آفرینش ایرانی و دوران اساطیری شاهنامه: تفاوت بین نسخهها
Leila Amini (بحث | مشارکتها) (صفحهای جدید حاوی « به نام خدا مجلهی مطالعات ایرانی مرکز تحقیقات و فرهنگ و زبانهای ایرانی ...» ایجاد کرد) |
Leila Amini (بحث | مشارکتها) |
||
سطر ۳۱۴: | سطر ۳۱۴: | ||
20- Sanjana, P. D. 1874: Denkard, ; Book 3, Vol. 1,Bombay. | 20- Sanjana, P. D. 1874: Denkard, ; Book 3, Vol. 1,Bombay. | ||
− | + | 21-West.E.W.1897:Denkard, Book 8 ; SBE. Vol. 5. | |
+ | ------ | ||
[[ردهː ویرایش اولیه]] | [[ردهː ویرایش اولیه]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۵ ژوئن ۲۰۱۴، ساعت ۰۵:۱۲
به نام خدا
مجلهی مطالعات ایرانی
مرکز تحقیقات و فرهنگ و زبانهای ایرانی
دانشگاه شهید باهنر کرمان
سال چهارم، شمارهی هشتم، پاییز 1384
آفرينش ايراني و دوران اساطيری شاهنامه
آرش اکبري مفاخر
دانشجوي دکتراي زبان و ادبيات فارسي
دانشگاه فردوسي مشهد
چکيده
بنابر اساطير ايراني آفرينش به چهار دورهي آفرينش مينو، آفرينش گيتي، مبارزهي اهورا و اهريمن و بازسازي جهان بخش ميگردد. اين چهار دوره بيشترين نمادها و رازوارههاي خود را در دوران اساطيري شاهنامه بهجا گذاشته است. دوران کيومرث يادوارهي دوران آفرينش مينو و گيتي است که انسان ويژگيهاي دوران پرديسي را در روان و زندگي خود دارد و با کشته شدن سيامک وارد دورهي سوم، يعني مبارزه ميگردد و در دوران هوشنگ و تهمورث نيز ادامه مييابد تا اينکه با پيروزي تهمورث بر ديوان و دنياي تاريکي وارد دورهي چهارم، يعني بازسازي جهان و پيوند دوباره به مينو ميشود.
کليد واژگان
آفرينش ايراني، کيومرث، سيامک، هوشنگ، تهمورث.
1.مقــــــــدمه
بنا براساطير ايراني، از آفرينش تا رستاخيز، به چهار دورهي سه هـزار ساله بخش ميگردد:
- نخستين سه هـزاره؛ دورهي آفرينش مينوي است.
- دومــين سه هـزاره؛ بنا بر خواست اورمزد، سپري ميگردد و دوران آفرينش گيتي است.
- سوميـــن سه هـزاره؛ دوران آميختگي نيکي و بدي و مبارزهي اهــوراييان با اهـريمنان است.
- در چهارمين دوره؛ اهـريمن و ديوان و پــتيارگان شکست ميخــورنـد و دوران فرشکرد و بازسازي جهان است.
تلاش اين نوشته در راستاي بازشناسي ويژگيهاي آفرينش ايراني در دوران اساطيري شاهنامه ( پادشاهي کيومرث، هوشنگ و تهمورث)، با نگرشي بر نمادها، رازواره ها و يادمانها و يادوارههاي دوران آرماني و پرديسي است که در اين بخشِ سراسر از رمز و راز شاهنامه وجود دارد.
