فریدون: تفاوت بین نسخه‌ها

از ویکی زروان
پرش به: ناوبری، جستجو
سطر ۴۸: سطر ۴۸:
 
اما ماجرای آزمون سه برادر به مکر فریدون، چنین بود که وقتی در سفر یمن بودند، همچو اژدهایی دژم تغییر شکل داد و راه را بر ایشان بست. سه برادر در برخورد با اژدها خوی خویش را آشکار کردند. چنان که سلم از رویارویی با اژدها ترسید و گریخت، تور با بی بی پروایی کمان خود را برداشت و به او حمله برد، و تنها ایرج بود که هم در برابرش ایستادگی کرد و هم به سخن گفتن با او و تلاش برای پرهیز از درگیر دست یازید. در نتیجه حکومت ایران زمین که از سایر سرزمینها بهتر بود، به او رسید.
 
اما ماجرای آزمون سه برادر به مکر فریدون، چنین بود که وقتی در سفر یمن بودند، همچو اژدهایی دژم تغییر شکل داد و راه را بر ایشان بست. سه برادر در برخورد با اژدها خوی خویش را آشکار کردند. چنان که سلم از رویارویی با اژدها ترسید و گریخت، تور با بی بی پروایی کمان خود را برداشت و به او حمله برد، و تنها ایرج بود که هم در برابرش ایستادگی کرد و هم به سخن گفتن با او و تلاش برای پرهیز از درگیر دست یازید. در نتیجه حکومت ایران زمین که از سایر سرزمینها بهتر بود، به او رسید.
 
<br/>
 
<br/>
 +
=====روایت های مربوط به تقسیم زمین بین سه پسر=====<br/>
 +
این داستان بخش شدن جهان بین سه پسر شاه پهلوانی بزرگ به احتمال زیاد خاستگاهی ''سکایی'' داشته است. چرا که شاخه شاخه شدن قلمرو ها و چراگاه ها به ویژه در قبایل کوچگرد مرسوم است و در این نظام‌های اجتماعی است که اگر اندازه ی و شمار اعضای یک قبیله از حدی بزرگتر شود، قبیله به چند شاخه ی موازی تقسیم می شود و هر یک توسط یکی از پسران رئیس قبلی قبیله رهبری می شود. مشابه این قضیه در منابع تاریخی درمورد قبایل متاخرتر ترک و مغول بسیار دیده ایم و به دلایل جامعه شناختی پذیرفتنی است که الگویی عام در میان کل قبایل کوچگرد بوده باشد. در این حالت بهترین قبایل ایران ای که کوچگرد هم باشند و این داستان سه پسر فریدون را تولید کنند، قاعدتا سکاها بوده اند. نکته جالب آن که هرودوت در مورد اسطوره ای آفرینش سکاها داستانی را نقل می کند که بسیار به ماجرای فریدون شباهت دارد.
 +
هردوت می‌گوید که از دید سکاها، نخستین انسان مردی بود به نام ''تارگیتائوس'' که بنیانگذار قبایل سکا بود. او سه پسر داشت به نامهای ایپوخائیس، آرپوخوائیس وکولاخائیس. او زمین را میان این سه تقسیم کرد. اما بین سه برادر اختلاف افتاد و قرار شد داوری میان شان به نشانه های آسمانی واگذار شود. به این ترتیب سه نشانه ی فرهمندی، یعنی گردونه ی زرین، تبر و جام از آسمان فرو فرستاده شد و در اختیار کولاخائیس قرار گرفت که کوچکترین پسر و محبوب پدر بود.
 +
 +
داستان مشابه دیگری را در اساطیر کلاسیک یونان داریم. برمبنای این داستانها، هراکلس به سرزمین سکاها سفر کرد و در آنجا با زنی جادوگر که بدنی همچو مار داشت در آمیخت. در نتیجه سه فرزند دلاور و سهمگین از او زاده شد که یکی از آنها اسکیتس نام گرفت، که اسم یونانی سکاهاست.همچنین بر اساس تحلیل کریتن سن میدانیم که در ادبیات بازمانده از دوران اشکانی، تقسیم زمین در آسمان سرم و تورچ و اِرِج از داستانهای محبوب عامیانه بوده است. از این رو می توان پذیرفت که داستان بخش شدن زمین بین سه برادر مضمونی جدیدتر بوده و به همراه قبایل کوچگرد سکا و احتمالا در عصر اشکانی وارد ایران زمین شده استو به تدریج به داستان فریدون پیوند خورده است. ناگفته نماند که داستان نوح و سه پسرش که برداشتی دینی و مربوط به عقوبت گناه را حکل می کند نیز به این ماجرا شباهت دارد، هرچند عناصر اصلی داستان یعنی بخش شدن جهان بین سه برادر و اختلاف میان آنها را فاقد است.<br/>
 +
 
=====مرگ ایرج=====  
 
=====مرگ ایرج=====  
 +
<br/>
 +
اما این تقسیم قلمرو مورد قبول دو برادر واقع نشد و در نتیجه او را با مکر به قتل رساندن و سرش را برای فریدون فرستادند. در نهایت، هفتمین نواده ی دختری ایرج، که منوچهر بود، بالید و برای گرفتن انتقام پدر خویش به حرکت در آمد و با پشتیبانی فریدون بر دو عموی خویش چیره شد و هر دو را کشت. فریدون در شرایطی عمر خویش را به پایان رساند که به خاطر از دست دادن هر سه پسرش غمگین بود، و تاج و تحت خویش را مدتی پیش به منوچهر، واپسین شاه پیشدادی سپرده بود. غیاث‌الدین خواندمیر، پایان عصر فریدون را به این شکل آورده که این شاه نامدار در زمان پیری از قدرت کناره گرفت و عمر خود را به عبادت و در عزلت گذراند.
 
