنجـارینی بـرای ارزیـابی شخصـیت سـوژه ها در سطح جامعه رواج مییابد که اختلاف نظر در مورد من را کمینه می سـازد. ایـن ترفند در واقـع عبـارت اسـت از «کـاهش دادن اثـر تهدیدکننـده ی انگاره هـا بـر خودانگاره ها، از راه یکسان ساختن این دو»
- ت) تحریف، واژگونسازی، و نادیده انگاری داده های تهدیدکننـده روش دیگـری است که توسط من مورد استفاده قرار میگیرد. مـن بـا اسـتفاده از ایـن ترفنـد اصولا راه را بر فهمیدن محتوای انگاره های دیگران میبندد و خودانگاره اش را از خطر دگرگونی زیر تأثیر آنها مصون میدارد.
خودانگاره ماهیتي دروغین دارد
تلاش من برای حفظ و تثبیت خودانگـاره به محروم شدن آن از بازخوردهای بیرونی و تبدیل شدنش به چیزی مستقل از شواهد عینی می انجامد. در نتیجه، خودانگاره در بیشتر موارد چیـزی ابـداعی و اختراع شده است که ارتباط چندانی با ماهیت هستی شناختی من ندارد. من، از راه ترفندهای یادشده در بند پیشین، مسـیرهای بـازخورد گـرفتن از بیـرون را مسدود می کند. آنگاه تصویری از من را بازنمایی می کند که تـا حـدود زیـادی اغراق آمیز، تزیین شده، نادرست، و تحریف شده است. در روانشناسی کلاسیک یکی از اصول موضوعه آن است که سلامت روانـی با توانایی فرد برای درک حقیقت ارتباط دارد. تقریبا تمام روانشناسـان نامـدار، از فروید و یونگ گرفته تا آلپورت و آیزنک، اعتقاد دارند که مـن سـالم، هـویتی روانی است که ارتباط مستحکمی با حقیقت دارد و امکان شناسـایی حقـایق را در مورد خود دارد. پیشفرض تمام این اندیشـگران آن اسـت کـه یـک انسـان عادی در محیط همچون دانشمندی تازه کار عمل می کند و بـه طـور فعـال و خودانگیخته برای دستیابی به حقیقت و حراست از آن تلاش می نمایـد. چنـان که گوستاو جاهودا نشان داده است، ایـن پیشفـرض از تجربـه ی دانشـمندان و نظریـه پردازانی ناشــی شــده اســت کـه برمبنــای داده هــای بــالینی و شــواهد بیمارستانی درباره ی هویتهای روانی نظریه می ساخته اند و از آنجا کـه یکـی از ویژگیهای آشکار بیماریهای روانی قطع ارتباط فرد با واقعیت است، معکـوس آن یعنی وجود ارتباط محکم با واقعیت را نشانه ی سلامت روانی دانسته اند.
شواهد نشان میدهد که ایـن پیشفـرض دسـت کـم در مـورد خودانگـاره نادرست است. برخورد من با خودانگاره بـیش از آن کـه بـه کـردار دانشـمندی تازه کار شباهت داشته باشد به رفتـار کلاه بـرداری حرفـه ای شـبیه اسـت. مـن آشکارا تلاش می کند تا از درک حقیقت در مورد برخی از جنبه های من سر باز زند، و برخی از حقایق عریان و روشن را بـه شـکلی مسـخ و تحریـف کنـد کـه
خوشایندتر بنماید. یکی از نشانه های این تلاش چیـزی اسـت کـه بـه نـام اثـر بارنوم شهرت یافته اسـت. بـر مبنـای اثـر بـارنوم، مـن بـه شـکلی انتخـابی و جانبدارانه نکات مثبتی را که در میان بازخوردهای دریـافتی از محـیط وجـود دارد برمی گیرد و نکات ناخوشایند و حقایق ناخواسـته را نادیـده می انگـارد. بـه همین دلیل هم شواهدی که بر نیرومندی، خوب بـودن، و سـتایش انگیز بـودن خصلت های من دلالت داشته باشند، بسیار ساده تر بر خودانگاره رسوب می کننـد. از این رو، خودانگارهی یـک آدم عـادی بیشـتر مجموعـه ای از صـفات خوشـایند،خوب، و احترام برانگیز را در بر میگیرد تا نکات ناخوشایند و نقاط ضعف را.
