|
|
(۴۴ ویرایش میانی توسط یک کاربر نشان داده نشدهاست) |
سطر ۱: |
سطر ۱: |
| «واضح است كه عقل و هوش با هر جسمى نمى تواند همزيستى داشته باشد. درخت نمى تواند در اثير زندگى كند، يا ابرها در درياى نمک. همانطور كه ماهى نمى تواند در مزرعه زندگى كند و خون در سنگ جارى نمى شود، وجود و نمو هر چيزى را مكانى مشخص و معين است. » | | «واضح است كه عقل و هوش با هر جسمى نمى تواند همزيستى داشته باشد. درخت نمى تواند در اثير زندگى كند، يا ابرها در درياى نمک. همانطور كه ماهى نمى تواند در مزرعه زندگى كند و خون در سنگ جارى نمى شود، وجود و نمو هر چيزى را مكانى مشخص و معين است. » |
− | :::::::::::::::::'''لوكرسيوس''' | + | :::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::'''لوكرسيوس''' |
| | | |
| رويكرد بافت شناسانه به منشها، به آن معناست كه ساختار و كاركردشان را در سطوح گوناگونِ نظام چهارلايه اي [[فراز]] تحليل كنيم. براى سادگى بيشتر، هر يک از اين سطوح را به طور جداگانه مورد بررسى قرارمى دهيم. | | رويكرد بافت شناسانه به منشها، به آن معناست كه ساختار و كاركردشان را در سطوح گوناگونِ نظام چهارلايه اي [[فراز]] تحليل كنيم. براى سادگى بيشتر، هر يک از اين سطوح را به طور جداگانه مورد بررسى قرارمى دهيم. |
− |
| |
− | [[سطح زيستشناختى]]
| |
− |
| |
− | [[بندبازی بر لبه تیز جبرانگاری]]
| |
− |
| |
− | [[آیا منش یک انگل است؟]]
| |
− |
| |
− | [[منش مصداق همزیستی/هم یاری]]
| |
− |
| |
− |
| |
− |
| |
− | منشها، با وجود ارتباطشان با دستگاه عصبى، به هيچ عنوان، ارتباطی سرراست و يک به يک با عناصر نورونى برقرار نمی كنند. سطح نورونى و عصبى، در واقع، لايه اى متفاوت از پيچيدگى است و در آنجا نشانى از منشها نمى توان يافت. همانطور كه در سطح زيستشناختى، اثرى از نهادهاى اجتماعى و كنشهاى متقابل نمادين وجود ندارد. به عبارت ديگر، منشها و نورونها، به دو سطح متفاوت سلسله مراتبی و دو مقياسِ متمايزِ پيچيدگی تعلق دارند. يک چيز فراگير و عام وجود دارد، كه در يک مقياس
| |
− | و با يک درجه ى درشتن مايى در آن نورونها را مى توان ديد، و در يک مقياس ديگر منشها را.
| |
− | <br />
| |
− |
| |
− | منشها شبكه اى پويا و خودبسنده اند كه بر روى شبكه ى عصبى سوار مى شوند، اما ارتباط يک به يكى با واحدهاى تشكيل دهنده ى اين سيستم زيستى برقرار نمى كنند. بنابراين آنچه منش انتقال يافته از مغز «من» به ديگرى را يگانه مى سازد جايگاهش بر شبكه ى عصبى يا الگوى شليک فلان نورون خاص نيست، كه معناى مشتركى است كه در اين دو مغز توليد مى كند.
| |
− | <br />
| |
− |
| |
− | تنها چيزى كه در مورد جايگاه منشها بر مغز مى توان گفت، آن است كه مغز و منشها شكلى از تخصص يافتگی زمانى- مكانى را در ارتباط با هم شكل داده اند. اين به آن معناست كه وقتى صحبت از منشى مانند موسيقى مى شود، مى توانيم ادعا كنيم كه محل پردازش و رمزگشايى/ رمزگذارى آن در ناحيه ى گيجگاهى نيمكره ى راست مخ است. اما در همين ناحيه ميليون ها نورون وجود دارند و سخن گفتن با دقتى بيشتر در مورد محل حفظ و نگهدارى يک منش خاص ناممكن است.
