سطوح توصیفی فراز: تفاوت بین نسخه‌ها

از ویکی زروان
پرش به: ناوبری، جستجو
سطر ۴۸: سطر ۴۸:
  
 
'''2'''  
 
'''2'''  
از اینجا به بعد، لایه های توصیفی یادشده را به طور خالصه بـا نـام «'''فـراز'''»
+
از اینجا به بعد، لایه های توصیفی یادشده را به طور خلاصه بـا نـام «'''فـراز'''»
مورد اشاره قرار خواهم داد. این نام از ترکیب حرف نخست لایـه های فرهنگـی،
+
مورد اشاره قرار خواهم داد. این نام از ترکیب حرف نخست لایـه های فرهنگـی، روانی، اجتماعی، و زیستی ساخته شده است.
 +
<br />
 +
 
 +
نخستین پرسشی که با پیشنهاد لایه های فراز به ذهـن خطـور میکنـد آن
 +
است که چرا نظریه ی ما به ایـن چهـار سـطح توصـیفی بسـنده کـرده اسـت و
 +
لایه هایی بیشتر یا کمتر را در نظر نگرفته است. به عنوان مثال، میتـوان ماننـد
 +
لومان یا اغلب نظریه پردازان مکتبهای سرمشق «تعریف اجتمـاعی» دو لایـه ی
 +
فردی و اجتماعی را برای توصیف «من اجتماعی شده» کافی دانست، یـا سـطح
 +
توصیفی جدیدی مانند سطح بومشناختی را به فراز افزود.
 +
<br />
 +
 
 +
چهارگانه بودن سطوح توصیفی در دیدگاه مورد پیشـنهاد ایـن مـتن چنـد دلیل دارد:
 +
<br />
 +
: '''نخست''' آن که بر مبنای متغیرهای سختی مانند نظام های مشـاهداتی، ابـزار
 +
ثبت داده ها، روش استنتاج حقایق، و چـارچوب صـورتبندی مفـاهیم، آشـکارا،
 +
چهار سطح توصیفی در علوم کلاسیک امـروزین قابـل تشـخیص اسـت.
 +
[[سـطح زیستشناختی]] همان است که در سطوح پـایینتر بـا فیزیـک و شـیمی متحـد میشود و علوم تجربی به معنای عام کلمه را برمیسـازد.
 +
[[سـطح روانشـناختی]]،که نخستین بار توسط وونت در قلمرو آزمایشگاهی، و توسـط فرویـد در قلمـرو نظری به شکلی متمایز از علوم تجربی صورتبندی شـد، از ابزارهـای متفـاوتی مانند درونکاوی و انـدرکنش زبـانی بـرای تولیـد حقیقـت اسـتفاده میکنـد و
 +
نظامهای مفهوم سازی و معیارهای تولیـد حقیقتـی را بـه کـار میگیـرد کـه بـا
 +
برداشتهای شهودی و ذهنی پیوند نزدیکی دارد و از پایـه بـا آنچـه در علـوم
 +
سختتر میبینیم تفاوت دارد.
 +
<br />
 +
 +
البته در زمانهی کنونی در هم تنیدگی عمیقی را میان روشها و ابزارهای مورد
 +
استفاده ی روانشناسان و زیستشناسان میبینیم، که از شاخه دواندن همه جانبه ی
 +
معیارها و موازین علوم تجربی در تمام شاخه های دانایی ناشی شده است. با وجـود
 +
این، همچنان ساختار مفهوم سازی و نظریـه پردازی در ایـن لایـه بـا دانشهـای
 +
تجربی سخت تفاوت دارد. به شکلی که به قول گیلبرت رایل مفاهیم ذهنی و تجربی
 +
را باید همچنان به عنوان ماهیتهایی مستقل و جداگانه در نظر گرفت
 +
به همین ترتیب، سطح مشاهداتی اجتماعی هم از معیارها و مـوازین خـاص
 +
خود پیروی میکند، که با متغیرهای حاکم بر علوم سطح روانـی تفـاوت دارد و
 +
نخستین بار در کتاب خودکشی دورکهیم به عنـوان سـطحی متمـایز پیشـنهاد
 +
شد. با این تفاصیل، چنین مینمایـد کـه تمـایز سـه سـطح زیسـتی، روانـی، و
 +
اجتماعی به نوعی در روششناسی علم کنونی آشکار باشد و تعلق داده های ایـن
 +
سه لایه به سطوح توصیفی متفاوت، امری پذیرفته شده محسـوب شـود. فـرض
 +
وجود یک سطح متمایز فرهنگی اما، نیاز به توضیحی بیشتر دارد.
 +
<br />
 +
 
