بافتشناسى منش: تفاوت بین نسخه‌ها

از ویکی زروان
پرش به: ناوبری، جستجو
سطر ۱۴: سطر ۱۴:
  
  
منشها، با وجود ارتباطشان با دستگاه عصبى، به هيچ عنوان، ارتباطی  
+
منشها، با وجود ارتباطشان با دستگاه عصبى، به هيچ عنوان، ارتباطی سرراست و يک به يک با عناصر نورونى برقرار نمی كنند. سطح نورونى و عصبى، در واقع، لايه اى متفاوت از پيچيدگى است و در آنجا نشانى از منشها نمى توان يافت. همانطور كه در سطح زيستشناختى، اثرى از نهادهاى اجتماعى و كنشهاى متقابل نمادين وجود ندارد. به عبارت ديگر، منشها و نورونها، به دو سطح متفاوت سلسله مراتبی و دو مقياسِ متمايزِ پيچيدگی تعلق دارند. يک چيز فراگير و عام وجود دارد، كه در يک مقياس  
سرراست و يک به يک با عناصر نورونى برقرار نمیكنند. سطح نورونى و  
+
و با يک درجه ى درشتن مايى در آن نورونها را مى توان ديد، و در يک مقياس ديگر منشها را.
عصبى، در واقع، اليهاى متفاوت از پيچيدگى است و در آنجا نشانى از
+
<br />
منشها نمىتوان يافت. همانطور كه در سطح زيستشناختى، اثرى از  
+
 
نهادهاى اجتماعى و كنشهاى متقابل نمادين وجود ندارد. به عبارت ديگر،
+
منشها شبكه اى پويا و خودبسنده اند كه بر روى شبكه ى عصبى سوار مى شوند، اما ارتباط يک به يكى با واحدهاى تشكيل دهنده ى اين سيستم زيستى برقرار نمى كنند. بنابراين آنچه منش انتقال يافته از مغز «من» به ديگرى را يگانه مى سازد جايگاهش بر شبكه ى عصبى يا الگوى شليک فلان نورون خاص نيست، كه معناى مشتركى است كه در اين دو مغز توليد مى كند.
منشها و نورونها، به دو سطح متفاوت سلسلهمراتبی و دو مقياسِ متمايزِ
+
<br />
پيچيدگی تعلق دارند. يک چيز فراگير و عام وجود دارد، كه در يک مقياس  
+
 
و با يک درجهى درشتنمايى در آن نورونها را مىتوان ديد، و در يک  
+
تنها چيزى كه در مورد جايگاه منشها بر مغز مى توان گفت، آن است كه مغز و منشها شكلى از تخصص يافتگی زمانى- مكانى را در ارتباط با هم شكل داده اند. اين به آن معناست كه وقتى صحبت از منشى مانند موسيقى مى شود، مى توانيم ادعا كنيم كه محل پردازش و رمزگشايى/ رمزگذارى آن در ناحيه ى گيجگاهى نيمكره ى راست مخ است. اما در همين ناحيه ميليون ها نورون وجود دارند و سخن گفتن با دقتى بيشتر در مورد محل حفظ و نگهدارى يک منش خاص ناممكن است.
مقياس ديگر منشها را.
+
 
منشها شبكهاى پويا و خودبسندهاند كه بر روى شبكهى عصبى سوار  
+
مىشوند، اما ارتباط يک به يكى با واحدهاى تشكيلدهندهى اين سيستم  
+
زيستى برقرار نمىكنند. بنابراين آنچه منش انتقاليافته از مغز »من« به  
+
ديگرى را يگانه مىسازد جايگاهش بر شبكهى عصبى يا الگوى شليک فالن
+
نورون خاص نيست، كه معناى مشتركى است كه در اين دو مغز توليد  
+
مىكند.
+
تنها چيزى كه در مورد جايگاه منشها بر مغز مىتوان گفت، آن است  
+
كه مغز و منشها شكلى از تخصصيافتگی زمانى- مكانى را در ارتباط با هم  
+
شكل دادهاند. اين به آن معناست كه وقتى صحبت از منشى مانند موسيقى  
+
مىشود، مىتوانيم ادعا كنيم كه محل پردازش و رمزگشايى/ رمزگذارى آن  
+
در ناحيهى گيجگاهى نيمكرهى راست مخ است. اما در همين ناحيه  
+
ميليونها نورون وجود دارند و سخن گفتن با دقتى بيشتر در مورد محل  
+
حفظ و نگهدارى يک منش خاص ناممكن است.
+
 