| |
− |
| |
− | با وجود عدم قطعيت بزرگ حاكم بر جغرافيا و مكانشناسى منشها در
| |
− | مغز، در مورد زيرواحدهاى كاركردى دستگاه عصبى و ارتباط آن با منشها چيزهاى بيشترى مى توان گفت. گفتيم كه منشها ظهور واقعى خود را مديون زمينه اى عصبى هستند كه تداوم و اثرشان بر رفتار را ممكن مى سازد. سيستمى كه منشها در آن ذخيره مى شوند، [[حافظه]] نام دارد.
| |
− | عصبشناسان چندين نوع حافظه ى متفاوت را از هم تميز داده اند، تنها برخى از انواع آن است كه براى نگهدارى منشها تخصص يافته است.
| |
− | انواع حافظه
| |
− | [[حافظه پنهان]]
| |
− |
| |
− | [[حافظه ى آشكار]]
| |
− | حافظهى آشكار، همان است كه در سطح خودآگاه فهميده مىشود و در
| |
− | قالب نظامهاي نشانگانی- معنايی صورتبندي مىشود. اين حافظه خود به
| |
− | شود، كه به ترتيب وقايع و 180 و معنايى181 تقسيم مى دو بخشِ ادوارى
| |
− | حقايق را در خود نگه مىدارند. حافظهى ادوارى، دانستههاى مربوط به
| |
− | زندگینامهى فرد و ردپاى رخدادهاى تجربهشده را با بازتفسيرهاى مداوم و
| |
− | حذف و اضافههاي هميشگىاش در خود جاى مىدهد. حافظهى معنايى،
| |
− | منشهاى تشكيلدهندهى جهانبينى فرد را در بر مىگيرد. تمام منشها را
| |
− | مىتوان به يكى از اين دو دسته تقسيم كرد. منشها يا بر چيزهايى كه در
| |
− | گذشته تجربه شدهاند داللت دارند، يا آنكه ارجاعهايى معنايى به عناصر
| |
− | جهان/ ديگرى/ من را به انجام مىرسانند. تمام آنچه در زير عنوان علم،
| |
− | اخالق و زيبايىشناسى آمد به منشهاى ذخيرهشده در حافظهى معنايى
| |
− | مربوط مىشود.
| |
− | اين دو شاخه از منشها در ارتباط نزديک با يكديگر عمل مىكنند و
| |
− | يكديگر را با بازخوردهاى مداومى تغذيه مىنمايند. منشهاى حافظهى
| |
− | ادوارى به طور مداوم اعتبار منشهاى معنايى را تأييد يا رد مىكند، و
| |
− | منشهاى معنايى هم برداشت ذهنى فرد از خودش و عناصر زندگینامهاش
| |
− | را با بازتفسيرهاى هميشگى به روز مىكنند. اين تقسيمبندى منشها بر
| |
− | حسب شيوهى حفظ شدنشان در دستگاه عصبى، نيازمند يک نكتهى
| |
− | تكميلى است، و آن هم چگونگى تبديل شدن اين عناصر اطالعاتى به
| |
− | يكديگر است.
| |
− | منشهاى ادوارى و معنايى، با روندى ساده به هم تبديل مىشوند. از
| |
− | يک سو تمام دانستهها و معانى درکشده توسط فرد در زمينهاى از رفتارها
| |
− | و رخدادهايى كه در جريان زيستناش تجربه مىكند جاى مىگيرد، و از
| |
− | سوى ديگر تمام تجربيات فرد نيز در سه سطح دانايى، اخالقى و
| |
− | زيبايىشناختى - و به ويژه اين حوزهى اخير كه به »من« مربوط است -
| |
«واضح است كه عقل و هوش با هر جسمى نمى تواند همزيستى داشته باشد. درخت نمى تواند در اثير زندگى كند، يا ابرها در درياى نمک. همانطور كه ماهى نمى تواند در مزرعه زندگى كند و خون در سنگ جارى نمى شود، وجود و نمو هر چيزى را مكانى مشخص و معين است. »
رويكرد بافت شناسانه به منشها، به آن معناست كه ساختار و كاركردشان را در سطوح گوناگونِ نظام چهارلايه اي فراز تحليل كنيم. براى سادگى بيشتر، هر يک از اين سطوح را به طور جداگانه مورد بررسى قرارمى دهيم.