 +
هر سطح توصیفی فراز در واقـع لایه ای از مشـااهدات، تفسـیرها، قواعـد، و
 +
نظامهای تولید حقیقت را در بر میگیرد که در اطراف موضوع محـوری خاصـی
 +
ترشح شده اند. این موضوع محـوری، از دیـد نظریـه ی مـا، سیسـتمی پیچیـده،
 +
خودسازمانده، و تکاملی است که پویایی اش گرانیگاه تعیین رخدادها در سـطوح
 +
توصیفی یادشده است.
 +
در سطح زیستشناختی، این بدن است که تعیین کنندهاست. بدن سیستمی خودبسنده و تکاملی است با پویـایی بغـرنج و خودمختـار.
 +
کل داده های مربوط به سطح زیستشناختی بر مبنای تحولات بدن و عناصـر و روابط مرتبط با آن سازمان یافته اند.
 +
در سطح روانی، نظام شخصیت چنین نقشی را بر عهده دارد. یعنی در ایـن
 +
سطح شخصیت افراد و هویت ذهنی سوژه های انسانی است که سیستم اصلی را
 +
بر میسازد. سایر مفاهیم، تجربه ها، و خوشه های دانایی سطح روانی همگـی بـه
 +
شکلی با این سیستم مرکزی پیوند برقرار میکنند.
 +
در نظام اجتماعی نیز نهاد یا سازمان واحد تعیین کننده است.
 +
همان طور کـه بـدن از سلسـله مراتبی از زیرسیسـتم های زنـده ی انـداموار
 +
(یاختهها، بافتها، اندامها، و دستگاهها) تشکیل یافته است، شخصیت و نهاد نیز
 +
برساخته ی زیرسیستمهای فرضی متعددی هستند. این بدان معناست که چهار
 +
سطح توصیفی یادشده برشهایی کلان و عمومی از رخدادهای مرتبط با سـوژه
 +
را در بـر میگیرنـد کـه هـر یـک از آنهـا میتوانـد در درون خـویش از نظمـی
 +
سلسله مراتبی برخوردار باشـد. خـانواده، سـازمان، و ملـت مشـهورترین سـطوح
 +
درونی یک نهاد اجتماعی هستند. تا اینجای کار، مفاهیم و مـدلها بـا نظریـات کلاسیک و رای علمی توصیفگر این سطوح سازگار است. در تمـام نظریـه های موجود ــ حتی دیدگاه های پسامدرنی که شالوده شکنانه ادعای حـذف سـوژه را
 +
دارند ــ وجود سیستمهای محوری ای مانند بدن، شخصیت، و نهـاد پیشفـرض
 +
گرفته می شوند. جالب آن که حضور محوری این مفـاهیم در بطـن نظریـه های
 +
یادشـده ـــ حتـی دیـدگاه های پسـامدرن و شالوده شـکنانه ـــ را بـا خوانشـی
 +
شالوده شکنانه میتوان نشان داد. به این معنی که میتوان شیوه ی مورد استفاده
 +
نظامهای نظری منکر نظامسازی را میتوان با روشی خودارجـاع بـرای واسـازی
 +
ادعاهای خود این نظامها به کار گرفت.
 +
<br />
 +
 
 +
با وجود این سلسله مراتب درونی، چنین مینماید که تمرکـز انحصـاری بـر
 +
مفهوم نهاد به ایجاد توصیفی بسـنده و فراگیـر از رخـدادهای سـطح اجتمـاعی
 +
منتهی نشود. گویا برای تحلیل کامـل و کـافی آنچـه در سـطح اجتمـاعی رخ
 +
میدهد، وجود سیستمی متمایز از نهاد اجتماعی در سـطح توصـیفی جدیـدی
 +
ضروری باشد. این سطح جدید، چنـان کـه در [[نظریـه ی منشهـا]] نشـان داده ام،
 +
[[فرهنگ]] است که سیستم محوری آن [[منش]] نـام دارد. نگارنـده در مـتن دیگـری
 +
دلایل ضروری بودن فرض کـردن ایـن سـطح و شـیوه ی صـورتبندی پویـایی سیستم در سطح فرهنگی را نشان داده است
 +
 
