|
|
(۴ ویرایش میانی توسط یک کاربر نشان داده نشدهاست) |
سطر ۱: |
سطر ۱: |
− | [[من-اکنون]]
| |
| | | |
− |
| |
− |
| |
− | [[من؛ برابرنهاد دقیق سوژه]]
| |
− | <br />
| |
− |
| |
− |
| |
− |
| |
− | [[اهمیت سوژه]]
| |
− |
| |
− |
| |
− |
| |
− | [[انکار سوژه]]
| |
− | دوران کنونی شاهد چند رخـداد مهـم در حـوزه ی نظریـه پردازی در مـورد سوژه بوده است.
| |
− | <br />
| |
− |
| |
− | '''نخست''' آن که با دگردیسی علـوم پایـه و پیشـرفت ابزارهـای مشـاهداتی و محاسباتی مربوطه، در دو ده هی واپسین قرن بیستم، رویکـردی میان رشـته ای در جوامع علمی باب شد. این بدان معنا بود کـه متحـد کـردن تمـام داده هـا و نگرش های به دست آمده در لایه های متفاوت مشاهداتی به عنوان هـدفی قابـل دستیابی و مطلوب جلوه کـرد و بـه دنبـال آن خوشـه ای نـوین از علـوم میـانرشته ای پدید آمدند و توسعه یافتند.
| |
− | <br />
| |
− |
| |
− | '''دوم''' آن که در واکنش به بحران های اجتمـاعی برخاسـته از جنـگ جهـانی دوم، و به عنوان راه حلی رادیکال برای حل مشکلات نظری موجود در زمینـه ی صورتبندی سوژه، دیدگاه ها و برداشت هایی پیشنهاد شدند که سوژه را ماهیتی جعلی، موهوم، و حاشیه ای می دانستند. این دیـدگاه ها، اصـل موضـوعه ی خـرد روشنگری یعنی محوریت سوژه ی شناسنده را نقض کردند و سوژه را تا مرتبه ی محصولی فرعی از فرآیندهایی اجتماعی یا عصبشناسانه فرو کاستند. ظهور این دیدگاه ها همزمان و پیوسته با برداشتی پسامدرن بود که به نقد و خرده گیری از هر نوع سرمشق علمی فراگیری میپرداخت که آماجش دستیابی بـه نظریـه ای عمـومی دربـاره ی همـه بـود. نـاممکن بـودن دسـتیابی بـه فراروایتـی واحـد و خودسازگار، که همه چیز را توضیح دهد، حقیقتـی بـود کـه توسـط فلاسـفه ی بسیاری در زمانهای گوناگون مورد اشاره واقع شـده بـود، امـا پذیرفتـه شـدن نسخه ی نیچه ای آن خیلی دیر و در اواخر قرن بیستم ممکـن شـد. در نیمـه ی قرن بیستم بود که قضیه ی گودل به عنوان اثبـاتی ریاضـی بـرای نابسـندگی وناکامل بودن تمام نظامهای منطقی کـلان شـهرت یافـت. در نهایـت، امـروز در همسایگی نگرش پساساختارگرایانه ای که وجود و خودمختـاری سـوژه را انکـار میکند، دیدگاهی پسامدرن وجود دارد که به همین ترتیب امکان دسـتیابی بـه فراروایتی عام دربارهی هستی را منتفی میداند، و حتی آن را مطلوب نیز تلقـی میکند.
| |
− | ناگفته پیداست که دو جریان یادشده مسیرهای متفـاوت، متعـار ، و گـاه
| |
− | متناقض را دنبال میکردنـد. ظهـور نظریـهی سیسـتمهای پیچیـده در دهـهی
| |
− | هشتاد میالدی و رواج دانشهای میانرشتهای امکان جدیدی برای دستیابی به
| |
− | فراروایتی جامع و منسجم را طرح کرد که بر خالف فراروایتهای پیشین مدعی
| |
− | 1 و تناقض خودبسندگی و شمول کامل نبـود و حضـور باطلنماهـا
| |
− | هـای درونـی
| |
− | خویش را به عنوان صفتی گریزناپـذیر بـرای تمـام نظامهـای بازنمـایی صـوری میپــذیرفت. در مســیری کــامال متفــاوت، نظریــهپردازیهای تبارشناســانه و
| |
− | شالودهشکنانهی تأثیرگذاری وجود داشتند که عدم انسجام، نایکپارچگی، و تکـه
| |
− | پاره بودن مفهوم سوهه و نظامهای دانایی برخاسته از آن را نشان میدادند.
