بودن - شدن: تفاوت بین نسخهها
سطر ۱۸: | سطر ۱۸: | ||
:آیا علومی که به سویه های شدن و بودن میپردازند با هم تفاوت دارند؟ | :آیا علومی که به سویه های شدن و بودن میپردازند با هم تفاوت دارند؟ | ||
:آیا میتوان بر مبنای «شدن» فنآوری درست کرد؟ | :آیا میتوان بر مبنای «شدن» فنآوری درست کرد؟ | ||
− | چارچوبهای فلسفی متکی بر بودن و شدن چه تفاوتهای بنیادینی با هم دارند؟ | + | :چارچوبهای فلسفی متکی بر بودن و شدن چه تفاوتهای بنیادینی با هم دارند؟ |
:آیا میتوان زیربنایی عصبشناختی را برای ظهور «ترجیح بودن بر شدن» سراغ کرد؟ | :آیا میتوان زیربنایی عصبشناختی را برای ظهور «ترجیح بودن بر شدن» سراغ کرد؟ | ||
==='''تمرین'''=== | ==='''تمرین'''=== | ||
ه:ستنده هایی را که در زندگی روزمره تان تشخیص می دهید، بر مبنای آنچه بودند و آنچه شدند، رده بندی کنید. آیا ضرباهنگ «شدن» در برخی سریعتر از باقی می نماید؟ | ه:ستنده هایی را که در زندگی روزمره تان تشخیص می دهید، بر مبنای آنچه بودند و آنچه شدند، رده بندی کنید. آیا ضرباهنگ «شدن» در برخی سریعتر از باقی می نماید؟ | ||
− | آیا میتوان بودن را همان شدن دانست که سرعتی اندک دارد؟ | + | :آیا میتوان بودن را همان شدن دانست که سرعتی اندک دارد؟ |
− | ویژگیهایی را در خود تفکیک کنید که به شدن و یا به بودن شما مربوط می شود. | + | :ویژگیهایی را در خود تفکیک کنید که به شدن و یا به بودن شما مربوط می شود. |
نسخهٔ ۹ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۰۹:۰۹
زمان ـ مکان ؛ بود ـ نمود ؛ چیز ـ رخداد ؛ ایستایی ـ پویایی
اصل مهروند:
- هستی امری پویا و دگرگونشونده است و این پویایی همیشگی آن را «شدن» می نامیم. یعنی تحرک و تغییرِ دایمیِ «نمود» پژواک سرشت «بود» است. هر آنچه در تورِ شناخت گرفتار میآید، بخشی از این پویایی فراگیر و بیکرانه ی هستی است که در زمان ـ مکان ی کرانمند محصور شده و همچون یک نمودِ مجزا و تفکیکپذیر از زمینه اش، قالب میخورد. این روند با چشمپوشی از پویایی همیشگی هستنده ها و فروکاستنِ «شدن» به امری ثابت و منجمد ممکن می شود، و می توانیم با «بودن» توصیفش کنیم. به این ترتیب، روند شناخت هنجارین که از نوسان میان بود و نمود برمی خیزد، عبارت است از تحویل کردنِ شدنی ها به بودنی ها.
- «بودن»، به خاطر تأکید بر سویه ی ایستایی، با چیزها و «شدن»، به خاطر پیوندش با پویایی، با رخدادها ارتباط برقرار می کند. به همین ترتیب، بودن با مکان و شدن با زمان پیوند می یابد.
چیزوارگی:
نادیده انگاشتنِ سیر «جاویدانِ شدن» به ثابت و مستقر و ایستا نمودنِ هستنده ها منتهی میشود. در نتیجه، منِ شناسنده می پذیرد که هستنده ها اموری ایستا و پایدار و ثابت اند که با هم ارتباطی از نوعِ «کنار هم بودن» را برقرار می کنند، و نه «با یکدیگر شدن» را.
تله ی اپوش:
نادیده انگاشتنِ شدن و تمرکز بر بودن به ایستا پنداشتنِ هستی منجر میشود. در نتیجه، منِ شناسنده در مورد خویشتن نیز تلقی مشابهی پیدا می کند و مدیریت خویش را به گزینش شیوه های متفاوت «بودن» محدود می سازد و از «شدن» چشم می پوشد. این تله به ماندِ کنشی منتهی میشود و پویایی و سیال بودن «من» را مهار می سازد.
راهبرد تیشتر:
- حفظ تعادل میان بودن و شدن، نگریستن به نمودها به مثابه روندهایی از شدن، که در برشهای کرانمند و خودساخته ای از زمان ـ مکان به چیزهایی با بودن های خاص و ایستا تبدیل شده اند. پذیرش و مدیریت خویشتن همچون هستندهای چابک و دگرگون شونده و در حال شدن.
پرسش
- آیا علومی که به سویه های شدن و بودن میپردازند با هم تفاوت دارند؟
- آیا میتوان بر مبنای «شدن» فنآوری درست کرد؟
- چارچوبهای فلسفی متکی بر بودن و شدن چه تفاوتهای بنیادینی با هم دارند؟
- آیا میتوان زیربنایی عصبشناختی را برای ظهور «ترجیح بودن بر شدن» سراغ کرد؟
تمرین
ه:ستنده هایی را که در زندگی روزمره تان تشخیص می دهید، بر مبنای آنچه بودند و آنچه شدند، رده بندی کنید. آیا ضرباهنگ «شدن» در برخی سریعتر از باقی می نماید؟
- آیا میتوان بودن را همان شدن دانست که سرعتی اندک دارد؟
- ویژگیهایی را در خود تفکیک کنید که به شدن و یا به بودن شما مربوط می شود.