2.دوران کيومرث
کيومرث، بنمايهي انديشهي ايراني در سه زمينهي؛ دين، مردم و شاه است. از او به عنوان نخستين انسان، نخستين پيامبر و نخستين شاه، در روايتهاي ايراني ياد شده است:
« نخـستين دينپذيرفـتار از جهانآفرين، کيـومرث بوده است که نخــسـتين مردميان است - همان نخستين گِــلشاه – که برابرِ دادِ دين از بهر ساماندهي و ويرايش گيهان و پيشـرونـدگي آفريدگان رفتار کرده است.» ( دينکرد 3؛ 35 ).1
در شاهنامه، کيومرث به گونهاي نمادين، نخستين پيامبراست، با خداوند رازونياز ميکند، با فرشتهي ســروش، پيامآور خداوند همسخني دارد و «آغاز پديد آمدن مردم از گيومرث بود.» (ديباچهى شاهنامهى ابومنصورى، س181) و در شاهنامه نيز از او با نام نخستين انسان ياد شده است :
چو ازخاک مر جانور بنده کرد نخستين کيومرث را زنده کرد
(شاهنامه؛ 9/ 79/ 1180)
و همچنين نخستين شاه:
چنين گفت کايين تخت وکــلاه کيومرث آورد و او بــود شــاه
(همان؛ 1/ 28/ 6 )
نکتهاي نو که در روانکاوى کيومرث، ميتوان به آن رسيد، پيوستگي روان کيومرث، با انديشهي مينو و يادکرد از هــزارههاي پيش از آفرينش گيتي و تن، و تازش اهريمن است. کيــــومرث، پيــش از تازش اهــــريمن آفــــريده شده، بــــنابراين او در ميــــنو (سه هـزارهي نخست) به سربرده، آرامش بهشت برين را آزموده است. يادوارههاي پرديسي و يادمانهاي بهشت برين، در وجود او موج ميزند و همين خاطرات در ناخودآگاه جمعي نوع بشر، وجود دارد که درپي آن، در جستوجوي آرامش روان خويش است.
با آغاز سال در روز نخست فروردين که به اهـــورامزدا ويژه است، شکوه و نور و زيبايي، جهان را در برميگيرد. خورشيد از آسمان (مينو) باعـث شادي و تازگي زمين (گيتي) ميگردد و با خود نشاني از سههزارهي دوم دارد که دوران روشنايي بيکران و بيپايان و خواست مزدايي است. اين دوره نقطهي آغازي براي برقراري پيوند دوباره، بين آسمان و زمين است و بازتاب انديشهي آفرينش انسان، از گيتي و مينو (تن و روان) است.
کيومرث، پادشاهي را به دست ميگيرد، در کوه جاي ميگيرد و تخت و تاج او، همان چکاد کوه است. بالاترين نقطهي روي زمين را برميگزيند، به خاطر دستيابي و نزديکي به آسمان. لقب گِلشاه (گـَرشاه)2، شاهِ کوهستان ِکيومرث نيز، بياني ازانديشهي عروج به سوي آسمان، توسط انسان، در انديشهي مينو و دوري از بهشت برين آسماني است. پوشش کيومرث، پوششي از پوست پلنگ است و فرشتهي مينوي سروش نيز مانند کيومرث، پلنگينهاي درپوشيده، و همچنين سيامک نيز در جنگ با ديو، پوششي از پوست پلنگ دربردارد. پوشيدن پوست جانوران توسط انسان، نمادي از فرمانروايي انسان بر حيوانات است و بازتابي از زندگي پرديسي انسان در مينو دارد، که نمونهي برجستهي اين زندگي پرديسي انسان را در پوشش ايزدبانو آناهيتا در آسمان ميبينيم:
«ارديسورناهيد،
جامهاي از پوست بَبَر در بر دارد،
از سيصد ببري که چهار بچه زايد.» (يشتها؛ آبانيشت، بند 128)
نکتهي ديگر که به روان کيومرث و ارتباط او با مينو، وابسته است، داشتن فــرّهي ايزدي است، که بيانگر پيوستگي او با جهانآفرين است و به گونهي «زيبايياي ويژه»، در کيومرث، تجلي نموده است. همين قدرت مينوي، کيومرث را با جانوران اهلي و وحشي دوست نموده است و آنها بر کيومرث نماز ميبردهاند:
«کيومرث از همهي مردم زيباتر و در آفــرينش از همگان کاملتر و نيرومندتر بود به گونهاي که چشمها را ميربود و هيچ پري و يا آدمي نبود که او را نبيند و دلباختهي او نشود و در برابر او کرنش نکند و نماز نبرد.»(شاهنامهي ثعالبي، ص 38)
کيومرث، در دورافتادگي از مينو، چهار چيز مينوي را، از اورمزد ميخواهد: «سگ، آتش، هـــوم (نوشيدني مقدس) و گاو».(م. او 29؛ شمارهي8، بند 11). کيومرث، در دورانِ خويش گاو را، که نمود آن، جانوران اهلي و مفيد است به دست آورده، اما سه آرزوي ديگر او هنوز برآورده نشده است.