<br/>
 
<br/>
 
==بخش چهارم==
 
==بخش چهارم==
 
'''[[شخصیت فریدون]]'''<br/>
 
'''[[شخصیت فریدون]]'''<br/>
 +
شخصیت فریدون، بخاطر ارتباط ویژه اش با عنصر انتقام، در میان شاه-پهلوان شاخص است. او کسی است که انتقام نیاز بزرگش، پدرش، و پرورنده‌اش را از ضحاک می گیرد و از نوه اش که انتقامی مشابه را از عموهایش می‌کشید، پشتیبانی می‌کند. پیوند او با عناصر چوپانی و رمه دارانه هم چنان که گفتیم نیرومند است. به همین شکل باید از خصلت جادوگرانه و درمانگرانه ی وی نیز یاد کرد. فریدون در رفتاری که با پائوروی قایقران کرد، و تغییر شکل یافتنش به صورت یک اژدها، نشان داد که جادوگری چیره دست است. در اوستا به توانایی وی به پزشکی اشاره شده است. فرگرد بیستم وندیداد، با این جمله آغاز می شود:
 +
زرتشت از اهورامزدا پرسید: ''ای اهورامزدا، ای سپندترین مینو، ای دادار جهان استومند، ای اَشَون، چه کسی بود نخستین پزشک خردمند، فرخنده، توانگر، فرهمند، رویین تن، و پیشداد؟ چه کسی بود که بیماری را به بیماری بازگرداند؟ چه کسی بود که مرگ را به مرگ بازگرداند؟ چه کسی بود که نخستین بار نوک دشنه و آتش تب را از تن مردمان دور راند؟''
 +
اهورامزدا پاسخ میدهد: ''ثریته بود آن نخستین پزشک خردمند، فرخنده، توانگر، فرهمند، رویین تن و پیشداد که بیماری را به بیمار بازگرداند، که مرگ را به مرگ بازگرداند، که نخستین بار نوک دشنه و آتش تب را از تن مردمان دور راند''.
 +
<br/>
 +
 
