قلمروزایی / قلمروزدایی: تفاوت بین نسخهها
(صفحهای جدید حاوی «<big>'''مفهوم مهم دیگر، قلمروزایی/ قلمروزدایی است''' که در آثار دلوز و گتاری همچو...» ایجاد کرد) |
|||
(۳ ویرایش میانی توسط ۲ کاربر نشان داده نشدهاست) | |||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | + | مفهوم مهم دیگر، قلمروزایی/ قلمروزدایی است که در آثار دلوز و گتاری همچون '''جفت متضادی معنایی''' به کار گرفته می شود . <br /> | |
− | روندی هم زمانی است که ساختارهای درخت گونه را به شکلی موضعی پدید می آورد. در جریان این روند، عناصر با هم تلفیق شده، و اجزا در هم ذوب | + | <br /> |
− | می گردند تا کلی برتر را پدید آورند. از دید دلوز و گتاری، قلمروزایی فرآیندی است که | + | قلمروزایی، روندی هم زمانی است که ساختارهای درخت گونه را به شکلی موضعی پدید می آورد. در جریان این روند، عناصر با هم تلفیق شده، و اجزا در هم ذوب می گردند تا کلی برتر را پدید آورند. از دید دلوز و گتاری، قلمروزایی فرآیندی است که '''گروه'''، '''نهاد'''، '''هویت'''، و '''پیکره هایی عمومی و فراگیر''' از این دست را ایجاد می کند. پیکره هایی که در مقام سیستمی پیچیده، باید مرزهای خویش را با جهان خارج تعیین کنند، و به همین دلیل به دستگاهی بغرنج برای [[رمزگذرای]] این مرز، و قلمروزایی مسلح هستند. این روند، با وجود شباهتی که با ساختارهای درختی دارد، اما از اصالت و سنگینی مورد نظر اندیشمندان کلاسیک بی بهره است. دلوز حتی این درختواره های کل گرا و حائز قلمرو را نیز اموری مقطعی و موقت و موضعی میداند و به همین دلیل آنها را با وضعیت پاره پاره و چهل تکه ی شخصیت های شیزوفرنیک مقایسه میکند. |
− | رمزگذرای این مرز، و قلمروزایی مسلح هستند. این روند، با وجود شباهتی که با ساختارهای درختی دارد، اما از اصالت و سنگینی مورد نظر اندیشمندان | + | <br /> |
− | کلاسیک بی بهره است. دلوز حتی این درختواره های کل گرا و حائز قلمرو را نیز اموری مقطعی و موقت و موضعی میداند و به همین دلیل آنها را با | + | <br /> |
− | وضعیت پاره پاره و چهل تکه ی شخصیت های شیزوفرنیک مقایسه میکند. | + | |
− | + | '''قلمروزدایی'''، واژگونه ی قلمروزایی است. این روندی در زمانی است که از نوسان میان دو مفهوم مرکز و حاشیه پدید می آید. قلمروزدایی فرآیندی [[مرکزگریز]] است و رمزگذاری های حافظ تمایز سیستم و محیط را به طور مستمر نقض می کند. از دید دلوز، فرآیندهای قلمروزدا در تنهایی عناصر سیستم، و احتمال کنده شدنشان از آن و رانده شدنشان به حاشیه ریشه دارند، در نتیجه نوعی میل به مرکز در شرایط قلمروزدایی دیده می شود که از مقاومت عناصر سیستم در برابر فروپاشی حکایت می کند. دلوز بر بنای همین میلِ ناکارآمد به مرکز، قلمروزدایی را امری پارانوئید دانسته است. تعبیری که مانند کاربرد مفهوم شیزوفرنیک، نباید چیزی فراتر از یک استعاره ی جالب در نظر گرفته شود. | |
− | مرکزگریز است و رمزگذاری های حافظ تمایز سیستم و محیط را به طور مستمر نقض می کند. از دید دلوز، فرآیندهای قلمروزدا در تنهایی عناصر سیستم، و احتمال کنده شدنشان از آن و رانده شدنشان به حاشیه ریشه دارند، در نتیجه نوعی میل به مرکز در شرایط قلمروزدایی دیده می شود که از مقاومت عناصر سیستم در برابر فروپاشی حکایت می کند. دلوز بر بنای همین میلِ ناکارآمد به مرکز، قلمروزدایی را امری پارانوئید دانسته است. تعبیری که مانند کاربرد مفهوم شیزوفرنیک، نباید چیزی فراتر از یک استعاره ی جالب در نظر گرفته شود.</ | + | <br /> |
+ | <br /> | ||
+ | |||
+ | (کتاب [[نظریه قدرت]] /شروین وکیلی - فرگرد دوم - بخش نخست - گفتار سوم: تعريفهاي نظامگريز/صفحه ۱۰۷/نسخه الکترونیکی) |
نسخهٔ کنونی تا ۹ ژوئیهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۷:۲۲
مفهوم مهم دیگر، قلمروزایی/ قلمروزدایی است که در آثار دلوز و گتاری همچون جفت متضادی معنایی به کار گرفته می شود .
قلمروزایی، روندی هم زمانی است که ساختارهای درخت گونه را به شکلی موضعی پدید می آورد. در جریان این روند، عناصر با هم تلفیق شده، و اجزا در هم ذوب می گردند تا کلی برتر را پدید آورند. از دید دلوز و گتاری، قلمروزایی فرآیندی است که گروه، نهاد، هویت، و پیکره هایی عمومی و فراگیر از این دست را ایجاد می کند. پیکره هایی که در مقام سیستمی پیچیده، باید مرزهای خویش را با جهان خارج تعیین کنند، و به همین دلیل به دستگاهی بغرنج برای رمزگذرای این مرز، و قلمروزایی مسلح هستند. این روند، با وجود شباهتی که با ساختارهای درختی دارد، اما از اصالت و سنگینی مورد نظر اندیشمندان کلاسیک بی بهره است. دلوز حتی این درختواره های کل گرا و حائز قلمرو را نیز اموری مقطعی و موقت و موضعی میداند و به همین دلیل آنها را با وضعیت پاره پاره و چهل تکه ی شخصیت های شیزوفرنیک مقایسه میکند.
قلمروزدایی، واژگونه ی قلمروزایی است. این روندی در زمانی است که از نوسان میان دو مفهوم مرکز و حاشیه پدید می آید. قلمروزدایی فرآیندی مرکزگریز است و رمزگذاری های حافظ تمایز سیستم و محیط را به طور مستمر نقض می کند. از دید دلوز، فرآیندهای قلمروزدا در تنهایی عناصر سیستم، و احتمال کنده شدنشان از آن و رانده شدنشان به حاشیه ریشه دارند، در نتیجه نوعی میل به مرکز در شرایط قلمروزدایی دیده می شود که از مقاومت عناصر سیستم در برابر فروپاشی حکایت می کند. دلوز بر بنای همین میلِ ناکارآمد به مرکز، قلمروزدایی را امری پارانوئید دانسته است. تعبیری که مانند کاربرد مفهوم شیزوفرنیک، نباید چیزی فراتر از یک استعاره ی جالب در نظر گرفته شود.
(کتاب نظریه قدرت /شروین وکیلی - فرگرد دوم - بخش نخست - گفتار سوم: تعريفهاي نظامگريز/صفحه ۱۰۷/نسخه الکترونیکی)