تحویلگرایی: تفاوت بین نسخهها
سطر ۱۱: | سطر ۱۱: | ||
...محصول تمام اين دستاوردهاى فكرى، علم نوين بود. علمى كه دو پايهاش -رياضىگونه بودنِ طبيعت و تجربه محورى- مقدس فرض مىشدند و مبنايش گردن نهادن به قواعد [[شكست پدیده|شكست پديده]] بود. قواعدى از آن پس با نام رويكرد تحويلگرايانه شهرت يافت. تحويل كردن، [[تعميم]] همان تجزيه و تركيبى بود كه در شكست پديدهها ديديم. تحويل كردن به معناى تجزيه كردنِ يك پديدهى كلان به واحدهاى كوچكترش بود، و بيان روابط بين اين واحدها به زبان رياضى. | ...محصول تمام اين دستاوردهاى فكرى، علم نوين بود. علمى كه دو پايهاش -رياضىگونه بودنِ طبيعت و تجربه محورى- مقدس فرض مىشدند و مبنايش گردن نهادن به قواعد [[شكست پدیده|شكست پديده]] بود. قواعدى از آن پس با نام رويكرد تحويلگرايانه شهرت يافت. تحويل كردن، [[تعميم]] همان تجزيه و تركيبى بود كه در شكست پديدهها ديديم. تحويل كردن به معناى تجزيه كردنِ يك پديدهى كلان به واحدهاى كوچكترش بود، و بيان روابط بين اين واحدها به زبان رياضى. | ||
+ | ==='''نیوتن، پشگام عصر تحویل گرایان'''=== | ||
وقتى نيوتون معادلات مشهورش را براى حركت سيارات در منظومهى خورشيدى مىنوشت، به اين ترتيب عمل مىكرد. نخست آن كه منظومهى خورشيدى را مجموعهاى از سيارهها فرض مىكرد كه هريك نام و جرم و حجم مشخصى دارند (تجزيه). آنگاه رابطهى دو به دوى اين اجرام را با هم بررسى مىكرد و آن را در قالب معادلاتى رياضى (معادلات گرانش) بيان مىنمود. به اين ترتيب، منظومهى خورشيدى به مجموعهاى از سيارهها با روابط گرانشى ميانشان تحويل مىشد. اين بدان معنا بود كه از آن پس يك اخترشناس مىتوانست ادعا كند كه منظومهى خورشيدى چيزى نيست جز سيارههایى كه بر هم نيرو وارد مىكنند. | وقتى نيوتون معادلات مشهورش را براى حركت سيارات در منظومهى خورشيدى مىنوشت، به اين ترتيب عمل مىكرد. نخست آن كه منظومهى خورشيدى را مجموعهاى از سيارهها فرض مىكرد كه هريك نام و جرم و حجم مشخصى دارند (تجزيه). آنگاه رابطهى دو به دوى اين اجرام را با هم بررسى مىكرد و آن را در قالب معادلاتى رياضى (معادلات گرانش) بيان مىنمود. به اين ترتيب، منظومهى خورشيدى به مجموعهاى از سيارهها با روابط گرانشى ميانشان تحويل مىشد. اين بدان معنا بود كه از آن پس يك اخترشناس مىتوانست ادعا كند كه منظومهى خورشيدى چيزى نيست جز سيارههایى كه بر هم نيرو وارد مىكنند. | ||
