كليات: تفاوت بین نسخه‌ها

از ویکی زروان
پرش به: ناوبری، جستجو
سطر ۸: سطر ۸:
  
  
 +
جوامع انسانی به منزله موزه های غبارگرفته
 +
3 .در نظريه ى تكامل قاعده اى وجود دارد كه مى گويد: «در روند تكامل، افزودن يک چيز به سيستم زنده، ساده تر از حذف كردن آن است». اين گزاره در مورد تمام سيستم هاى تكاملى از جمله منشها مصداق دارد همانندسازها سيستم هايى هستند كه شرط لازم و كافىِ حضورشان در محيط، كاميابى شان در تكثير اطلاعات درونى شان است. اين كاميابى، تحت تأثير حشوها و اطلاعاتِ اضافىِ بارشده بر سيستم قرار مى گيرد، اما توسط آن تعيين نمى شود. اضافه بارِ سيستم تكاملى، تا حدى كه منجر به شكست خوردنش در رقابتِ تكاملى نشود، قابل تحمل است.
  
3 .در نظريهى تكامل قاعدهاى وجود دارد كه مىگويد: »در روند تكامل،
+
اين '''اضافه بار'''، در همانندسازهاى زنده به صورت حجم عظيمى از محتواى ژنتيكىِ بى معنا و فاقد كاركرد نمود می يابد كه بيش از 80 درصد كل حجم ژنوم آدميان را در بر مى گيرد؛ اطلاعاتی ژنتيكی كه با وجود اضافى نمودنش، همچنان در هر چرخه ى زيستى رونويسى و تكثير مى شود. در منشها، اين امر در '''حشوهاى معنايى''' فراوانى نمود می يابد كه در تمام منشها وجود دارد.  
افزودن يک چيز به سيستم زنده، سادهتر از حذف كردن آن است«. اين
+
<br />
گزاره در مورد تمام سيستمهاى تكاملى از جمله منشها مصداق دارد همانندسازها سيستمهايى هستند كه شرط الزم و كافىِ حضورشان در
+
 
محيط، كاميابىشان در تكثير اطالعات درونىشان است. اين كاميابى، تحت
+
در واقع، مقدار اطلاعاتى كه براى بقاى گونه ى انسان بر زمين مورد نياز است، از آنچه امروز در لايه ى فرهنگ انباشته شده، بسيار بسيار كمتر است. جوامع انسانى بخش عمده ى عمر خود را با اطلاعاتی بسيار كمتر از اندوخته ي فرهنگ معاصر گذرانده اند. عمر گونه ى انسان حدود صد هزار سال است، كه در طى 94 هزار سال از آن، تنها شكل سازماندهى اجتماعى، گردآورى و شكارگرى بوده است؛ شيوه اى كه به دليل اقتصادى بودن، تعادل با زيستگاه هاى طبيعى، و چروكيده بودنِ سپهر فرهنگى اش، از جوامع كشاورز و صنعتىِ بعدى متمايز است. آنچه امروز زير عنوان جوامع انسانى مشاهده مى كنيم، شكلى ناپايدار از تكثير لگام گسيخته و موازىِ همانندسازهاى زيستى و فرهنگى است؛ الگويى آشوبناک كه ورم كردنِجوامع انسانى و بحران افزايش جمعيت را در سطح زيستى رقم زده، و بسط يافتن ناگهانى سپهر منشها را ممكن ساخته است. ريختِ عمومی جوامع انسانی در روزگار ما، به دليلِ تشديد شدنِ متناوب و پياپیِ تكثير منشها و بدنها، مسخ شده و انسان را در زمينه ي منابع طبيعی به مكنده اي ويرانگر تبديل كرده است.  
تأثير حشوها و اطالعاتِ اضافىِ بارشده بر سيستم قرار مىگيرد، اما توسط
+
 
آن تعيين نمىشود. اضافه بارِ سيستم تكاملى، تا حدى كه منجر به شكست
+
 
خوردنش در رقابتِ تكاملى نشود، قابلتحمل است.
+
پيدايش چنين الگوى غيرمعمولى از بسط يافتگی سپهر فرهنگى و گون هزايى افراطى منشها، محصول همين انباشته شدنِ تغييرات جزئى و تحمل پذير در ساختار همانندسازهاى اين لايه است. ما آدميان، موجوداتى دورگه هستيم كه از گره خوردن دو مجموعه از همانندسازهاى زيستى (سلولهاى بدنمان) و فرهنگى (منشهاى درون مغزمان) پديد آمده ايم، و ميراثى سنگين از رسوبات اطلاعاتىِ كهنسال، بى ربط، و فاقد كاركرد را در هر دو سطح حمل مى كنيم.
اين اضافه بار، در همانندسازهاى زنده به صورت حجم عظيمى از  
+
 