با وجود عدم قطعيت بزرگ حاكم بر جغرافيا و مكانشناسى منشها در  
 
با وجود عدم قطعيت بزرگ حاكم بر جغرافيا و مكانشناسى منشها در  
مغز، در مورد زيرواحدهاى كاركردى دستگاه عصبى و ارتباط آن با منشه
+
مغز، در مورد زيرواحدهاى كاركردى دستگاه عصبى و ارتباط آن با منشها چيزهاى بيشترى مى توان گفت. گفتيم كه منشها ظهور واقعى خود را مديون زمينه اى عصبى هستند كه تداوم و اثرشان بر رفتار را ممكن مى سازد. سيستمى كه منشها در آن ذخيره مى شوند، [[حافظه]] نام دارد.
 +
عصبشناسان چندين نوع حافظه ى متفاوت را از هم تميز داده اند، تنها برخى از انواع آن است كه براى نگهدارى منشها تخصص يافته است.
 +
انواع حافظه
 +
[[حافظه پنهان]]
 +
 
 +
[[حافظه ى آشكار]]
 +
حافظهى آشكار، همان است كه در سطح خودآگاه فهميده مىشود و در
 +
قالب نظامهاي نشانگانی- معنايی صورتبندي مىشود. اين حافظه خود به
 +
شود، كه به ترتيب وقايع و 180 و معنايى181 تقسيم مى دو بخشِ ادوارى
 +
حقايق را در خود نگه مىدارند. حافظهى ادوارى، دانستههاى مربوط به
 +
زندگینامهى فرد و ردپاى رخدادهاى تجربهشده را با بازتفسيرهاى مداوم و
 +
حذف و اضافههاي هميشگىاش در خود جاى مىدهد. حافظهى معنايى،
 +
منشهاى تشكيلدهندهى جهانبينى فرد را در بر مىگيرد. تمام منشها را
 +
مىتوان به يكى از اين دو دسته تقسيم كرد. منشها يا بر چيزهايى كه در
 +
گذشته تجربه شدهاند داللت دارند، يا آنكه ارجاعهايى معنايى به عناصر
 +
جهان/ ديگرى/ من را به انجام مىرسانند. تمام آنچه در زير عنوان علم،
 +
اخالق و زيبايىشناسى آمد به منشهاى ذخيرهشده در حافظهى معنايى
 +
مربوط مىشود.
 +
اين دو شاخه از منشها در ارتباط نزديک با يكديگر عمل مىكنند و
 +
يكديگر را با بازخوردهاى مداومى تغذيه مىنمايند. منشهاى حافظهى
 +
ادوارى به طور مداوم اعتبار منشهاى معنايى را تأييد يا رد مىكند، و
 +
منشهاى معنايى هم برداشت ذهنى فرد از خودش و عناصر زندگینامهاش
 +
را با بازتفسيرهاى هميشگى به روز مىكنند. اين تقسيمبندى منشها بر
 +
حسب شيوهى حفظ شدنشان در دستگاه عصبى، نيازمند يک نكتهى
 +
تكميلى است، و آن هم چگونگى تبديل شدن اين عناصر اطالعاتى به
 +
يكديگر است.
 +
منشهاى ادوارى و معنايى، با روندى ساده به هم تبديل مىشوند. از
 +
يک سو تمام دانستهها و معانى درکشده توسط فرد در زمينهاى از رفتارها
 +
و رخدادهايى كه در جريان زيستناش تجربه مىكند جاى مىگيرد، و از
 +
سوى ديگر تمام تجربيات فرد نيز در سه سطح دانايى، اخالقى و
 +
زيبايىشناختى - و به ويژه اين حوزهى اخير كه به »من« مربوط است -

نسخهٔ ‏۱۸ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۴:۰۷

«واضح است كه عقل و هوش با هر جسمى نمى تواند همزيستى داشته باشد. درخت نمى تواند در اثير زندگى كند، يا ابرها در درياى نمک. همانطور كه ماهى نمى تواند در مزرعه زندگى كند و خون در سنگ جارى نمى شود، وجود و نمو هر چيزى را مكانى مشخص و معين است. »

لوكرسيوس

رويكرد بافت شناسانه به منشها، به آن معناست كه ساختار و كاركردشان را در سطوح گوناگونِ نظام چهارلايه اي فراز تحليل كنيم. براى سادگى بيشتر، هر يک از اين سطوح را به طور جداگانه مورد بررسى قرارمى دهيم.

سطح زيستشناختى

بندبازی بر لبه تیز جبرانگاری

آیا منش یک انگل است؟

منش مصداق همزیستی/هم یاری


منشها، با وجود ارتباطشان با دستگاه عصبى، به هيچ عنوان، ارتباطی سرراست و يک به يک با عناصر نورونى برقرار نمی كنند. سطح نورونى و عصبى، در واقع، لايه اى متفاوت از پيچيدگى است و در آنجا نشانى از منشها نمى توان يافت. همانطور كه در سطح زيستشناختى، اثرى از نهادهاى اجتماعى و كنشهاى متقابل نمادين وجود ندارد. به عبارت ديگر، منشها و نورونها، به دو سطح متفاوت سلسله مراتبی و دو مقياسِ متمايزِ پيچيدگی تعلق دارند. يک چيز فراگير و عام وجود دارد، كه در يک مقياس و با يک درجه ى درشتن مايى در آن نورونها را مى توان ديد، و در يک مقياس ديگر منشها را.