'''[[ارتباط فریدون با پزشکی و نظم طبقاتی]]'''<br/>
 
'''[[ارتباط فریدون با پزشکی و نظم طبقاتی]]'''<br/>
'''[[دوگانه های متضاد معنایی در روایت فریدون]]'''<br/>
+
ارتباط فریدون با دانش پزشکی، تا حدود به پیوند خاص او با ایزد هوم باز میگردد، که درمیان ایرانیان کهن جاودانگی روح دانسته می شد. هوم که در متون سانسکریت به شکل سومه ثبت شده، ایزدی گیاهی و بسیار کهن است، که با آیین‌های مشابه در میان ایرانیان و هندیان ستوده می شد و بنابراین از خدایان دیرینه‌ی آریایی است که پیش از جدایی این دو قوم در میانشان ریشه داشته است. هوم را امروز با شاهدانه یا گیاهی مشابه یکسان گرفته اند. هرچند ماهیت دقیق آن به درستی روشن نیست. تنها می دانیم گیاهی توهم زا و نیروبخش بوده و کاهنانش عصاره اش را در آیینهایی صاف کرده و می نوشیدند و به ترتیب در قدرت او سهیم می شدند. در ریگ ودا سومه نوشابه ی خدایان است و همان عاملی است که جاودانگی را در ایشان به وجود می آورد. در اوستا نیز صفت هوم ''دور دارنده‌ی مرگ'' است.
 +
آبتین پدر فریدون یکی از سه تیماردار نخستین هوم بود و به پاداش این کارش فرزندی دلاور چون فریدون به دست آورد. در ریگ ودا، کنش عمل آوردنِ عصاره ی سومه به طور خاص به تریته منسوب شده است. ناگفته نماند که نام کامل فریدون در ریگ ودا "تریته آپته" است که "سومین فرزند آبها" معنا می‌دهد. بخش دوم نام او، یعنی آپتیه همان است که در اساطیر ایرانی به کشلی جداگانه تشخص یافته و به صورت آبتین به عنوان پدر فریدون معرفی شده است. بنابراین آبتین یسنا در شکلِ کهنترِ خود به فریدون اشاره می کرده است.
 +
هوم گذشته از ارتباطش با جاودانگی و دفع مرگ و بیماری، با نظام طبقاتی جامعه نیز پیوند دارد، چرا که در هوم یشت چنین آمده که هرکس از قربانی های ویژه ی هوم بدزدد "در خانه اش آتُربان (موبد) و ارتشتار و برزیگر زاده نشود. در خانه اش دَهاک (نفرین شده/داغ خورده) و مورَکَه(کند ذهن/تنبل) و وَرشَن(دزد/گناهکار) زاده شود".
 +
به این ترتیب، ارتباط فریدون با نظم طبقاتی از مجرای ایزد هوم انجام می‌پذیرد، و از یاد نبریم که جمشید نیر که موسس این نظم است، فرزند پرونده ی دیگر هوم محسوب می شود و خود از نیایشگران اوست.
 +
ارتباط فریدون با پزشکی و نظم بخشی دوباره به گیتی-که احیای نظم طبقاتی نمونه ای از آن است،- در اساطیر دوران اسلامی در قالب جادوگری یا کهانت فهمیده شده است. این عناصر جادوگرانه گویا در دوران پیش از اسلام هم وجود داشته باشد. چنان که در دینکرت، چنین آمده که فریدون هنگام نبرد با دیوهای مازنی، دو بار به شدت از سوراخهای بینی اش به دیوها دمید و یک بار بادی بسیار سرد و بار دیگر بادی بسیار گرم برخاست که با خاک پای گاو پرمایه در آمیخته بود و دیوان را از میان برد.
 +
همچنین ذر فرجام نبرد فریدون، چنین آمده که ضحاک به ارنواز و شهرناز جادوگری آموخته بود، و این که فریدون پس از وصلت با ایشان، آنان را از جادوی ضحاک پاکیزه کرد. ضحاک خود نمادی از قدرتهای جادویی تاریک ضلمانی بود، و بنابراین ارتباط این دو با ارنواز و شهرناز را می توان به تقابل دو شیوه از جادوگری ترجمه کرد. ضحاک، از قدرت جادویی خود برای برهم زدن نظم طبیعت و ایجاد رنج استفاده می کرد، نماینده جادوی سیاه است، و فریدون که از همین نیرو برای شفاگری و بازگرداندن نیکبختی به مردمان سود می جست، موسس جادوی سپید است. ارنواز و شهرناز در واقع گرانیگاه هایی هستند که این دو نیروی جادویی باهم در آنجا تلاقی می کنند، و البته این فریدون است که در نهایت بر ضحاک چیره می شود.
 +
بیرونی هنگام نقل داستان فریدون، به او لقب موبد می دهد، و بنابراین وی را از طایفه ی مغان محسوب می کند، که به داشتن توانایی های جادویی شهرت داشتند و اصولا واژه ی جادو در زبان های اروپایی (magique/magic) از نامشان مشتق شده است. حمزه بن حسن او را بنیان گذار فن جادوگری می داند، در دساتیر او را پیامبری دانسته اند که کتابی به اسم "نامه شت وخشور فریدون" هم داشته است.
 +
سهروردی نیز که برای فریدون در نظام اشراقی خویش اعتباری بسیار قایل است، او را "خداوند نیرنگ" می داند، و نیرنگ چنان که می دانیم در زبان فارسی باستان به معنای "دعا" و "ورد شفابخش" بوده است. سهروردی در کتاب فهلویین چنین آورده که فریدون صاحب انوار سلوک-یعنی فره ایزدی- بوده است و کسی بوده که از نور طامس خبر میداده و در نورالانوار غرقه بوده است.
 +
پیوند فریدون با پزشکی نیز بیشتر این متنها آشکار است،و جادوی او از رده ی جادوی سپید و فنون درمانگری دانسته شده است. حتی امروز نیز در هندوستان طلسمی به نام "افسون شاه فریدون" وجود دارد که از آن برای درمان بیماریها استفاده می شود و گروه بزرگی از مردم به آن اعتقاد کامل دارند.

نسخهٔ ‏۱۰ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۹:۴۲

پس از آن که جمشید از میان رفت و ضحاک به مدت هزار سال بر گیتی چیره شد، فریدون ظهور کرد و مردمان را از بلای ضحاک رهاند. داستان فریدون در منابع گوناگون به اشکال متفاوتی روایت شده است اما درتمام این متون ترکیب بافتی همخوان و سازگار دارد.