محتواى ژنتيكىِ بىمعنا و فاقد كاركرد نمود میيابد كه بيش از 80 درصد
+
از يک زاويه، تمام جوامع و تمام آدميان، موزه هايى غبار گرفته اند
كل حجم ژنوم آدميان را در بر مىگيرد؛ اطالعاتی ژنتيكی كه با وجود  
+
اضافى نمودنش، همچنان در هر چرخهى زيستى رونويسى و تكثير مىشود.
+
در منشها، اين امر در حشوهاى معنايى فراوانى نمود میيابد كه در تمام
+
منشها وجود دارد.  
+
در واقع، مقدار اطالعاتى كه براى بقاى گونهى انسان بر زمين مورد نياز  
+
است، از آنچه امروز در اليهى فرهنگ انباشته شده، بسيار بسيار كمتر است.  
+
جوامع انسانى بخش عمدهى عمر خود را با اطالعاتی بسيار كمتر از
+
اندوختهي فرهنگ معاصر گذراندهاند. عمر گونهى انسان حدود صد هزار  
+
سال است، كه در طى 94 هزار سال از آن، تنها شكل سازماندهى  
+
اجتماعى، گردآورى و شكارگرى بوده است؛ شيوهاى كه به دليل اقتصادى  
+
بودن، تعادل با زيستگاههاى طبيعى، و چروكيده بودنِ سپهر فرهنگىاش، از  
+
جوامع كشاورز و صنعتىِ بعدى متمايز است. آنچه امروز زير عنوان جوامع
+
انسانى مشاهده مىكنيم، شكلى ناپايدار از تكثير لگامگسيخته و موازىِ  
+
همانندسازهاى زيستى و فرهنگى است؛ الگويى آشوبناک كه ورم كردنِ
+
جوامع انسانى و بحران افزايش جمعيت را در سطح زيستى رقم زده، و بسط
+
يافتن ناگهانى سپهر منشها را ممكن ساخته است. ريختِ عمومی جوامع  
+
انسانی در روزگار ما، به دليلِ تشديد شدنِ متناوب و پياپیِ تكثير منشها و  
+
بدنها، مسخ شده و انسان را در زمينهي منابع طبيعی به مكندهاي ويرانگر  
+
تبديل كرده است.  
+
پيدايش چنين الگوى غيرمعمولى از بسطيافتگی سپهر فرهنگى و  
+
گونهزايى افراطى منشها، محصول همين انباشته شدنِ تغييرات جزئى و
+

نسخهٔ ‏۲۲ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۱۴

درباره فرهنگ


تکامل منشها


تکامل جهت دارد اما غایت ندارد


جوامع انسانی به منزله موزه های غبارگرفته 3 .در نظريه ى تكامل قاعده اى وجود دارد كه مى گويد: «در روند تكامل، افزودن يک چيز به سيستم زنده، ساده تر از حذف كردن آن است». اين گزاره در مورد تمام سيستم هاى تكاملى از جمله منشها مصداق دارد همانندسازها سيستم هايى هستند كه شرط لازم و كافىِ حضورشان در محيط، كاميابى شان در تكثير اطلاعات درونى شان است. اين كاميابى، تحت تأثير حشوها و اطلاعاتِ اضافىِ بارشده بر سيستم قرار مى گيرد، اما توسط آن تعيين نمى شود. اضافه بارِ سيستم تكاملى، تا حدى كه منجر به شكست خوردنش در رقابتِ تكاملى نشود، قابل تحمل است.

اين اضافه بار، در همانندسازهاى زنده به صورت حجم عظيمى از محتواى ژنتيكىِ بى معنا و فاقد كاركرد نمود می يابد كه بيش از 80 درصد كل حجم ژنوم آدميان را در بر مى گيرد؛ اطلاعاتی ژنتيكی كه با وجود اضافى نمودنش، همچنان در هر چرخه ى زيستى رونويسى و تكثير مى شود. در منشها، اين امر در حشوهاى معنايى فراوانى نمود می يابد كه در تمام منشها وجود دارد.

در واقع، مقدار اطلاعاتى كه براى بقاى گونه ى انسان بر زمين مورد نياز است، از آنچه امروز در لايه ى فرهنگ انباشته شده، بسيار بسيار كمتر است. جوامع انسانى بخش عمده ى عمر خود را با اطلاعاتی بسيار كمتر از اندوخته ي فرهنگ معاصر گذرانده اند. عمر گونه ى انسان حدود صد هزار سال است، كه در طى 94 هزار سال از آن، تنها شكل سازماندهى اجتماعى، گردآورى و شكارگرى بوده است؛ شيوه اى كه به دليل اقتصادى بودن، تعادل با زيستگاه هاى طبيعى، و چروكيده بودنِ سپهر فرهنگى اش، از جوامع كشاورز و صنعتىِ بعدى متمايز است. آنچه امروز زير عنوان جوامع انسانى مشاهده مى كنيم، شكلى ناپايدار از تكثير لگام گسيخته و موازىِ همانندسازهاى زيستى و فرهنگى است؛ الگويى آشوبناک كه ورم كردنِجوامع انسانى و بحران افزايش جمعيت را در سطح زيستى رقم زده، و بسط يافتن ناگهانى سپهر منشها را ممكن ساخته است. ريختِ عمومی جوامع انسانی در روزگار ما، به دليلِ تشديد شدنِ متناوب و پياپیِ تكثير منشها و بدنها، مسخ شده و انسان را در زمينه ي منابع طبيعی به مكنده اي ويرانگر تبديل كرده است.


پيدايش چنين الگوى غيرمعمولى از بسط يافتگی سپهر فرهنگى و گون هزايى افراطى منشها، محصول همين انباشته شدنِ تغييرات جزئى و تحمل پذير در ساختار همانندسازهاى اين لايه است. ما آدميان، موجوداتى دورگه هستيم كه از گره خوردن دو مجموعه از همانندسازهاى زيستى (سلولهاى بدنمان) و فرهنگى (منشهاى درون مغزمان) پديد آمده ايم، و ميراثى سنگين از رسوبات اطلاعاتىِ كهنسال، بى ربط، و فاقد كاركرد را در هر دو سطح حمل مى كنيم.

از يک زاويه، تمام جوامع و تمام آدميان، موزه هايى غبار گرفته اند