اين دوران، نشان از سههزارسال خواست اهــورا دارد که کمکم وارد سههزارسال خواست اهــورا و اهريمن ميگردد. اهريمن آغاز به تباهکاري و هجوم به آفرينش اهــورايي ميکند.
کيومرث، داراي فرزندي است. او را دوست ميدارد، گيتي به کام کيومرث و زندگاني مينوي او بر روي زمين ساخته و پرداخته است. در گيتي، دشمني ندارد مگر اهريمن که دشمني او از دنياي بدي و تاريکي سرچشمه ميگيرد، اهريمن در درون خويش دستياراني دارد که «ديـو رشــک» يکـي از آنـهاسـت و خـــويشـکاري اين ديــو «دروج، کين توزي و بدچشمي» (بندهش، ص 120) است.
اهريمن نيز، فرزندي نافرهيخته، وحشي و گرگصفت دارد. در نزد سپاه ديوان بزرگ شده است، و روبهروي کيومرث و پسرش و سپاه آرام آنان، که نشاني از مينو دارد، قرار گرفته است. نمايشي از تضاد اهــورا و اهريمن و دستياران هر يک، در روي زمين به خوبي به نمايش درآمده است.
ديوبچه، نمايندهي روان اهريمن، قصد تازش بر آستان اهــورايي کيومرث را دارد اما سروش، پيک ايزدي، سيامک را ازاين انديشهي بدِ اهريمن آگاه ميکند. نبردي روي ميدهد، در اين نبرد، سيامکِ اهــورايي، به دست ديو اهريمني کشته ميشود، کيومرث به سوگ و سپاه به زاري مينشينند، مرگ تجلي مييابد و نخستين آيين سوگواري برپا ميگردد. با مرگ سيامک، زندگي ارزش و مفهوم خود را بهدست ميآورد. دراين دوران دو گزينهي «زندگي و مرگ» که نمــادهايي از «اهـــــورا و اهــــــريمن» ميباشند، شکل ميگيرند، مرگ و زندگي بسيار به هم نزديک مي شوند، مرز آنها خطي بسيار نازک است.
جانوران در سوگ سيامک، به سوي کوه ميروند تا درد و سوگ خود را از راه نزديکي به آسمان و پيوستن به مينو، آرامي بخشند وزندگي مينوي نوين ديگري از اهـــورامزدا بخواهند:
دد و مرغ و نخجير گشته گروه برفتند ويــله کنان سوي کـــوه
(شاهنامه؛ 1/ 31/ 43)
اين نزديکي کيومرث، در مرگ سيامک با جانوران، پيامي مهم در خود نهفته دارد و آن اين است که: «ارتباط با جانوران، سخن گفتن به زبان آنها، دوست و رييس آنها شدن، همانا اتخاذ يک زندگي روحاني بسيار غنيتر از زندگي صرفا انساني ميرندگان معمولي است.»3
در کينخواهي سيامک «ســروش» يار و ياور کيومرث است. خداوند با پيکِ خود سروش که پيونددهندهي آسمان و زمين است و همچنين دارندهي ابـزار گـيتــيايـي «گرز اهــورايي»( يسنا57، بند 1) و ابزار مينوي «سخن ايزدي»(همان، بند 16) است. با اين ابزارها و با ياري اهــورا، پايداري اهريمن، ديوان و ديو تخمگان که هــرکدام، بنيانکَن بخشي از جهان اورمزدياند را درهم ميشکند و آنــــها را از بــين ميبرد4.
کيومرث نيز، همانند سروش، ابزار گيتيايي «سپاهي دد و دام و مرغ و پري»، به سالاري هـوشنگ گرد ميآورد و با ابزار مينوي «برترين نام يزدان» به جنگ ديوان ميرود و با همراهي اهــورا و سروش، اهريمن و ديوان را از پاي درميآورد و خود نيز ديده برهم مينهد و روانش از اين گيتي به مينو پرميکشد و جاودانه ميگردد:
«به گفتار راستين، کيومرث به فيض و شادي و رامش امشاسپندان برآمد، يعني که گرزماني شد و بهشت برين او را داده شد.»