بخش اول

تبار فریدون


فریدون فرزند آبتین همان کسی است که در متون اوستایی با نام ترِئَه تَئونَه (ثریتَه) فرزند آتویَه مورد اشاره واقع شده است. قدمت این نام به دوران اشتراک فرهنگی هندیان و ایرانیان باز می‌گردد و در وداها هم شرح حال آپتیَه و پسرش تریتَنَه را داریم. نام ثریته، "سومی" معنا می‌دهد، و معمولا در جهان باستان بر سومین پسر نهاده می‌شده است. با توجه به این که فریدون هم دو برادر دیگر داشته، می توان پذیرفت که نام ثریته که بعد ها به فریدون تبدیل شده، را به این سبب بر او گذاشته اند. آبتین را، دهخدا به صورت "نیکوکار، صاحب گفتار و کردار نیک" معنی کرده است. فریدن نواده‌ی جمشید بود و ده نسل با او فاصله داشت. در بُندهش، تبار او را چنین آورده اند: فریدون پسر اسفیان(آبتین) پسر پورتُرا پسر سیاک ترا، پسر سپِت ترا، پسر گَفرتَرا پسر رَماترا، پسر وَنفَرگَشن پسر جمشید. هر یک از این افراد حدود صد سال زندگی کردند و عمر همه ایشان در عصر پادشاهی ضحاک ماردوش گذشت. چنان که طبری نیز ذکر کرده، آنچه در نام نیاکان فریدون جلب نظر می کند، تکرار واژه ترا در آن است، که گاو معنا میدهد. در واقع اگر نام‌ها را ترجمه کنیم، نیاکان فریدون را به این ترتیب خواهیم داشت: فریدون پسر آبتین پسر پُرگاو(کسی که گاو زیادی دارد)، پسر دارنده گاو سیاه پسر دارنده گاو سپید، پسر دارنده ی گاو تیره، پسر دارنده گاو رمنده (یا دارنده رمه ی گاوها)، پسر ونفرگشتن پسر جمشید. باید به این نکته توجه کرد که گاو در ایران زمین همواره در ساخت اجتماعی کشاورزانه پرورده شده و در رمه های کوچگردان به خاطر اقلیم خاص این سرزمین جایی ندارد. از این رو تکرار شدن نام گاو در میان پدران فریدون از سویی نشانگر پیوند او با قبایل یکجانشین اما رمه دار است، و از سوی دیگر به ارتباطش با مناطق جنگلی و پربارانی دلالت می‌کند که بومِ گاوهاست. در ریگ ودا هم نام فریدون (تریته) در ارتباط با گاوها آمده است: "برای احترام به تریته بشتابید، همچنان که گاوان برای جمع شدن در گاوخانه می شتابند." ابن بلخی نخستین کسی است که در عصر اسلامی به نکته اول توجه کرده است و تکرار شدن نام گاو در تبارنامه ی او را نشانگر چوپان بودنِ نیاکانش می‌دانند. این بلخی همچنین این باور بود که گرز، که سلاح مهم فریدون بود و توسط او رواج یافت، شکل تغییر یافته ی عصای پوپانی است. در میان نویسندگان معاصر دارمستتر نیز به این نکته اشاره کرده است و فریدون را از وابستگان به قبایل رمه داران دانسته است. زرتشت نیز هنگان دعا کردن کی‌گشتاسپ، آرزو می‌کند که او نیز مانند آبتین گله ها و رمه‌های بسیار داشته باشد. درمورد نکته دوم نیز، در شاهنامه به روشنی به این که فریدون از خطه گیلان برخاسته اشاره رفته است. در اوستا هم زادگاه فریدون را ورنَه ی چهارگوش است. و این همان واژه ایست که در گویش دری به گیلان تبدیل شده است. پدر فریدون، یعنی آبتین شخصیتی است که در ادبیات ودایی نیز نامش آمده است. با خواندن اوستا معلوم می شود که آبتین نیز مانند ویونگهان کاهن هوم بوده است. او دومین کسی بود که آیین فشردن هوم را میان مردم رواج داد و به پاداش این کار مانند ویونگهان به داشتن پسری سرافراز شد مه مقدر بود شاه جهان شود.

زایش فریدون=


درمورد زایش فریدون داستان های زیادی وجود دارد. هسته مرکزی این داستان‌ها به چگونگی انتقال فره جمشید به وی مربوط می شود، و این که چگونه فریدون نوزاد از خطرهایی که این فره را تهدید می کرد، جست. بر اساس روایت شاهنامه فریدون هنگامی زاده شد که ضحاک جادوگر به دنبال دیدن رویایی هراس انگیز، به تهدید او آگاه شده بود. به همین دلیل هم سربازان ضحاک همه جا را دنبال کودکی با مشخصات او می‌گشتند. آبتین، که توسط ایشان تعقیب می‌شد، کوشید بگریزد، اما اسیر شد و مغزش را خورشِ ماران ضحاک کردند.در این گیر و دار فریدون به کوهستان فرستادند و او را به چوپانی به نام بَرمایه سپردند که در برخی از روایت ها نامش گاوِ پر مایه آمده است، و به راستی گاو دانسته شده است. طبق روایت های عصر اسلامی این پرمایه نگهبان مرغزاری بود و فریدونِ نوزاد را تا سه سالگی در طبیعت پرورد. در این هنگام بود که هواداران ضحاک و را شناسایی کردند و به سراغش آمدند. فریدون هنگامی از خطر رست که موبدی گوشه گیر که در کوه البرز می‌زیست، سرپرستی اش را بر عهده گرفت. اما پرمایه را سربازان ضحاک گرفتند و کشتند. فریدون تا شانزده سالگی در کوه البرز زیست و تناور شد. آنگاه به شهر خود بازگشت و نزد مادرش رفت و از تبار خویش پرسش کرد. در این هنگام فریدون به توصیف ابن بلخی، درمیان مردم فارس قد و قامت و قوتی یگانه داشت و از پیشانی‌اش نوری بیرون می تراوید که باعث می شد همچو مهتاب بدرخشد. این نور از فره شاهی بر میخاست که از جمشید گسسته و به فریدون پیوسته بود.