این برخورد جانبدارانه ی من با خودانگاره، امری ناشـی از اشـتباه نیسـت، بلکه شکلی از خطای ادراکی یا توهم است.اشتباه، لغزشی موضـعی و جزءـی در درک حقیقت است کـه از انحراف هـای روش شـناختی ناشـی می شـود و بـه کمک راهبردهایی ترمیمی مانند بازبینی و نقد رفع می گردد. اما توهم ها امـوری عام و کلان هستند که به روششناسی جستوجوی حقیقت ربطی ندارند، بلکه از گرایش فرد برای جور خاصی دیدن ناشی می شوند و به همین دلیـل هـم بـه راحتی اصلاح نمیشوند و خصلتی درازمدت و پایدار دارند.
من در مورد خودانگاره دچار توهم است، نه اشتباه. در اینجا کافی است بـه سه تا از مهمترین برداشتهای دروغینی که در خودانگـاره ی یـک آدم سـالم و عادی وجود دارد اشاره کنیم تا ماهیت توهم گونه ی خودانگاره روشن شود. چنان که گفتیم، بر مبنای اثر بارنوم، شمار کلی صـفات مثبـت و خـوب در خودانگارهی هر من عادی و سالم بسـیار بیشـتر از عناصـر منفـی و ناخوشـایند است. همین حقیقت به تنهایی میتواند واقعگرایانه بودن خودانگاره را مشکوک و مسأله برانگیز سازد. با وجود این میتوان به کمـک آزمونهـایی ایـن شـک را تقویت کرد.
شواهد آزمایشگاهی نشان میدهد که:
- الف) زمان مـورد نیـاز بـرای فرامـوش کـردن خـاطرات ناخوشـایند کوتـاهتر از خاطرات خوشایند است.
- ب) زمان مورد نیـاز بـرای یـادآوری خـاطرات خوشـایند کوتـاهتر از خـاطرات ناخوشایند است.
- پ) خاطرات مربوط به پیروزیها و کامیابیهـا سـاده تر از خـاطرات مربـوط بـه شکستها و سرخوردگیها به یاد سپرده میشوند و بعدها ساده تر بـه یـاد آورده میشوند.
- ت) کارهایی که من در آنها مهارت دارد مهم ارزیـابی میشـوند و فعالیت هـایی که من در آن ضعیف عمل می کند، حاشیه ای و فرعی پنداشته میشوند.
- ث) اطلاعات مربوط به ویژگیهای ناخوشایند من سخت تر و کندتر از اطلاعـات مربوط به صفات خوب من پردازش میشوند.
- ج) تفسیرهای علّی من درباره ی خودش جانبدارانـه اسـت. یعنـی ناکامیهـا و شکستها به مداخلهی دیگری یا جهان، و پیروزیها و موفقیتها به تلاشهـای من منسوب میشوند.
- چ) در یک آزمون آماری، تقریبا تمام پاسخگویان خود را از نظر توانایی، هـوش،اخلاق، و جذابیت در مرتبه ای بالاتر از میـانگین افـراد جامعـه رده بنـدی کـرده بودند! برداشتی که به طور منطقی نمیتواند درست باشد.
بنابراین، نخستین توهمی که من در زمینـه ی خودانگـاره دارد خـوشبینی مفرط دربارهی ویژگیها و خصلتهای خوب شخصی است. دومین توهم را میتوان خوشبینی نامید.' هسته ی مرکزی این توهم از ایـن باور تشکیل شده که جهان به سمت پیشرفت و بهروزی در حرکت است و مـن در این میان روز به روز وضعیت بهتری پیـدا خواهـد کـرد. در آزمـونی کـه بـر جوانان آمریکایی انجام شد، پرسش «لـذت بخشتـرین زمـان عمرتـان در چـه موقعی قرار دارد؟» به این ترتیب پاسخ گرفت:
- یـک درصـد معتقـد بودنـد ایـن لحظه در گذشته قرار داشته،
- ۹ درصد آن را به حـال مربـوط میدانسـتند،
- ۵۷ درصد آن را به حال یا آینده و
- ۳۳درصد آن را به آینده مـرتبط میدیدنـد.