اين روش به زودى در همه جا به كار گرفته شد. تامس هابز، كه به شدت از مكانيك نيوتونى تأثير پذيرفته بود، با نگارشِ كتاب لوياتان شالودهى جامعهشناسى سياسى را پى ريزى كرد. آنچه كه او انجام داد، تحويل كردنِ جامعه به اجزاى سازندهاش -يعنى آدمها- بود. او نخست افراد را به عنوان عناصر سازندهى جامعه مورد بررسى قرار داد، و بعد روابط و قواعد حاكم بر اندركنش ميانشان را در قالب اصولى تدوين كرد. به اين ترتيب مىشد ادعا كرد جامعه چيزى نيست جز انسانهایى كه با روابطى (كه بر مبناى قرارداد اجتماعى تنظيم شده) در كنار هم زندگى مىكنند. | اين روش به زودى در همه جا به كار گرفته شد. تامس هابز، كه به شدت از مكانيك نيوتونى تأثير پذيرفته بود، با نگارشِ كتاب لوياتان شالودهى جامعهشناسى سياسى را پى ريزى كرد. آنچه كه او انجام داد، تحويل كردنِ جامعه به اجزاى سازندهاش -يعنى آدمها- بود. او نخست افراد را به عنوان عناصر سازندهى جامعه مورد بررسى قرار داد، و بعد روابط و قواعد حاكم بر اندركنش ميانشان را در قالب اصولى تدوين كرد. به اين ترتيب مىشد ادعا كرد جامعه چيزى نيست جز انسانهایى كه با روابطى (كه بر مبناى قرارداد اجتماعى تنظيم شده) در كنار هم زندگى مىكنند. | ||
+ | ==='''مزایای تحویل گرایی'''=== | ||
تحويلگرايى، به دليل اين كه امكان بيان رياضى [[رخداد|رخدادها]] را فراهم مىكرد، و [[مشاهده]] را به امرى دقيق و شفاف بدل مىنمود، خيلى زود در ميان دانشمندان محبوبيت يافت. در واقع نظریهی اتمی که یکی از ارکان علم مدرن است، مبنای روششناسانهی خود را بر تحویلانگاری قرار داده است، و هنوز هم این نگرش سیطرهی کامل خود را در علومی دقیق مانند شیمی و فیزیک حفظ کرده است. | تحويلگرايى، به دليل اين كه امكان بيان رياضى [[رخداد|رخدادها]] را فراهم مىكرد، و [[مشاهده]] را به امرى دقيق و شفاف بدل مىنمود، خيلى زود در ميان دانشمندان محبوبيت يافت. در واقع نظریهی اتمی که یکی از ارکان علم مدرن است، مبنای روششناسانهی خود را بر تحویلانگاری قرار داده است، و هنوز هم این نگرش سیطرهی کامل خود را در علومی دقیق مانند شیمی و فیزیک حفظ کرده است. | ||
سطر ۲۱: | سطر ۲۳: | ||
كاميابى روش تحويلگرايانه تا ميانهى قرن بيستم ادامه داشت. رشد صنعتى چشمگيرِ مبتنى بر تغيير دادنِ مادهى خام، زير تأثير اين نگرش ممكن شد. كارخانههاى عظيم قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم میلادی، با بهرهگيرى از اين اصول كار مىكردند. هنگامى كه در سال 1920 میلادی، فورد موفق شد كار را هم به عناصر سازندهاش تحويل كند، تحولى جدى در صنعت ايجاد شد. فورد، پديدهى كار -يعنى فعاليتهاى انسانى براى تغيير مادهى خام و توليد محصول- را به عناصر سازندهاش تجزيه كرد و به اين نتيجه رسيد كه "كار چيزى نيست جز مجموعهاى از حركات". به اين شكل بود كه تركيب اين زنجيره از حركتها و بهينه كردنشان جریانِ فورديسم را ايجاد كرد و توليد انبوهِ محصولات پيچيدهاى مانند خودرو را ممكن ساخت. رشد صنعتى قابل توجه آمريكا و تبديل شدنش به قطب خودروسازى جهان -كه به زودى به مهمترين صنعت بينالمللى تبديل شد،- تنها در سايهى فورديسم