(دينکرد 7؛ آغاز، بند 57/ م. او 29؛ شماره8، بند 7).
درگزينش سپاه هوشنگ، دو نکته ي مهم از پردازش ديگر بارهي روان انسان از بازسازي دنياي مينو وجود دارد:
يکي همياري ايزد سروش با هوشنگ، که «در زمان سرآغاز، عصر پرديسي، ايزدان به زمين ميآ مدند و با آدميان آميزش داشتند.».6
ديگر اينکه « دوستي با جانوران و فهميدن زبان حيوانات از مشخصات خاص انسان هاي عصر مينوي است .».7
3.دوران هــوشنگ
از چهار چيزي که کيومرث در دوري از مينو، از اهــورامزدا خواسته بود، «آتش» دردوران هوشنگ به انسان هديه ميگردد. اين هديه با گذشتن سياوش از آتش - با آبادي تن و آزادي روان - ودر روزگار کيخسرو که «آتش بر يال اسب کيخسرو نشست و تيرگي و تاريکي را از ميان برد و جهان را روشن بکرد.» (بندهش، ص 91) نماد پردازي آتش، در همراهي انسان، براي دست يابي به مينو و جهان اهــورايي، به اوج خود ميرسد.
آتش، از آفريدگان مينوي اهــورامزداست. «از نبرد کنندگان برضد اهريمن است و خويشکاري آن، بارانسازي، پاسداري جهان و پاييدن آفريدگان، حفظ جان، رويانيدن و نظم جهان و آفريدگان است. » (همان، ص 66).
آتش، به خاطر پل ارتباطي که ميان انسان و خداوند، و اين كه گيتي را به مينو پيوند ميدهد، ارزشـي شـايان در زنـدگي پـرديـسي انسـان دارد. اهورامزدا «با آتش فروزان خود، واپسين جايگاه انسان را نمايان ميکند.»( گاتها31، بند 19) و در اوســتا «پسر اهــورامزدا» (يسنا، سر آغاز، بند 2) خوانده شده که «نشانهي مریي حضور او و نمادي از نظم راستين اوست.»8. اهــورامزدا نگهبان و پاسباني از ايزدان براي آتش برگماشته است که «آذر» (يسنا 62) نام دارد.
آتش به پنج گونه (يسنا 17، بند 11) تقسيم ميگردد که به زيبايي بيانگر ارتباط بين آسمان و زمين است و هر کدام نمادي را در خود نهفته دارند:
«1. آتشِ بسيار سودمند که در بهشت برين آفريده شده، سرچشمهاش در آسمان و در برابر اهــورامزداست و آتش آتشکدهها از پرتوِ آن است.
2. آتش دوستدار نيکي، آتش غريزي يا آتشي که در تن مردمان و چارپايان است.
3. آتش شادماني بخشندهتر، آتشي که در نباتات و گياهان است.
4. آتش سودمندتر، پيش برندهتر، آتش برق يا آتشي که در ابراست و ديوي را به هلاکت ميرساند.
5. آتش مقدّستر، برکتبخشنده که در گرزمان يا بهشت برين در برابر اهــورامزداست. در گيتي و در روي زمين و کوه بهکار برند.»9
آتش، کامل ترين نماد پردازيهاي «اورمزدي- انساني» و «مينوي- گيتيايى» را در خود نهفته دارد، آتشي که در بهشت برين آفريده شده است، در برابر اهورامزدا واز آسمان سرچشمه ميگيرد، به آتشـکدههـا در زمين ميرسد، به خوبي نشاندهندهي يکي شدن آسمان و زمين است. آتشي که در سرشت انسان و چارپايان نهفته است، آدمي را به کارهاي اهورايي که همانا نيکي کردن است، راهنموني ميکند و انسان را از زمين به سوي آسمان و بهشتِ برين رفتن، راهنمايي ميکند.
