بازنمایی: تفاوت بین نسخهها
(←بازنمايى محیط) |
(←بازنمايى محیط) |
||
(یک ویرایش میانی توسط یک کاربر نشان داده نشدهاست) | |||
سطر ۲۴: | سطر ۲۴: | ||
===شباهت ؛ تفاوت=== | ===شباهت ؛ تفاوت=== | ||
سيستم از راه ردهبندى كردنِ شباهتها و تفاوتها -يعنى صورتبندى كردن [[تقارن|تقارنها]] و [[شكست تقارن|شكستهاى تقارن]]- [[عناصر]] و [[روابط]] را ردهبندى كرده و ساده مىكند. با اين روش، انعكاس تصوير محيطِ آشوبناك در سيستم منظم ممكن مىشود. به اين شكل، سيستم در درجهى اول مرز بين خود و محيط -يعنى مهمترين و حياتىترين شكست تقارن از ديد سيستم- را تشخيص مىدهد و در گامهاى بعدى تفكيكِ چيزها را در درون و برون خود ادامه مىدهد. | سيستم از راه ردهبندى كردنِ شباهتها و تفاوتها -يعنى صورتبندى كردن [[تقارن|تقارنها]] و [[شكست تقارن|شكستهاى تقارن]]- [[عناصر]] و [[روابط]] را ردهبندى كرده و ساده مىكند. با اين روش، انعكاس تصوير محيطِ آشوبناك در سيستم منظم ممكن مىشود. به اين شكل، سيستم در درجهى اول مرز بين خود و محيط -يعنى مهمترين و حياتىترين شكست تقارن از ديد سيستم- را تشخيص مىدهد و در گامهاى بعدى تفكيكِ چيزها را در درون و برون خود ادامه مىدهد. | ||
+ | <br /> | ||
<br /> | <br /> | ||
سطر ۳۵: | سطر ۳۶: | ||
در جريان اين روند است كه ما "مىفهميم". تصويرى كه هريك از ما از جهان در ذهن داريم، بازنمايى پيچيدهاى است كه از مجموعهاى از [[چيز]]ها تشكيل شده است. اين [[پديده]]ها، در جهان بيرون وجود ندارند. | در جريان اين روند است كه ما "مىفهميم". تصويرى كه هريك از ما از جهان در ذهن داريم، بازنمايى پيچيدهاى است كه از مجموعهاى از [[چيز]]ها تشكيل شده است. اين [[پديده]]ها، در جهان بيرون وجود ندارند. | ||
+ | <br /> | ||
<br /> | <br /> | ||
نسخهٔ کنونی تا ۲۵ آوریل ۲۰۲۴، ساعت ۰۶:۴۸
تعریف
بازنمايى (Representation) تصويرى است كه از مهروند در سيستم منعكس مىشود.
برگرفته از کتاب سیستمهای پیچیده (ص:139-140-141)
سازگارى همتاى بقا است و طبيعى است كه كاركردهاى سيستم در راستاى آن همگرا شوند. سيستمى كه خواستار سازگارى است، بايد بتواند دست كم دو كار را انجام دهد:
- نخست، تصويرى دقيق از وضعيت موجود در دست داشته باشد
- دوم، تصويرى روشن از وضعيت مطلوب را در خود ايجاد كند
اين بدان معناست كه سيستم براى مقاومت در برابر فشار محيط، بايد بتواند محيط و جايگاه خويش در آن (وضعيت موجود) را به همراهِ موقعيت پايدارترِ قابل دستيابى (وضعيت مطلوب) درك كند. سيستم بايد بتواند جايگاه خويش بر فضاى حالت را بفهمد، و نقاط پيشاروى خود را هم، به همراه جذب كنندههاى بالقوه شناسايى نمايد.
سيستم براى برآورده كردنِ اين نياز، بايد تصويرى از محيط و خود را در دست داشته باشد. اين تصوير، بازنمايى ناميده مىشود. بازنمايى، دو تصويرِ جداگانه را در بر مىگيرد.