بـه همین ترتیب، در آزمونی که بر دانشجویان آمریکایی انجـام گرفتـه نشـان داده شده که تصور افراد درباره ی آینده عناصر مثبت و رخدادهای خوشـایندی را در بر میگیرد که فراوانی شان چهار برابر بیش از رخدادهای منفی و ناراحت کننـده است. ناگفته پیداست که باور به بهتر بـودن آینـده نسـبت بـه گذشـته، اگربـه صورت باوری همگانی و مستقل از شرایط شخصی هر من وجـود داشـته باشـد، نمیتواند ناشی از حقیقتی عینی باشـد و بیشـتر بـه ایمـانی درونـی و احتمـالا نادرست شباهت دارد، چون هیچ دلیل قانع کننده ای برای ترجیح یک زمـان بـر زمان دیگر وجود ندارد. به این شکل، دومین توهم رایج را می تـوان خـوشبینی درباره ی سیر حوادث دانست.
سومین توهم، که ساختاری عجیب دارد، به این نکته باز میگـردد کـه مـن معمولا معتقد است که می تواند رخدادهای تصادفی را کنترل کند. این البته بنابه تعریف مفهوم رخداد تصادفی امری نادرست اسـت. بهتـرین مثـال از چنـین توهمی را میتوان در کسانی که در بازی هـای مبتنـی بـر رخـدادهای تصـادفی شرکت میکنند مشاهده کرد. قماربازان هنگام تولیـد یـک حادثـه ی کـاتوره ای مانند ریختن تاس یا کشیدن ورق معمولا طوری رفتار می کنند که گویا اراده یا خواستشان در نتیجه ی حاصل شده تأثیری دارد و تأکیـدی کـه بـر «ریخـتن تاس خودشان» یا «کشیدن ورق خودشان» دارند نشـانگر آن اسـت کـه نـوعی پیوند شخصی و هدفمنـد را میـان خواسـت خـویش و رونـدی تصـادفی قایـل هستند. به همین ترتیب، وقتی نتیجه به شکلی دلخواه حاصـل میشـود، حـس درونی قماربازان به پیروزی ای شخصی که بر اساس تلاش و فعالیـت بـه دسـتآمده شباهت دارد، نه برخورداری از تصادفی دلخواه و کور.
یک نکته ی تکاندهنده در مورد توهم های یادشده آن اسـت کـه بـه ظـاهر گروه خاصی از مردم در برابر هر سه تـوهم مصـونیت دارنـد. ایـن افـراد همـان کسانی هستند که ما با نام افسرده میشناسیم شان و معمولا با نوعی کم کـارکرد در زمینه ی انگیزش دست به گریبان هستند. افراد افسرده در این آزمونها خود را بسیار واقع بینانه ارزیابی می کنند، تصوری بی طرفانه و غیرجانبدارانه در مورد
رخـدادها و سـیر حـوادث دارنـد و رخـدادهای تصـادفی را بـه خـود منسـوب نمیکنند. در واقع، احتمالا یکی از دالیل افسرده بودنشان هم همین است!
- نکته: البته مصونیت افراد افسرده در مورد این توهمهای سنجیدنی لزوما به معنای دقیقتر و درسـتتر بودن خودانگارهشان نیست. افـراد افسـرده، بـر عکـس رونـد معمـول، در مـورد رخـدادها و چیزهـا ارزیابیای بسیار منفی دارند که همچون ارزیابی مثبت بی بنیاد مورد بحث معمولا توهم آمیز است.
چنین می نماید که خودانگاره ی دروغین سپری کارآمد در برابر محیطـی بـا روندهای تصادفی و گاه ناراحت کننده است. وجود توهم هایی کـه بـر اهمیـت وارزش من دلالت دارند و قدرت و کامیابی مـرا بـیش از واقـع ارزیـابی می کننـد باعث خوشحال تر شدن من میشود و اعتماد به نفس من را افزون میکنـد. بـه این ترتیب، قدرت پذیرش مخاطره و انگیزش برای گلاویز شدن با مشـکلات در من بیشتر می شود و این خود میتواند بخشی از پیشگوییهای موجود دربـاره ی وضعیت خوب وخوشایند همه چیز را برآورده سازد. به این ترتیـب، بـازخوردی
مثبت میان توهم های یادشده و کامیابیهای شخصی برقرار میشـود و مـن بـه کمک خودانگارهای دروغین، بخت رویارویی مؤثرتر با هستی و تحقق این تصویر ذهنی را به دست می آورد.