 +
<br />
 +
<br />
 +
 
 +
'''3'''
 +
رابطه ی سطح فرهنگی با سطح اجتماعی بـه ربـط الیـهی روانـی و زیسـتی
 +
شباهت دارد. همانطور که نظام روانی همچون نرمافزاری بر بدن سوار میشود،
 +
فرهنه هم مانند جریانی سیال از معناها، نمادها، و روایتها در پیکرهی جامعه
 +
به جریان میافتد و پویایی آن را تکمیـل میکنـد. هـر یـک از ایـن جفتهـای
 +
دوتایی از یک بخش عینی، مادی، و ملموس ــ بدن و جامعه ــ تشکیل شدهاند
 +
که شبکهای از جـنس اطالعـات و معـانی و نمادهـا را در اطـراف خـود ترشـح
 +
میکند و این همان اسـت کـه در قالـب نظـام روانـی و فرهنگـی مشـاهدهپذیر
 +
میگردد. رابطهی این دو جفت هنگامی روشنتر میشود که به اتصال دو بافتـار
 +
جامعه ــ فرهنه، و بدن ــ روان به مثابه جفتی جدید از نرمافزار و سـختافزار
 +
<br />
 +
<br />

نسخهٔ ‏۴ ژوئیهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۲۱

سوژه موضوعی است که بـرای فهمیـدن آن بایـد دسـت کـم چهـار لایه ی مشاهداتی را درباره اش لحاظ کرد. این بدان معناست که توصیف سوژه در مقام نظامی پیچیـده بـه فـرض چنـد سـطح سلسـله مراتبی متفـاوت می انجامـد. در نظریه ی پیشنهادشده در این نوشتار، دسـتیابی بـه درکـی عمیـق و معنـادار از سوژه تنها زمانی ممکن میشود که چهار سطح زیستشناختی، روانشـناختی، اجتماعی، و فرهنگی از سوژه مـورد توجـه قـرار گیـرد و بازنمایی هـای دقیـق و روشنی از سوژه در این سطوح تشکیل شود. در مورد روششناسـی منتهـی بـه این چهار سطح باید به چند نکته توجه کرد:

نخست آن که لایه های یادشده در نظریه های جامعه شناسانه قدمتی بسـیار دارند و دست کم پنجاه سال است که مدل پارسونز چنین نظـامی از لایه بنـدی را در حوزه ی علوم اجتماعی پیشنهاد کرده است

. مشتقاتی از ایـن چهـار لایـه در آثار سایر نویسندگان نیز یافت میشود. مشهورترین دیـدگاه رقیـب نگرشـی است که از ویکو و دیلتای شروع شده و سطوح روانی و زیستی را در هـم ادغـام کرده و آن را از ترکیـب دو سـطح اجتمـاعی و فرهنگـی جـدا میدانـد. لومـان مشهورترین مدافع این تمایز است و دو لایه یادشده را به ترتیب بـا عبارت هـای سطوح کرداری و ارتباطی نامگذاری کرده است


دوم آن که نظریه های متمایز و منفرد درباره ی سوژه، که در برخـی از ایـن

ســطوح قــرار بگیرنـد، بســیارند. در عمـل تمــام دیـدگاههای زیستشناســانه، روانشناسانه، جامعه شناسانه، و زبانشناسانه ی کلاسیک هوادار سکونت در یکی از لایه های یادشده و اصیلتر، مهمتر، و بنیادیتر پنداشـتن آن سـطح هسـتند.

سه سرمشق اصلی جامعه شناسانه ای که از رده بندی نظریه های علـوم اجتمـاعی توسط ریتزر برمی آید، دیدگاه هایی را از هـم تفکیـک میکننـد کـه در سـطوح زیستی، روانی، و اجتماعی اقامت گزیده اند. تمـام رویکردهـای یادشـده در ایـن مورد توافق دارند که سوژه و مفاهیم مشتق از آن ــ مانند جامعـه ـــ مفهـومی است کـه در یکـی از سـطوح یادشـده «اصـالت هستیشـناختی» و «تمامیـت توصیفی» بیشتری دارد، و میتوان شواهد مربوط بـه سـایر سـطوح را بـه ایـن سطح ویژه تحویل کرد. چنین گرایشی به تحویلگرایی، حتی در آثـار پارسـونز هم که سطح فرهنگی را در نوشتارهای اولیه اش اصیلتر میداند، دیده میشود.

در این میان تنها لومان استثناست، که به قیمت نفی کرد مفهـوم سـوژه و طـرد کردن باور به سوژهی انتخابگر از ورود به چنین پرسشی خودداری میکند. با وجود این، نگرشهای دیگری وجود دارند که اصالت هستی شناختی یکی از این سطوح را نفی میکننـد و بـه وحـدت ایـن لایـه ها و لـزوم دسـتیابی بـه تصویری یکپارچه و منفرد از سوهه در سطوح متفاوت توصـیفیاش بـاور دارنـد.