گونهاي از آتش در گياهان نهفته است، که بارنمادين آن، پيوند آتش را با روان آدمي از راه شاديبخشي، بيان ميدارد. جشن سده، شادماني و باده خواري، به مبارکي پيدايش آتش است. آتشي که درآتشکده، مردم، چارپا و گياه، که در زمين هستند و از زمين برآمدهاند، وجود دارد، پلهي زمين را به آسمان نزديک گردانيده است. آتشي نيز درابـــر وجود دارد، ميجهد و ديوان را ميکشد، باعث ريزش باران است و گياه را ميروياند، گامي از آسمان روبهسوي زمين نهاده است. هر دو تلاشي است دربرقراري پيوند آسمان و زمين.
سرانجام، آتشي که مقدسترين و بخشنده است، در بهشتِ برين، در آستان و در برابر اهــورامزدا قرار دارد، در گيتي، در روي زمين و در کوه بهکار داشته ميشود، پــارهاي اسـت کـه از مـيـنو بـه زمـيــن آمـده است و تـلاشي است کـه پـيـونـد دوبـارهي «اهــورا- انسان» و «مينو- گيتي» را بازآرايي کنند و جهان را از پليدي پاک کرده، روشنايي و مينوي نخستين را براي آدمي از نو بسازند.
خويشکاريهاي مينوي و آسماني آتش، در زمان هوشنگ، با « قانون فرمانروايي و اداره ي آفـريـدگـان، کـه بـراساس کـوشش هوشنـگ پيشـداد پـايـهگذاري شده است.» (Denkard 8 ; 13,5) تجلي مي يابد و لقب «پـيشـداد» (آثارالباقيه، ص 144) نيز بر همين معني دلالت دارد كه «پيشتر كسى كه آيين داد در ميان مردمان پديد آورد او بود.»(ديباچه ى شاهنامهى ابومنصورى، س184). و «هوشنگ پيشداد، خداوندگار هفت کشور»( دينکرد7، 2، 70)10 است.
که بر هـفت کشور منـم پادشـا جـهاندار پيـروز و فــرمانـروا
(شاهنامه؛ 1/33/5)
نمادهاي آتش؛ بيانگر روابط بين «انسان- اهــورامزدا و گيتي- مينو» است که انسان با ستايش و پرستاري آتش در زمين، پيوندي با اهــورا در مينو، با راز و نياز برقرار کرده است.
هوشنگ، در پيش جهان آفرين به خاطرهــديهي اين فروغ آسماني، نيايشگر و آفرينخوان است. آتش را قبله اي براي راز و نيازبا اهــورا بر ميگزيند. آتش را فروغي ايزدي و آن را درخور ستايش، پرستش و پرستاري ميداند. شبانگاه آتشي چون کوه بلند برمیافروزند، در گرداگرد آتش گرد ميآيند، جشني برپا ميگردد و آغاز به شادي و بادهخواري (نمودي از هـــوم) ميکنند و آرزوي ديگر کيومرث «به دست آوردن هــــوم» برآورده ميگردد.
هـــوشنگ کشاورزى را ساماندهي ميکند، قانون فرمانروايي مينهد، آفريدگان را اداره ميکند واو با اين کارها «ازسرگرفته شدن زندگي پــرديسي را نمونهسازي ميکند. »11
4.دوران تـهــمورث
تهمورث پس از مرگ پدر، به شاهي مينشيند. او چيرگي شايستهاي برآفريدههاي اهريمني و ديوان دارد، که نشاني از برتري دنياي مينو بر گيتي است و انسان گامي بلند، در دسترسي به بهشتِ برين خويش، برداشته است و نشانههاي اهريمن را از زمين پاک کرده، ميخواهد گيتي را نيز چون مينو آرماني بسازد. تـهـمورث دست به آستــان اهــورامـزدا بـالا مـيآورد و از فـرشتهي باد و هـوا «اَندرواي» اين آرزو را ميخواهد:
«اين کاميابي را به من ارزاني ده، تو اي اندرواي ِ زبردست
که من به همهي ديوها و مردمان،
به همه ي جادوان و پريها ظفر يابم
که من اهريمن را به پيکر اسبي درآورده
و مدت سي سال تا بـِدو کرانهي زمين برانم.»
(يشتها؛ راميشت، بند 12)
او با نيروي ايزدي و پالودگي درون، اهريمن را به بند ميکشد و همانند اسبي بر او سوار ميشود. با تن خاکي، از گيتي به آسمان مينو، عروج ميکند. اين دوران، روزگــار رويايي بشر، بر روي زمين است که گيتي را هـــمانند مــينو و بهشــت برين بازآرايي نموده، آرزوهاي خود را با دستيابي بر آسمان حقيقت بخشيده است.