| |
− | متن کنونی پیشنهاد نظریهای است که شاید بتواند این دو مسیر متعار و
| |
− | واگرا را با یکدیگر ترکیب کند. چارچوب نظری مـورد اسـتفاده در ایـن مـتن،
| |
− | نسخهای خودساخته از نظریهی سیستمهای پیچیده است کـه بـه طـور خـاص
| |
− | برای ترکیب و جمع بستن دادههای مربوط به »من« تخصص یافته است. از این
| |
− | رو، بایــد بتوانــد دادههــای عصبشناســانه، روانشناســانه، جامعهشناســانه،
| |
− | زبانشناسانه، و تـاریخی را در گسـترهای وسـیع بـا یکـدیگر تلفیـق کنـد و بـه
| |
− | تصویری منسجم و شفاف از سوهه دست یابد. از این رو، این نوشتار متنی میـان
| |
− | رشتهای است که از تمام دادهها و کلیهی شواهدی که به کار گشـودن معمـای
| |
− | سوهه بیاید بهره خواهد جست، بیتوجه به این که دادهی مربوطه در ردهبنـدی
| |
− | کالسیک علوم چه جایگاهی دارد و در تیول کدام علم قرار میگیرد.
| |
− | از ســوی دیگــر، نگارنــده بــه تفســیرهای شالودهشــکنانه و رویکردهــای
| |
− | تبارشناسانه عالقهمند است و قصد نـدارد شـواهد انکارناپـذیری کـه انسـجام و
| |
− | یکپارچگی نظامهایی مانند سوههی شناسـنده را مـورد پرسـش قـرار میدهنـد
| |
− | نادیده بگیرد. از این رو، روششناسی سیستمی مورد نظـر ایـن مـتن برخـی از
| |
− | پیشداشـتهای سـنتی نظریـههای جامعهشناسـی سیسـتمی را رد میکنـد و
| |
− | داشتهها و یافتههای تازه در این زمینه را به بهای طـرد پیشداشـتهایی آشـنا
| |
− | مورد توجه قرار میدهد. با وجود این، توجه به این عناصر و پـذیرش مفـاهیمی
| |
− | مانند غیاب، آشوب، تناقض، و بینظمی در بطن نظریه به معنای آن نیست کـه
| |
− | در آماج نهایی رویکردهای شالوده شـکنانه یعنـی برانـداختن تمـام فراروایتهـا
| |
− | اشتراک نظر داشته باشم.
| |
− | 4 هدف از این متن، احیای مفهوم سوهه است. دستیابی به فراروایتی کـه همـه
| |
− | چیز را توضیح دهد، با وجود ناممکن شدنش در عصر کنونی، همچنـان از دیـد
| |
− | نگارنده مطلوب است. دانش یا در بستر توهم بزرگ دستیابی به واقعیـت عینـی
| |
− | رشد میکند یا در زمینهی قصد بزرگتری که هنگام از میان رفـتن ایـن تـوهم
| |
− | همچنان دستیابی به بازنمایی دقیق و کارآمدی از هستی را آماج کنـد. بـر ایـن
| |
− | مبنا، در ایـن نوشـتار نـاممکن بـودن رویـای دسـتیابی بـه نظریـهی فراگیـر و
| |
− | منسجمی دربارهی همه چیز پذیرفته میشود، و حضور باطلنماهـا، گسسـتها،
| |
− | نقاط ابهـام و زیربنـای سـودجویانه و مبتنـی بـر میـل غریـزهی حقیقـتجویی
| |
− | رسمیت مییابد بی آن که نتیجهی دلسـردکنندهی بیاعتبـاری دانـش یـا فـرو
| |
− | نهادن تالش برای دستیابی به نظریهای در حد امکان فراگیـر و در حـد امکـان
| |
− | منسجم پذیرفته گردد.
| |
− | متن کنونی تالشی است برای صورتبندی مجدد مفهوم سوهه، و احیای آن
| |
− | به شکلی که در زمانهی امروزین مـا مـورد نیـاز و مطالبـه اسـت. در برداشـتی
| |
− | عمومی و سنتی، چـارچوب عمـومی بحـا مـا جامعهشناسـانه اسـت. موضـوع
| |
− | محوری این نوشتار، سوهه، و تحلیل پویایی درونـی و بیرونـی آن در ارتبـاط بـا
| |
− | مفـاهیمی ماننـد قـدرت، لـذت، و معنــا مسـألهی محــوری طیـف وســیعی از
| |
− | نظریههای جامعهشناختی است. در سطحی، این مسـأله بـه پرسـش از مفهـوم
| |
− | هویت میانجامد، و از سوی دیگر با تقابـل عاملیـت و سـاختار ارتبـاط مییابـد؛
| |
− | مفاهیمی که آماج این نوشتار به دست دادن پاسخی در خور دربارهشان است.
| |