نگرش سیستمی مورد پیشنهاد این نوشـتار در ایـن رده ی اخیـر میگنجـد. در نظریه ی پیشنهادی ایـن مـتن، سـطوح چهارگانـه ی مفـروض تنهـا برشهـایی مشاهداتی هستند که بـر تمـایزی روششـناختی و گسسـتی شناختشناسـانه دلالت میکنند، نه تفکیکی هستیشناسانه.

2 از اینجا به بعد، لایه های توصیفی یادشده را به طور خلاصه بـا نـام «فـراز» مورد اشاره قرار خواهم داد. این نام از ترکیب حرف نخست لایـه های فرهنگـی، روانی، اجتماعی، و زیستی ساخته شده است.

نخستین پرسشی که با پیشنهاد لایه های فراز به ذهـن خطـور میکنـد آن است که چرا نظریه ی ما به ایـن چهـار سـطح توصـیفی بسـنده کـرده اسـت و لایه هایی بیشتر یا کمتر را در نظر نگرفته است. به عنوان مثال، میتـوان ماننـد لومان یا اغلب نظریه پردازان مکتبهای سرمشق «تعریف اجتمـاعی» دو لایـه ی فردی و اجتماعی را برای توصیف «من اجتماعی شده» کافی دانست، یـا سـطح توصیفی جدیدی مانند سطح بومشناختی را به فراز افزود.

چهارگانه بودن سطوح توصیفی در دیدگاه مورد پیشـنهاد ایـن مـتن چنـد دلیل دارد:

نخست آن که بر مبنای متغیرهای سختی مانند نظام های مشـاهداتی، ابـزار

ثبت داده ها، روش استنتاج حقایق، و چـارچوب صـورتبندی مفـاهیم، آشـکارا، چهار سطح توصیفی در علوم کلاسیک امـروزین قابـل تشـخیص اسـت. سـطح زیستشناختی همان است که در سطوح پـایینتر بـا فیزیـک و شـیمی متحـد میشود و علوم تجربی به معنای عام کلمه را برمیسـازد. سـطح روانشـناختی،که نخستین بار توسط وونت در قلمرو آزمایشگاهی، و توسـط فرویـد در قلمـرو نظری به شکلی متمایز از علوم تجربی صورتبندی شـد، از ابزارهـای متفـاوتی مانند درونکاوی و انـدرکنش زبـانی بـرای تولیـد حقیقـت اسـتفاده میکنـد و نظامهای مفهوم سازی و معیارهای تولیـد حقیقتـی را بـه کـار میگیـرد کـه بـا برداشتهای شهودی و ذهنی پیوند نزدیکی دارد و از پایـه بـا آنچـه در علـوم سختتر میبینیم تفاوت دارد.

البته در زمانهی کنونی در هم تنیدگی عمیقی را میان روشها و ابزارهای مورد استفاده ی روانشناسان و زیستشناسان میبینیم، که از شاخه دواندن همه جانبه ی معیارها و موازین علوم تجربی در تمام شاخه های دانایی ناشی شده است. با وجـود این، همچنان ساختار مفهوم سازی و نظریـه پردازی در ایـن لایـه بـا دانشهـای تجربی سخت تفاوت دارد. به شکلی که به قول گیلبرت رایل مفاهیم ذهنی و تجربی

را باید همچنان به عنوان ماهیتهایی مستقل و جداگانه در نظر گرفت

به همین ترتیب، سطح مشاهداتی اجتماعی هم از معیارها و مـوازین خـاص خود پیروی میکند، که با متغیرهای حاکم بر علوم سطح روانـی تفـاوت دارد و نخستین بار در کتاب خودکشی دورکهیم به عنـوان سـطحی متمـایز پیشـنهاد شد. با این تفاصیل، چنین مینمایـد کـه تمـایز سـه سـطح زیسـتی، روانـی، و اجتماعی به نوعی در روششناسی علم کنونی آشکار باشد و تعلق داده های ایـن سه لایه به سطوح توصیفی متفاوت، امری پذیرفته شده محسـوب شـود. فـرض وجود یک سطح متمایز فرهنگی اما، نیاز به توضیحی بیشتر دارد.