پرواز به آسمان و رسيدن به آسمان ريشه در سرشت مينوي انسان دارد که ديگرباره ميخواهد به جايگاه نخست خويش، آنجايي که روانش در آن به سر ميبرده است، بهشت برين، دست بيابد. ميخواهد از شرايط انساني و مناسبتهاي زميني فراتررود. ازاينروي، روي بهسوي آسمان مينهد و عروج ميکند:
«تهمورث زيناوند بود، چنان که او به هفت کشور پادشاهي کرد...
چنان که او به همهي ديوها و مردمان،
به همهي جادوها و پريها چيره گشت
که او اهريمن را به پيکر اسبي درآورد،
در مدّت سي سال بدو، کرانه ي زمين، هميراند.»
(يشتها؛ زامياديشت، بند29- 28)
در اين گــيرودار، ديوان وآفــريدههاي اهــريمني از دستور تهــمورث سرپيچي ميکنند، ديوهاي فراواني، در انجمني گرد ميآيند که تاج شاهي و فــرّ و فروغ ايزدي را از او بستانند.
دنياي تاريکي و اهريمني در برابر دنياي روشنايي و اورمـزدي قرار ميگيرد؛ «هـوا تيــرهفام و زمين تيــره شد» اهــريمن و اورمــزد با سپاهيان خود در برابر هم ميجنگند و سرانجام با پيروزي اهــورا و تهمورث به فرجام ميرسد.
5.نتیجه
دوران کيومرث، دوران شکوه و نور اهــورايي است و يادمانهاي دوران پرديسي و آفرينش مينوي در آن به چشم ميآيد. دوستي انسان و حيوانات و ياري دد و دام به انسان، نشان از اوج آرمانخواهيِ انسانِ دورانِ مينوي دارد که بازتابي از زندگي نوراني او در آسمانهاست. اما با مرگ سيامک به دست ديوان، دنياي نور و تاريکي درهمتنيده ميگردد.
دوران هوشنگ، دوران آتش است و آتش از دشمنان اهريمن و ياريگر انسان در نبرد اهورايي و پلي است که پيوند دوبارهي انسان و مينو را بازسازي ميکند و نشانهاي از حضور اهورامزدا در گيتي است، اين دوران دورهي مبارزه ي نور و تاريکي است.
تهمورث، بر اهريمن و دنياي تاريکي پيروز ميگردد. برآيند اين پيروزيِ اهــورايي، آموختن نوشتاراز ديوان است و نشاني از ورود به سههــزارهي چهارم، يعني ناتواني اهريمن و ديوان و بازسازي جهان مينوي است. انديشهي انسان در آرزوي مينو به حقيقت ميرسد، روشنايي مينوي جهان کهين و مهين را دربرميگيرد.
بهگونهاي نمادين، چهار دورهي آفرينش در دوران کيومرث، هوشنگ و تهمورث، با کندوکاو در پيچشهاي رازوارانهي اسطوره و روان انسانها وجانوران به نمايش درآمد و درپايانِ دوران تهمورث، سههـزارهي چهارم، بازسازي جهان روشني و اورمزدي به حقيقت پيوست.
يادداشتها
1 - ترجمهی (Sanjana 1874) از ويژگيهاي کيومرث به گونهی زير است:
“– the origin of mankind.
- the first of king of world.
- (the first to accept the religion from the Cseator”.( Denkard 3; 35.
ترجمهی مهرداد بهار 1375(پژوهشي در اساطير ايران، ص189) از اين بند بهگونهى زير است:
«آن نخستين پذيرندهى دين از دادار، كيومرث است كه بن مردم است. او به كنش دين در جهان و سامانبخشى و آراستن و رواج بخشيدن آفريدگان، نخستين گِل شاه بود.»(دينكرد مدن؛ ص28، س23 به بعد).