ممكن گشت. | كاميابى روش تحويلگرايانه تا ميانهى قرن بيستم ادامه داشت. رشد صنعتى چشمگيرِ مبتنى بر تغيير دادنِ مادهى خام، زير تأثير اين نگرش ممكن شد. كارخانههاى عظيم قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم میلادی، با بهرهگيرى از اين اصول كار مىكردند. هنگامى كه در سال 1920 میلادی، فورد موفق شد كار را هم به عناصر سازندهاش تحويل كند، تحولى جدى در صنعت ايجاد شد. فورد، پديدهى كار -يعنى فعاليتهاى انسانى براى تغيير مادهى خام و توليد محصول- را به عناصر سازندهاش تجزيه كرد و به اين نتيجه رسيد كه "كار چيزى نيست جز مجموعهاى از حركات". به اين شكل بود كه تركيب اين زنجيره از حركتها و بهينه كردنشان جریانِ فورديسم را ايجاد كرد و توليد انبوهِ محصولات پيچيدهاى مانند خودرو را ممكن ساخت. رشد صنعتى قابل توجه آمريكا و تبديل شدنش به قطب خودروسازى جهان -كه به زودى به مهمترين صنعت بينالمللى تبديل شد،- تنها در سايهى فورديسم ممكن گشت. | ||
− | با وجود اين سابقهى درخشان و اين دستاوردهاى افتخارآفرين، برخى از دانشمندان پيشرو دل خوشى از روش تحويلگرايى نداشتند. مهمترين مشكلشان، زيربناى فلسفىاى بود كه تحويلگرايى را موجه مىساخت. زيربنايى كه از دل تجربهانگارى خام و سادهانديشانهى قرن شانزدهم میلادی بيرون آمده بود و كل را به قيمت توجه به جزء ناديده مىگرفت. ديگرى، رخدادهایى بود كه آشكارا با روش تحويلانگارانه قابل تحليل نبودند. معلوم نبود چگونه [[كاركرد]] چيزى به پيچيدگى مغز را | + | ==='''سیستم های پیچیده، چالشی بر تحویل گرایی'''=== |
+ | با وجود اين سابقهى درخشان و اين دستاوردهاى افتخارآفرين، برخى از دانشمندان پيشرو دل خوشى از روش تحويلگرايى نداشتند. مهمترين مشكلشان، زيربناى فلسفىاى بود كه تحويلگرايى را موجه مىساخت. زيربنايى كه از دل تجربهانگارى خام و سادهانديشانهى قرن شانزدهم میلادی بيرون آمده بود و كل را به قيمت توجه به جزء ناديده مىگرفت. ديگرى، رخدادهایى بود كه آشكارا با روش تحويلانگارانه قابل تحليل نبودند. معلوم نبود چگونه [[كاركرد]] چيزى به پيچيدگى مغز را مى توان با تحويل كردنش به ميلياردها نورون فهميد. در اوايل دههى پنجاه میلادی، وقتى كه معلوم شد مادهى وراثتى DNA است، اين كه چطور اطلاعات رشتهى نوكلئوتيدى به صفات پيچيدهى زيستى تبديل مىشود معمايى حل ناشدنى جلوه مىكرد. | ||