خودانگاره نظابي پندپاره و نامنسنجم است
گرگن، یکـی از نخسـتین نظریه پردازان جدید بود که رویکرد نیچـه ای بـه شخصـیت هنجـار آدمـی را درنظریه های علمی اش به کار گرفت و چندپاره بودن خودانگاره را امـری عـادی و طبیعی دانست که در همه وجود دارد و لزوما نشانه ی بیماری خاصی نیست.
روزنبرگ نیز در میان جامعه شناسان، برداشتی مشابه از هویت روانی را ارایه کرده است و افزون شدن پیچیدگی جامعه و شاخه زایی در حـوزه ی گزینـه های رفتاری را در کنار ظهور رسانه های عمومی و تبلیغ شیوه هایی متنـوع و معمـولا متعارض از زیستن دلیلی بر چهل تکه شدن سـاختار مـن و نامنسـجم نمـودن خودانگاره در عصر مدرن دانسته است. این نظری است که پیتر برگر نیز در اثـر مشهور و کوتاهش آن را تأیید کرده است
برخی از نظریه پردازان دیگر کوشیده اند تا شواهد مربوط به عـدم انسـجام و یکپارچـه نبـودن سـاخت هویـت فـردی را بـر مبنـای تعـارض درونـی میـان زیرواحدهای تشکیل دهنده ی آن توضیح دهند. به عنوان مثـال نـوآم دو متغیـر مکمل «استحکام خود» و «شکنندگی خود» را در ساختار روانی من تشـخیص داده است.
- استحکام خود نیرویی اسـت کـه لایـه های رسـوب کـردن در مـن و عناصر تشکیل دهنده ی هویت روانی را در سطوح گوناگون به هم متصل می کند و به کلیت آن انسجام می بخشـد.
- در مقابـل شـکنندگی خـود عبـارت اسـت از تمایل عناصر من به شاخه زایی و واگرایـی و ایـن در شـرایطی رخ می دهـد کـه
فشار عناصر رسوب کرده از گذشته بر من زیـاد باشـد و از پیونـد درسـت ایـن بخشها در زمان حال جلوگیری کند.
از دید نـوآم، تعامـل میـان ایـن دو نیـرو تعیین کننده ی نوسانات خلق و خو و سلامت روانی است و آنچه با نام فروپاشی روانی شهرت یافته، در واقع، چیرگی نیروی شکنندگی خود بر اسـتحکام خـود است
این نظریه ها، و برداشت های دیگری که در این زمینه وجود دارند، همـه، در پی توضیح دادن یک حقیقت هستند و آن هـم ایـن کـه خودانگـاره سـاختاری منسجم و یکپارچه ندارد. تصویر ذهنی مـن از مـن تناقض هـا، نقـاط تاریـک، و نوساناتی پیش بینی ناشده را شامل می شود که با اصـل یکپـارچگی و همخـوانی درونی عناصر من در تضاد اسـت. از ایـن رو، دیـدگاه های گونـاگون بـه فراخـور زرادخانه ی مفهومی خویش مدل هایی برای توضیح این تناقضهـا و دلیـل ایـن چندپارگی ها برساخته اند.
در مدل مورد نظر ما، اصل موضوعه ی لـزوم یکپارچـه بودن من و انسجام خودانگاره گزاره ای است که باید به محک نقد کشیده شـود.
این باور که من ذاتا امری منظم و سامان یافته و فارغ از تناقض اسـت، احتمـالا از گرایش من برای تثبیت نظم و گریز از آشوبی ناشی شده که در تمام نظامها، از جمله من، حضوری همیشگی دارد. از این رو، در مدل مورد نظر ما، چنان که به زودی روشنتر خواهد شد، عدم انسجام خودانگاره، که شواهدی کـافی بـرای اثبــاتش وجــود دارد، امــری غیرمنتظــره و غریــب نیســت کــه ضــرورتی بــه نظریه پردازی برای توضیح آن وجود داشته باشد.
کتاب روانشناسی خودانگاره صفحه ۱۷۷ تا ۱۸۵