بخش دوم

برخواستن کاوه


در همین هنگام که فریدون از اصل و نسب خویش و ستمی که از ضحاک بر خانواده اش رفته بود خبردار می شد، ضحاک ساده لوحانه دستور داد تا دفتری فراهم کنند و همگان به دادگری اش گواهی دهند. با این تصویر که به این ترتیب، تایید خدایان را به دست خواهد آورد و از خطر فریدونِ فرهمند خواهد رهید. اما در همین محضر، آهنگری به نام کاوه که خورشگران دربار ضحاک همه پسرانش جز یکی را کشته بودند، دفتر را درید و پیشبند چرمینش را بر نیزه ای بلند کرد و مردم را به طغیان فرا خواند. به این ترتیب سپاهی برای یاری به فریدون فراهم آمد. گروه دیگری از مردم نیز به فریدون پیوستند و ایشان کردها بودند، که خاستگاهشان در شاهنامه، از کسانی دانسته شده که با ترفندِ خوالیگرانِ پرهیزگارِ ضحاک، از مرگ میرستند. ارمایل و گرمایل، که دو آشپز ضحاک بودند و ماموریت داشتند از مغز جوانان برای مارهایش غذا درست کنند از هر دو نفری که در هر روز برای قربانی شدن به نزدشان فرستاده می‌شد، یکی را فراری می‌دادند و به جای او مغز گوسفندی را با غذا می‌آمیختند. به این ترتیب در هزار سالی که ضحاک حکومت کرد، گروهی انبوه از نجات یافتگان در کوه‌ها گرد آمدند و بعد ها کرد نام گرفتند. اینان در کوهستان می‌زیستند. به روایت شاهنامه، فریدون در آن هنگام به چهل سالگی گام نهاد، با پشتیبانی این هواداران بر ضحاک تاخت. فریدون دو برادر به نام های کیانوش و بَرمایه داشت که با کامیابی و فرهمندی او حسد می بردند، تصمیم گرفتند او را به قتل برسانند. پس سنگی را بر جایی که او آرام گرفته بود انداختند. اما سنگ به خاطر برخورداری فریدون از فره‌ایزدی بر جای خود ایستاد و به او آسیبی نرساند. فریدون هم از عقوبت این دو چشم پوشی کرد. برمایه، همان کسی بود که گرزی گاوسر را از آهن برای فریدون ساخت. آشکارا در این سلاح نیز از همان نماد چوپانی و نشان گاو است که تکرار می شود.
رابطه فریدون با خدایان/قدرت جادوی فریدون
فریدون در آن هنگام که برای لشکر کشی بر ضد ضحاک به حرکت در آمده بود، توانایی جادویی خویش را در برابر قایقرانی به نام پائور به نمایش در آورد. این قایقران شاید بدان دلیل که از هواداران ضحاک بود، از گذران فریدون از رودخانه ای سرباز زد و در نتیجه فریدون او را به هوا پرتاب کرد. عبارتی که در اوستا برای فعل فریدون به کار گرفته شده است، "به پرواز واداشتن" یا به هوا فرستادند معنا میدهد و درست معلوم نیست فریدون او را به هوا پرتاب کرده، یا با جادو او را به موجودی پرنده تبدیل کرده است. به هر صورت امکان دوم قوی تر است. چرا که در بند بعدی ذکر شده که پائورو سه روز مانند کرکسی در هوا به سوی خانه خود در پرواز بود و نمی توانست خانه‌اش را بیابد، تا آن که به درگاه آناهیتا نیاز برد و از او درخواست کمک کرد. در نهایت هم آناهیتا بود که او را برگرفت و به سلامت بر روی زمین گذارد و به خانمانش رساند. فریدون درست مانند جمشید، برای آناهیتا صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند قربانی کرد و از او خواست تا بر ضحاک چیره شود. خواستهای او از این ایزدبانو، آنچه که جمشید خواسته بود تفاوت داشت. او پیروزی بر ضحاکِ سه پوزه‌ی شش چشم را، و به دست آوردن سنگهوک و اَرِنوک را میخواست. این دو، همسران (به روایت اوستا) یا خواهران (طبق متون پهلوی) یا دختران (به قول فردوسی و منوچهری) جمشید بودند که ضحاک پس از کشتن پدرشان ایشان را به زنی گرفته بود. نام این دو در شاهنامه به صورت ارونواز و شهرناز ثبت شده که شهرت بیشتری دارد. با وجود آن که ضحاک نیز قربانی مشابهی را برای آناهیتا گذارده بود، در نهایت در خواست فریدون بود که مورد پذیرش واقع شد. در اوستا فریدون همچنین برای وای (خدای باد) نیز قربانی میگزارد. او در سرزمین چهار گوش ورن، در حالی که بر تخت زرین، بالش زرین، و بر سمِ گسترده نشسته، از او چیرگی بر ضحاک را طلب می‌کند. فریدون قربانی مشابهی را برای درواسپ-ایزد نگهبان گله ها- گذارد و همین خواست ها را از او نیز طلب کرد، و درواسپ نیز به او پاسخ مثبت داد. می بینمی که در اینجا هم ارتباط میان فریدون و چهاپایان و ایزد حامی گله ها به روشنی دیده می شود و این را نیز باید در کنار ارتباط نیاکیان او با توتم گاو و گله های گاو دانست. همچنین فریدون قربانی مشابهی را برای اَشی (ایزد ثروت و کامیابی) هم گذارد. بنابراین سه ایزدِ حامی آبها، چهارپایان، و ثروت از سوی او به یاری خوانده شدند.

پیروزی بر ضحاک


فریدون پس از برخورداری از پشتیبانی این ایزدان، و به دنبال جنگ های بسیار بر ضحاک چیره شد، و بر ارنواز و شهرناز دست یافت. ضحاک شکست خورده که از این موضوع با خبر شده بود، پنهانی به کاخ خود بزگشت و با دیدن این دو دختر که با فریدون همداستان شده اند و از او رویگردان گشته‌اند، بی احتیاطی کرد و برای کشتن ایشان به حرکت در آمد. اما فریدون با او درگیر شد و با گرزه گاوسر، او را شکست داد و سرِ مارهایش را فرو کوفت. اما وقتی خواست او را بکشد، اهورامزدا جلویش را گرفت و از او خواست تا چنین نکند. چرا که با کشته شدن ضحاک، جانوران موذی فراوانی که در بدنش لانه کرده بودند در گیتی پراکنده می شدند و همه جا را می‌آلودند. در بندهش همین ماجرا با این عبارت ساده ختم شده که فریدون قادر به کشستن ضحاک نبود. به همین دلیل، فریدون با راهنمایی ایزدان ضحاک را به کوه دماوند برد و او را در آنجا به بند کشید. این نکته که ضحاک تا پایان زمان زنده خواهد ماند، نشانگر آن است که او نیز از نعمت نامیرایی بهرهمند بوده است. هرچند در پایان زمان سام یا کرشاسپ برای کشتن وی از خواب برخواهند خواست و او را نابود خواهند کرد. فریدون در مهر روز از مهر ماه بر تخت نشست و تاج گذاری کرد و به این ترتیب جشن مهرگان را بنیان نهاد. همچنین گویا سلطنت ضحاک با شکلی از نفی مالکیت شخصی همراه بوده است و مردم را از دارایی هایشان محروم کرده است. چون ابوریحان بیرونی هم در شرح جشن آبانگاه، می نویسد: در این روز به کشورهای هفتگانه خبر رسید که فریدون، بیوراسب(ضحاک-آژی دهاک) را اسیر کرده، خود به پادشاهی رسیده و به مردم دستور داده است که خانه و زندگی خود را دارا شوند.