وقتى جنگ جهانى دوم با عقلانيت تكان دهنده و وحشتناكش آمد و گذشت، بسيارى از انديشمندان خود را با ويرانههاى شهرهایى روبرو ديدند كه با تكنولوژىهاى كارآمد تحويلانگارانه نابود شده بودند و اردوگاههاى مرگى كه بدون در نظر گرفتن معناى كلى كاركردشان -رنج و مرگ انسانها- در سطوح تخصصى و جزءانگارانه بسيار خوب كار مىكردند. چيره شدن كمونيسم در روسيه و چين و تبديل شدن اين دو كشور به نظامهایى سركوبگر و خودكامه، فرهيختگانى را كه شيفتهى ماركسيسم و علمى بودنش شده بودند، سرخورده كرد. گزارههاى مشهورِ "جامعه چيزى نيست جز طبقههاى اقتصادى" و در نتيجه "تاريخ چيزى نيست جز كشمكش طبقاتى"، در عمل به پيامدهایى چنان ناخوشايند منتهى شدند، كه براى بسيارى از انديشمندان بازبينى كل نگرش تحويلانگارانه را ضرورى مىساختند. | وقتى جنگ جهانى دوم با عقلانيت تكان دهنده و وحشتناكش آمد و گذشت، بسيارى از انديشمندان خود را با ويرانههاى شهرهایى روبرو ديدند كه با تكنولوژىهاى كارآمد تحويلانگارانه نابود شده بودند و اردوگاههاى مرگى كه بدون در نظر گرفتن معناى كلى كاركردشان -رنج و مرگ انسانها- در سطوح تخصصى و جزءانگارانه بسيار خوب كار مىكردند. چيره شدن كمونيسم در روسيه و چين و تبديل شدن اين دو كشور به نظامهایى سركوبگر و خودكامه، فرهيختگانى را كه شيفتهى ماركسيسم و علمى بودنش شده بودند، سرخورده كرد. گزارههاى مشهورِ "جامعه چيزى نيست جز طبقههاى اقتصادى" و در نتيجه "تاريخ چيزى نيست جز كشمكش طبقاتى"، در عمل به پيامدهایى چنان ناخوشايند منتهى شدند، كه براى بسيارى از انديشمندان بازبينى كل نگرش تحويلانگارانه را ضرورى مىساختند. | ||
− | پس تحويلگرايى باور به اين است كه كل تنها به مثابه مجموعهاى از عناصرِ سازندهاش اعتبار دارد. يعنى اعتقاد به اين كه كل چيزى نيست جز مجموعهى اجزاء. همچنین تحويل گرايى شالودهى علم مدرن را تشكيل مىدهد كه سه گام اصلىِ روش شناسانه را شامل مىشود: | + | پس تحويلگرايى باور به اين است كه كل تنها به مثابه مجموعهاى از عناصرِ سازندهاش اعتبار دارد. يعنى اعتقاد به اين كه كل چيزى نيست جز مجموعهى اجزاء. |
+ | همچنین تحويل گرايى شالودهى علم مدرن را تشكيل مىدهد كه سه گام اصلىِ روش شناسانه را شامل مىشود: | ||
الف) تجزيهى كل به عناصر سازندهاش، و شناسايى خواص اين عناصر، | الف) تجزيهى كل به عناصر سازندهاش، و شناسايى خواص اين عناصر، |
نسخهٔ ۲۶ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۰۳:۴۷
تحويلگرايى (Reductionism) باور به اين كه كل تنها به مثابه مجموعهاى از عناصرِ سازندهاش اعتبار دارد.
يعنى اعتقاد به اين كه كل چيزى نيست جز مجموعهى اجزاء
کتاب سیستمهای پیچیده (ص:260-261-262-263)
...محصول تمام اين دستاوردهاى فكرى، علم نوين بود. علمى كه دو پايهاش -رياضىگونه بودنِ طبيعت و تجربه محورى- مقدس فرض مىشدند و مبنايش گردن نهادن به قواعد شكست پديده بود. قواعدى از آن پس با نام رويكرد تحويلگرايانه شهرت يافت. تحويل كردن، تعميم همان تجزيه و تركيبى بود كه در شكست پديدهها ديديم. تحويل كردن به معناى تجزيه كردنِ يك پديدهى كلان به واحدهاى كوچكترش بود، و بيان روابط بين اين واحدها به زبان رياضى.