- نخست وضعيت محيط
- دوم وضعيت سيستم بر زمينهى آن
اين دو تصوير، ماهيت تنش و راه رها شدن از آن را هم نشان مىدهند.
شباهت ؛ تفاوت
سيستم از راه ردهبندى كردنِ شباهتها و تفاوتها -يعنى صورتبندى كردن تقارنها و شكستهاى تقارن- عناصر و روابط را ردهبندى كرده و ساده مىكند. با اين روش، انعكاس تصوير محيطِ آشوبناك در سيستم منظم ممكن مىشود. به اين شكل، سيستم در درجهى اول مرز بين خود و محيط -يعنى مهمترين و حياتىترين شكست تقارن از ديد سيستم- را تشخيص مىدهد و در گامهاى بعدى تفكيكِ چيزها را در درون و برون خود ادامه مىدهد.
بازنمايى محیط
تصوير بازنمايى شده از محیط چند ويژگى دارد:
- بسيار بسيار سادهانگارانه است. سيستم تنها در حدى هستى را مىفهمد به كارش بيايد، يعنى براى تنظيم كاركردهايش در راستاى حفظ بقا سودمند باشد.
- زمينهى اين تصوير به عناصرى قراردادى تجزيه مىشود كه بر مبناى شباهت و تفاوت طبقهبندى شدهاند. سيستم به اين شكل زمينهى متقارن محيط را به پديدهها مىشكند.
پديدههايى كه در جريان بازنمايى توليد شدهاند، رمزگذارى مىشوند. يعنى سيستم به جاى آن كه با خودِ تصويرها سر و كار داشته باشد، از راه پردازش نمادهاى منسوب به آنها تغييرات محيط و خودش را درك و تنظيم مىكند.
در جريان اين روند است كه ما "مىفهميم". تصويرى كه هريك از ما از جهان در ذهن داريم، بازنمايى پيچيدهاى است كه از مجموعهاى از چيزها تشكيل شده است. اين پديدهها، در جهان بيرون وجود ندارند.
ديدگاه فيزيك كوانتوم
- اگر بخواهيم از ديد فيزيك كوانتوم -يعنى دقيقترين نگرشى كه فعلا در دست داريم،- به دنياى مادى نگاه كنيم، خواهيم ديد كه مرز مشخصى بين هيچ دو چيزِ مستقلى وجود ندارد. به راستى نمىتوان تعريف كرد كه مرزهاى آن تابلوى روى ديوار كجا پايان مييابد و ديوار از كجا شروع مىشود. اين حرف حتى در مورد خودمان هم راست است. همهى ما، سيستمهايى هستيم كه مرزهايش با جهان خارج به شكلى قراردادى تعريف شده است.
- بازنمايى ما از خودمان، معمولاً مرزى مانند پوست بدن يا لباس را به عنوان حد من در نظر مىگيرد. اما براى يك لحظه فكر كنيد مبناى اين مرزبندى چيست؟
- اگر زنده بودنِ بافتها و مواد معيار باشد، بخش مهمى از پوست ما به همراه مو و ناخن و مواد و باکتری ها و لايهها داخلى لوله گوارشمان بايد جزئی از محيط محسوب شوند، چون از سلولهاى مرده یا بیگانه تشكيل يافتهاند. در واقع ده درصد از وزنِ خشکِ بدنِ هر انسان عادی، از سلولهایی تشکیل شده که از نظر ژنتیکی ارتباطی با او ندارند، و به گونههای انگل و همزیستِ سادهتر مربوط میشوند. اگر بخواهيم آنها را هم عضو بدنمان فرض كنيم، آنگاه چه دليلى داريم كه پوستينى را كه رويش پوشيدهايم عضو بدنمان ندانيم؟ يا نيمكتى چوبى را كه رويش نشستهايم. مگر نه که آنها هم از بافتهاى مردهاى كه زمانى زنده بودهاند تشكيل يافتهاند؟
پس بازنمايى تصويرى سادهانگارانه و نمادگزارى شده است كه در جريان شكست پدیده بر مبناى تحولات مهروند در سيستم توليد مىشود.