بخش سوم

دوران فریدون
برای نخستین بار ظهور پهلوانان نامداری روبرو هستیم که در خدمت شاه هستند، اما خودشان تاج و تختی ندارند. نخستین نمونه از این قهرمانان، بی تردید کاوه است که داستان محضر دریدن و درفش ساختنش شهرت دارد. گرشاسپ نیز در همین دوران به عرصه ی اساطیر وارد می شود. چنان که در گرشاسپ نامه، این پهلوان نماینده ی فریدون در ایران غربی و کاوه سپهسالار وی در ایران غربی دانسته شده است. پس از آن، فریدون با عدل و داد بر زمین فرمان راند. دوران سلطنت فریدون، پانصد سال را در بر می گیرد که بر مبنای اساطیر دوازده هزار ساله ی ایران، از 8000 تا 8500 پس از آفرینش را در بر می گیرد. عظمت فریدون به قدری بود که در دوران بعد از اسلام او را با شاهان افسانه ای سامی مانند نمرود یکی دانستند. چنان که مثلا دینوری در اخبار الطوال او را همان نمرود می داند. این درحالی است که طبری نمرود را به شکلی واژگون با ضحاک یکی دانسته و فریدون را بخاطر دارا بودن سه پسر، همتای نوح دانسته است.

فرزندان فریدون/دوران پیری فریدون


فریدون وقتی به سن پیری رسید، از سلطنت کناره گرفت و زمین را میان سه پسر خویش تقسیم کرد. این سه عبارت بودند از سلم، تور و ایرج. سلم و تور از شهرناز و ایرج از ارنواز زاده شده بودند. سلم که در اوستا نامش به صورت "سَئیرمَه" آمده، همان است که بر سرزمین های غرب ایران زمین حاکم شد و نامش را با "روم" همریشه دانسته اند. تور، که نامش دلاور و شجاع معنا می دهد، بر سرزمین های شرقی ایران زمین چیره شد، و ایرج که نامش از بنواژه "ایر" (ایرانی، آریایی) گرفته شده و برخی نامش را شکل ساده شده ی اَئیریَه و جَینگَه (همان ایرانویج) دانسته اند، بر ایران زمین سروری یافت. فریدون پیش از سپردن حکومت این سرزمینها به ایشان، آنان را برای ازدواج با دختران شاه یمن به این سرزمین روانه کرد. این سه برادر در راه رسیدن به سه دختر شاه یمن از دو آزمون سربلند بیرون آمدند. نخست، معماهای شاه یمن را حل کردند، و بعد با اژدهایی درگیر شدند، که در واقع خود فریدون بود و برای ارزیابی قدرت سه فرزندش تغییر شکل یافته بود و بر سر راهشان کمین کرده بود. آنگاه سه برادر به وصال سه دختر شاه یمن رسیدند. "ایرج" با سهی ازدواج کرد، "آرزوی" نصیب سلم شد و تور با "ماه" وصلت کرد. اما ماجرای آزمون سه برادر به مکر فریدون، چنین بود که وقتی در سفر یمن بودند، همچو اژدهایی دژم تغییر شکل داد و راه را بر ایشان بست. سه برادر در برخورد با اژدها خوی خویش را آشکار کردند. چنان که سلم از رویارویی با اژدها ترسید و گریخت، تور با بی بی پروایی کمان خود را برداشت و به او حمله برد، و تنها ایرج بود که هم در برابرش ایستادگی کرد و هم به سخن گفتن با او و تلاش برای پرهیز از درگیر دست یازید. در نتیجه حکومت ایران زمین که از سایر سرزمینها بهتر بود، به او رسید.
=====روایت های مربوط به تقسیم زمین بین سه پسر=====
این داستان بخش شدن جهان بین سه پسر شاه پهلوانی بزرگ به احتمال زیاد خاستگاهی سکایی داشته است. چرا که شاخه شاخه شدن قلمرو ها و چراگاه ها به ویژه در قبایل کوچگرد مرسوم است و در این نظام‌های اجتماعی است که اگر اندازه ی و شمار اعضای یک قبیله از حدی بزرگتر شود، قبیله به چند شاخه ی موازی تقسیم می شود و هر یک توسط یکی از پسران رئیس قبلی قبیله رهبری می شود. مشابه این قضیه در منابع تاریخی درمورد قبایل متاخرتر ترک و مغول بسیار دیده ایم و به دلایل جامعه شناختی پذیرفتنی است که الگویی عام در میان کل قبایل کوچگرد بوده باشد. در این حالت بهترین قبایل ایران ای که کوچگرد هم باشند و این داستان سه پسر فریدون را تولید کنند، قاعدتا سکاها بوده اند. نکته جالب آن که هرودوت در مورد اسطوره ای آفرینش سکاها داستانی را نقل می کند که بسیار به ماجرای فریدون شباهت دارد. هردوت می‌گوید که از دید سکاها، نخستین انسان مردی بود به نام تارگیتائوس که بنیانگذار قبایل سکا بود. او سه پسر داشت به نامهای ایپوخائیس، آرپوخوائیس وکولاخائیس. او زمین را میان این سه تقسیم کرد. اما بین سه برادر اختلاف افتاد و قرار شد داوری میان شان به نشانه های آسمانی واگذار شود. به این ترتیب سه نشانه ی فرهمندی، یعنی گردونه ی زرین، تبر و جام از آسمان فرو فرستاده شد و در اختیار کولاخائیس قرار گرفت که کوچکترین پسر و محبوب پدر بود.