هر سطح توصیفی فراز در واقـع لایه ای از مشـااهدات، تفسـیرها، قواعـد، و نظامهای تولید حقیقت را در بر میگیرد که در اطراف موضوع محـوری خاصـی ترشح شده اند. این موضوع محـوری، از دیـد نظریـه ی مـا، سیسـتمی پیچیـده، خودسازمانده، و تکاملی است که پویایی اش گرانیگاه تعیین رخدادها در سـطوح توصیفی یادشده است. در سطح زیستشناختی، این بدن است که تعیین کنندهاست. بدن سیستمی خودبسنده و تکاملی است با پویـایی بغـرنج و خودمختـار. کل داده های مربوط به سطح زیستشناختی بر مبنای تحولات بدن و عناصـر و روابط مرتبط با آن سازمان یافته اند. در سطح روانی، نظام شخصیت چنین نقشی را بر عهده دارد. یعنی در ایـن سطح شخصیت افراد و هویت ذهنی سوژه های انسانی است که سیستم اصلی را بر میسازد. سایر مفاهیم، تجربه ها، و خوشه های دانایی سطح روانی همگـی بـه شکلی با این سیستم مرکزی پیوند برقرار میکنند. در نظام اجتماعی نیز نهاد یا سازمان واحد تعیین کننده است. همان طور کـه بـدن از سلسـله مراتبی از زیرسیسـتم های زنـده ی انـداموار (یاختهها، بافتها، اندامها، و دستگاهها) تشکیل یافته است، شخصیت و نهاد نیز برساخته ی زیرسیستمهای فرضی متعددی هستند. این بدان معناست که چهار سطح توصیفی یادشده برشهایی کلان و عمومی از رخدادهای مرتبط با سـوژه را در بـر میگیرنـد کـه هـر یـک از آنهـا میتوانـد در درون خـویش از نظمـی سلسله مراتبی برخوردار باشـد. خـانواده، سـازمان، و ملـت مشـهورترین سـطوح درونی یک نهاد اجتماعی هستند. تا اینجای کار، مفاهیم و مـدلها بـا نظریـات کلاسیک و رای علمی توصیفگر این سطوح سازگار است. در تمـام نظریـه های موجود ــ حتی دیدگاه های پسامدرنی که شالوده شکنانه ادعای حـذف سـوژه را دارند ــ وجود سیستمهای محوری ای مانند بدن، شخصیت، و نهـاد پیشفـرض گرفته می شوند. جالب آن که حضور محوری این مفـاهیم در بطـن نظریـه های یادشـده ـــ حتـی دیـدگاه های پسـامدرن و شالوده شـکنانه ـــ را بـا خوانشـی شالوده شکنانه میتوان نشان داد. به این معنی که میتوان شیوه ی مورد استفاده نظامهای نظری منکر نظامسازی را میتوان با روشی خودارجـاع بـرای واسـازی ادعاهای خود این نظامها به کار گرفت.

با وجود این سلسله مراتب درونی، چنین مینماید که تمرکـز انحصـاری بـر مفهوم نهاد به ایجاد توصیفی بسـنده و فراگیـر از رخـدادهای سـطح اجتمـاعی منتهی نشود. گویا برای تحلیل کامـل و کـافی آنچـه در سـطح اجتمـاعی رخ میدهد، وجود سیستمی متمایز از نهاد اجتماعی در سـطح توصـیفی جدیـدی ضروری باشد. این سطح جدید، چنـان کـه در نظریـه ی منشهـا نشـان داده ام، فرهنگ است که سیستم محوری آن منش نـام دارد. نگارنـده در مـتن دیگـری دلایل ضروری بودن فرض کـردن ایـن سـطح و شـیوه ی صـورتبندی پویـایی سیستم در سطح فرهنگی را نشان داده است



3 رابطه ی سطح فرهنگی با سطح اجتماعی بـه ربـط الیـهی روانـی و زیسـتی شباهت دارد. همانطور که نظام روانی همچون نرمافزاری بر بدن سوار میشود، فرهنه هم مانند جریانی سیال از معناها، نمادها، و روایتها در پیکرهی جامعه به جریان میافتد و پویایی آن را تکمیـل میکنـد. هـر یـک از ایـن جفتهـای دوتایی از یک بخش عینی، مادی، و ملموس ــ بدن و جامعه ــ تشکیل شدهاند که شبکهای از جـنس اطالعـات و معـانی و نمادهـا را در اطـراف خـود ترشـح میکند و این همان اسـت کـه در قالـب نظـام روانـی و فرهنگـی مشـاهدهپذیر میگردد. رابطهی این دو جفت هنگامی روشنتر میشود که به اتصال دو بافتـار جامعه ــ فرهنه، و بدن ــ روان به مثابه جفتی جدید از نرمافزار و سـختافزار