منشها شبكه اى پويا و خودبسنده اند كه بر روى شبكه ى عصبى سوار مى شوند، اما ارتباط يک به يكى با واحدهاى تشكيل دهنده ى اين سيستم زيستى برقرار نمى كنند. بنابراين آنچه منش انتقال يافته از مغز «من» به ديگرى را يگانه مى سازد جايگاهش بر شبكه ى عصبى يا الگوى شليک فلان نورون خاص نيست، كه معناى مشتركى است كه در اين دو مغز توليد مى كند.

تنها چيزى كه در مورد جايگاه منشها بر مغز مى توان گفت، آن است كه مغز و منشها شكلى از تخصص يافتگی زمانى- مكانى را در ارتباط با هم شكل داده اند. اين به آن معناست كه وقتى صحبت از منشى مانند موسيقى مى شود، مى توانيم ادعا كنيم كه محل پردازش و رمزگشايى/ رمزگذارى آن در ناحيه ى گيجگاهى نيمكره ى راست مخ است. اما در همين ناحيه ميليون ها نورون وجود دارند و سخن گفتن با دقتى بيشتر در مورد محل حفظ و نگهدارى يک منش خاص ناممكن است.

با وجود عدم قطعيت بزرگ حاكم بر جغرافيا و مكانشناسى منشها در مغز، در مورد زيرواحدهاى كاركردى دستگاه عصبى و ارتباط آن با منشها چيزهاى بيشترى مى توان گفت. گفتيم كه منشها ظهور واقعى خود را مديون زمينه اى عصبى هستند كه تداوم و اثرشان بر رفتار را ممكن مى سازد. سيستمى كه منشها در آن ذخيره مى شوند، حافظه نام دارد. عصبشناسان چندين نوع حافظه ى متفاوت را از هم تميز داده اند، تنها برخى از انواع آن است كه براى نگهدارى منشها تخصص يافته است. انواع حافظه حافظه پنهان

حافظه ى آشكار حافظهى آشكار، همان است كه در سطح خودآگاه فهميده مىشود و در قالب نظامهاي نشانگانی- معنايی صورتبندي مىشود. اين حافظه خود به شود، كه به ترتيب وقايع و 180 و معنايى181 تقسيم مى دو بخشِ ادوارى حقايق را در خود نگه مىدارند. حافظهى ادوارى، دانستههاى مربوط به زندگینامهى فرد و ردپاى رخدادهاى تجربهشده را با بازتفسيرهاى مداوم و حذف و اضافههاي هميشگىاش در خود جاى مىدهد. حافظهى معنايى، منشهاى تشكيلدهندهى جهانبينى فرد را در بر مىگيرد. تمام منشها را مىتوان به يكى از اين دو دسته تقسيم كرد. منشها يا بر چيزهايى كه در گذشته تجربه شدهاند داللت دارند، يا آنكه ارجاعهايى معنايى به عناصر جهان/ ديگرى/ من را به انجام مىرسانند. تمام آنچه در زير عنوان علم، اخالق و زيبايىشناسى آمد به منشهاى ذخيرهشده در حافظهى معنايى مربوط مىشود. اين دو شاخه از منشها در ارتباط نزديک با يكديگر عمل مىكنند و يكديگر را با بازخوردهاى مداومى تغذيه مىنمايند. منشهاى حافظهى ادوارى به طور مداوم اعتبار منشهاى معنايى را تأييد يا رد مىكند، و منشهاى معنايى هم برداشت ذهنى فرد از خودش و عناصر زندگینامهاش را با بازتفسيرهاى هميشگى به روز مىكنند. اين تقسيمبندى منشها بر حسب شيوهى حفظ شدنشان در دستگاه عصبى، نيازمند يک نكتهى تكميلى است، و آن هم چگونگى تبديل شدن اين عناصر اطالعاتى به يكديگر است. منشهاى ادوارى و معنايى، با روندى ساده به هم تبديل مىشوند. از يک سو تمام دانستهها و معانى درکشده توسط فرد در زمينهاى از رفتارها و رخدادهايى كه در جريان زيستناش تجربه مىكند جاى مىگيرد، و از سوى ديگر تمام تجربيات فرد نيز در سه سطح دانايى، اخالقى و زيبايىشناختى - و به ويژه اين حوزهى اخير كه به »من« مربوط است -