داستان مشابه دیگری را در اساطیر کلاسیک یونان داریم. برمبنای این داستانها، هراکلس به سرزمین سکاها سفر کرد و در آنجا با زنی جادوگر که بدنی همچو مار داشت در آمیخت. در نتیجه سه فرزند دلاور و سهمگین از او زاده شد که یکی از آنها اسکیتس نام گرفت، که اسم یونانی سکاهاست.همچنین بر اساس تحلیل کریتن سن میدانیم که در ادبیات بازمانده از دوران اشکانی، تقسیم زمین در آسمان سرم و تورچ و اِرِج از داستانهای محبوب عامیانه بوده است. از این رو می توان پذیرفت که داستان بخش شدن زمین بین سه برادر مضمونی جدیدتر بوده و به همراه قبایل کوچگرد سکا و احتمالا در عصر اشکانی وارد ایران زمین شده استو به تدریج به داستان فریدون پیوند خورده است. ناگفته نماند که داستان نوح و سه پسرش که برداشتی دینی و مربوط به عقوبت گناه را حکل می کند نیز به این ماجرا شباهت دارد، هرچند عناصر اصلی داستان یعنی بخش شدن جهان بین سه برادر و اختلاف میان آنها را فاقد است.

مرگ ایرج


اما این تقسیم قلمرو مورد قبول دو برادر واقع نشد و در نتیجه او را با مکر به قتل رساندن و سرش را برای فریدون فرستادند. در نهایت، هفتمین نواده ی دختری ایرج، که منوچهر بود، بالید و برای گرفتن انتقام پدر خویش به حرکت در آمد و با پشتیبانی فریدون بر دو عموی خویش چیره شد و هر دو را کشت. فریدون در شرایطی عمر خویش را به پایان رساند که به خاطر از دست دادن هر سه پسرش غمگین بود، و تاج و تحت خویش را مدتی پیش به منوچهر، واپسین شاه پیشدادی سپرده بود. غیاث‌الدین خواندمیر، پایان عصر فریدون را به این شکل آورده که این شاه نامدار در زمان پیری از قدرت کناره گرفت و عمر خود را به عبادت و در عزلت گذراند.

بخش چهارم

شخصیت فریدون
شخصیت فریدون، بخاطر ارتباط ویژه اش با عنصر انتقام، در میان شاه-پهلوان شاخص است. او کسی است که انتقام نیاز بزرگش، پدرش، و پرورنده‌اش را از ضحاک می گیرد و از نوه اش که انتقامی مشابه را از عموهایش می‌کشید، پشتیبانی می‌کند. پیوند او با عناصر چوپانی و رمه دارانه هم چنان که گفتیم نیرومند است. به همین شکل باید از خصلت جادوگرانه و درمانگرانه ی وی نیز یاد کرد. فریدون در رفتاری که با پائوروی قایقران کرد، و تغییر شکل یافتنش به صورت یک اژدها، نشان داد که جادوگری چیره دست است. در اوستا به توانایی وی به پزشکی اشاره شده است. فرگرد بیستم وندیداد، با این جمله آغاز می شود: زرتشت از اهورامزدا پرسید: ای اهورامزدا، ای سپندترین مینو، ای دادار جهان استومند، ای اَشَون، چه کسی بود نخستین پزشک خردمند، فرخنده، توانگر، فرهمند، رویین تن، و پیشداد؟ چه کسی بود که بیماری را به بیماری بازگرداند؟ چه کسی بود که مرگ را به مرگ بازگرداند؟ چه کسی بود که نخستین بار نوک دشنه و آتش تب را از تن مردمان دور راند؟ اهورامزدا پاسخ میدهد: ثریته بود آن نخستین پزشک خردمند، فرخنده، توانگر، فرهمند، رویین تن و پیشداد که بیماری را به بیمار بازگرداند، که مرگ را به مرگ بازگرداند، که نخستین بار نوک دشنه و آتش تب را از تن مردمان دور راند.