گِلشاه، در اصل گــَــــرشاه، به معناى شاه كوهستان است كه در اثر همسان بودن واژه ى گل و گر در پهلوى ((gl گمان رفته است او شاهگِل است و آنگاه با هزوارش گِل نوشته شده است. ترجمه(م.او29؛ ش8، بند3): مزداپور1378، که ترجمهاي از متن دينکرد است به گونهي زير ميباشد:
« پس آن نخستين پذيرفتار و پذيرندهي دين از دادار، کيومرث مردم بُن و اصل مردمان، کيومرث نخستين گِلشاه (gil- shah ) بود آفريده و پديدار شد که براي کردار و عمل ِ دين را به جهان ونارش (= ترتيب دادن و بنياد نهادن) و آراستن و استقرار بخشيدن و روايي و رواج و رونق دادن آفريدگان دين آورد.»
2-نك به يادداشت 1.
3-الياده، ميرچا 1382: ص61.
4-نك: راشد محصل 1382: سروش يسن، ديباچه.
5-بهار، مهرداد 1375: ص205. ترجمه اين بند از كتايون مزداپور مىباشد.
6-الياده، ميرچا 1382: ص58.
7-همان، ص59.
8-هينلز، جان 1373: ص148.
9-برگرفته از بندهش، ص90 و عفيفى، رحيم 1374: ص404.
10-آموزگار- تفضلي1375: ص72.
11-الياده، ميرچا 1382: ص 65.
کتاب نامه
1- آمـــوزگار، ژاله- تفضلي، احمد 1375: اسطـــــورهی زندگي زردشت، تهران: نشرچـــشمه،آويشن، چ. سوم.
2- ابومنصوري، محمد بن عبدالرزاق 1383: « ديباچهي شاهنامهي ابومنصوري»؛ رحيم رضازادهي ملک، مجلهي نامهي انجمن، ش1، سال4، ص 166- 121.
3- الياده، ميرچا1382: اسطوره، رويا، راز، ترجمهی رويا منجم، تهران: نشر علمي، چ. سوم.
4- بهار، مهرداد 1375: پژوهشي دراساطيرايران ( پاره اول و دوم )، تهران: نشر آگه، چ. اول.
5- ــــــــــــــــــ1380: بندهش فرنبغ دادگي، تهران: انتشارات توس، چ. دوم.
6- ــــــــــــــــــ1381: از اسطوره تا تاريخ، تهران: نشر چشمه، چ. سوم.
7- بيروني، ابوريحان1377: آثارالباقيه، ترجمهی اکبر داناسرشت، تهران: انتشارات اميرکبير، چ. چهارم.
8- پور داوود، ابراهيم 1377: يشتها، تهران: اساطــــير، چ. اول.
9- ــــــــــــــــــــــــــ 1378: گاتها،ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .
10- ــــــــــــــــــــــــــ 1380: يسنا، ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .
11- ثعالبي، حسينبنمحمد1372: شاهنامهي کهن، پارسيگردان محمد روحاني، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسي، چ. اول.
12- راشد محصل، محمد تقي1382: سروش يسن، تهران: پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، چ. اول.
13- عفيفي، رحيم1374: اساطير و فرهنگ ايراني در نوشتههاي پهلوي، تهران: انتشارات توس، چ. اول.
14- فردوسي، ابوالقاسم1374: شاهنامه، چ. مسکو، سعيد حميديان، تهران: دفتر نشر داد، چ. اول.
15- فضيلت، فريدون1381: دينکرد، کتاب سوم، دفتريکم، کرده 112- 0، تهران: انتشارات فرهنگ دهخدا، چ. اول.
16- مزداپور، کتايون1378: بررسي دستنويس م. او29، داستان گرشاسب، تهمورس و جمشيد، گِلشاه و متنهاي ديگر، تهران: انتشارات آگه، چ. اول.
17- هينلز، جان1373: شناخت اساطير ايران، ترجمهی ژاله آموزگار - احمد تفضلي، تهران: نشر چشمه ، چ. سوم.
18- Anklesaria, B.T.1956: Zand- akasih; Iranian or Greater Bundahishn, Bombay.
19- Humbach, H- Pallan, I. 1994: The Heritage of Zarathushtra, a New Translation of His Gatha, Universitatverlag, C. Winter, Heildelberg.
20- Sanjana, P. D. 1874: Denkard, ; Book 3, Vol. 1,Bombay.
21-West.E.W.1897:Denkard, Book 8 ; SBE. Vol. 5.