ارتباط فریدون با پزشکی و نظم طبقاتی
ارتباط فریدون با دانش پزشکی، تا حدود به پیوند خاص او با ایزد هوم باز میگردد، که درمیان ایرانیان کهن جاودانگی روح دانسته می شد. هوم که در متون سانسکریت به شکل سومه ثبت شده، ایزدی گیاهی و بسیار کهن است، که با آیین‌های مشابه در میان ایرانیان و هندیان ستوده می شد و بنابراین از خدایان دیرینه‌ی آریایی است که پیش از جدایی این دو قوم در میانشان ریشه داشته است. هوم را امروز با شاهدانه یا گیاهی مشابه یکسان گرفته اند. هرچند ماهیت دقیق آن به درستی روشن نیست. تنها می دانیم گیاهی توهم زا و نیروبخش بوده و کاهنانش عصاره اش را در آیینهایی صاف کرده و می نوشیدند و به ترتیب در قدرت او سهیم می شدند. در ریگ ودا سومه نوشابه ی خدایان است و همان عاملی است که جاودانگی را در ایشان به وجود می آورد. در اوستا نیز صفت هوم دور دارنده‌ی مرگ است. آبتین پدر فریدون یکی از سه تیماردار نخستین هوم بود و به پاداش این کارش فرزندی دلاور چون فریدون به دست آورد. در ریگ ودا، کنش عمل آوردنِ عصاره ی سومه به طور خاص به تریته منسوب شده است. ناگفته نماند که نام کامل فریدون در ریگ ودا "تریته آپته" است که "سومین فرزند آبها" معنا می‌دهد. بخش دوم نام او، یعنی آپتیه همان است که در اساطیر ایرانی به کشلی جداگانه تشخص یافته و به صورت آبتین به عنوان پدر فریدون معرفی شده است. بنابراین آبتین یسنا در شکلِ کهنترِ خود به فریدون اشاره می کرده است. هوم گذشته از ارتباطش با جاودانگی و دفع مرگ و بیماری، با نظام طبقاتی جامعه نیز پیوند دارد، چرا که در هوم یشت چنین آمده که هرکس از قربانی های ویژه ی هوم بدزدد "در خانه اش آتُربان (موبد) و ارتشتار و برزیگر زاده نشود. در خانه اش دَهاک (نفرین شده/داغ خورده) و مورَکَه(کند ذهن/تنبل) و وَرشَن(دزد/گناهکار) زاده شود". به این ترتیب، ارتباط فریدون با نظم طبقاتی از مجرای ایزد هوم انجام می‌پذیرد، و از یاد نبریم که جمشید نیر که موسس این نظم است، فرزند پرونده ی دیگر هوم محسوب می شود و خود از نیایشگران اوست. ارتباط فریدون با پزشکی و نظم بخشی دوباره به گیتی-که احیای نظم طبقاتی نمونه ای از آن است،- در اساطیر دوران اسلامی در قالب جادوگری یا کهانت فهمیده شده است. این عناصر جادوگرانه گویا در دوران پیش از اسلام هم وجود داشته باشد. چنان که در دینکرت، چنین آمده که فریدون هنگام نبرد با دیوهای مازنی، دو بار به شدت از سوراخهای بینی اش به دیوها دمید و یک بار بادی بسیار سرد و بار دیگر بادی بسیار گرم برخاست که با خاک پای گاو پرمایه در آمیخته بود و دیوان را از میان برد. همچنین ذر فرجام نبرد فریدون، چنین آمده که ضحاک به ارنواز و شهرناز جادوگری آموخته بود، و این که فریدون پس از وصلت با ایشان، آنان را از جادوی ضحاک پاکیزه کرد. ضحاک خود نمادی از قدرتهای جادویی تاریک ضلمانی بود، و بنابراین ارتباط این دو با ارنواز و شهرناز را می توان به تقابل دو شیوه از جادوگری ترجمه کرد. ضحاک، از قدرت جادویی خود برای برهم زدن نظم طبیعت و ایجاد رنج استفاده می کرد، نماینده جادوی سیاه است، و فریدون که از همین نیرو برای شفاگری و بازگرداندن نیکبختی به مردمان سود می جست، موسس جادوی سپید است. ارنواز و شهرناز در واقع گرانیگاه هایی هستند که این دو نیروی جادویی باهم در آنجا تلاقی می کنند، و البته این فریدون است که در نهایت بر ضحاک چیره می شود. بیرونی هنگام نقل داستان فریدون، به او لقب موبد می دهد، و بنابراین وی را از طایفه ی مغان محسوب می کند، که به داشتن توانایی های جادویی شهرت داشتند و اصولا واژه ی جادو در زبان های اروپایی (magique/magic) از نامشان مشتق شده است. حمزه بن حسن او را بنیان گذار فن جادوگری می داند، در دساتیر او را پیامبری دانسته اند که کتابی به اسم "نامه شت وخشور فریدون" هم داشته است. سهروردی نیز که برای فریدون در نظام اشراقی خویش اعتباری بسیار قایل است، او را "خداوند نیرنگ" می داند، و نیرنگ چنان که می دانیم در زبان فارسی باستان به معنای "دعا" و "ورد شفابخش" بوده است. سهروردی در کتاب فهلویین چنین آورده که فریدون صاحب انوار سلوک-یعنی فره ایزدی- بوده است و کسی بوده که از نور طامس خبر میداده و در نورالانوار غرقه بوده است. پیوند فریدون با پزشکی نیز بیشتر این متنها آشکار است،و جادوی او از رده ی جادوی سپید و فنون درمانگری دانسته شده است. حتی امروز نیز در هندوستان طلسمی به نام "افسون شاه فریدون" وجود دارد که از آن برای درمان بیماریها استفاده می شود و گروه بزرگی از مردم به آن اعتقاد کامل دارند.