نیوتن، پشگام عصر تحویل گرایان
وقتى نيوتون معادلات مشهورش را براى حركت سيارات در منظومهى خورشيدى مىنوشت، به اين ترتيب عمل مىكرد. نخست آن كه منظومهى خورشيدى را مجموعهاى از سيارهها فرض مىكرد كه هريك نام و جرم و حجم مشخصى دارند (تجزيه). آنگاه رابطهى دو به دوى اين اجرام را با هم بررسى مىكرد و آن را در قالب معادلاتى رياضى (معادلات گرانش) بيان مىنمود. به اين ترتيب، منظومهى خورشيدى به مجموعهاى از سيارهها با روابط گرانشى ميانشان تحويل مىشد. اين بدان معنا بود كه از آن پس يك اخترشناس مىتوانست ادعا كند كه منظومهى خورشيدى چيزى نيست جز سيارههایى كه بر هم نيرو وارد مىكنند.
اين روش به زودى در همه جا به كار گرفته شد. تامس هابز، كه به شدت از مكانيك نيوتونى تأثير پذيرفته بود، با نگارشِ كتاب لوياتان شالودهى جامعهشناسى سياسى را پى ريزى كرد. آنچه كه او انجام داد، تحويل كردنِ جامعه به اجزاى سازندهاش -يعنى آدمها- بود. او نخست افراد را به عنوان عناصر سازندهى جامعه مورد بررسى قرار داد، و بعد روابط و قواعد حاكم بر اندركنش ميانشان را در قالب اصولى تدوين كرد. به اين ترتيب مىشد ادعا كرد جامعه چيزى نيست جز انسانهایى كه با روابطى (كه بر مبناى قرارداد اجتماعى تنظيم شده) در كنار هم زندگى مىكنند.
مزایای تحویل گرایی
تحويلگرايى، به دليل اين كه امكان بيان رياضى رخدادها را فراهم مىكرد، و مشاهده را به امرى دقيق و شفاف بدل مىنمود، خيلى زود در ميان دانشمندان محبوبيت يافت. در واقع نظریهی اتمی که یکی از ارکان علم مدرن است، مبنای روششناسانهی خود را بر تحویلانگاری قرار داده است، و هنوز هم این نگرش سیطرهی کامل خود را در علومی دقیق مانند شیمی و فیزیک حفظ کرده است.
معادلهى مقدس تحويلگرايى آن است که: "(الف) چيزى نيست جز مجموعهى (ب)ها". که در آن الف و ب عناصر سازندهى پدیدهی مورد بررسى هستند و روابط ميانشان اهمیتی فرعی دارد و به عنوان نظمى كه بر گيتى حاكم است، و نه ماهيتى مجزا، مورد بررسى قرار مىگرفت. به این شکل دانشمندان متقاعد شدند كه "نور چيزى نيست جز مجموعهى فوتونها"، "ماده چيزى نيست جز مجموعهى اتمها"، "اتم چيزى نيست جز مجموعهى الكترونها و پروتونها و نوترونها"، و "جاندار چيزى نيست جز مجموعهى سلولها"، ...
كاميابى روش تحويلگرايانه تا ميانهى قرن بيستم ادامه داشت. رشد صنعتى چشمگيرِ مبتنى بر تغيير دادنِ مادهى خام، زير تأثير اين نگرش ممكن شد. كارخانههاى عظيم قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم میلادی، با بهرهگيرى از اين اصول كار مىكردند. هنگامى كه در سال 1920 میلادی، فورد موفق شد كار را هم به عناصر سازندهاش تحويل كند، تحولى جدى در صنعت ايجاد شد. فورد، پديدهى كار -يعنى فعاليتهاى انسانى براى تغيير مادهى خام و توليد محصول- را به عناصر سازندهاش تجزيه كرد و به اين نتيجه رسيد كه "كار چيزى نيست جز مجموعهاى از حركات". به اين شكل بود كه تركيب اين زنجيره از حركتها و بهينه كردنشان جریانِ فورديسم را ايجاد كرد و توليد انبوهِ محصولات پيچيدهاى مانند خودرو را ممكن ساخت. رشد صنعتى قابل توجه آمريكا و تبديل شدنش به قطب خودروسازى جهان -كه به زودى به مهمترين صنعت بينالمللى تبديل شد،- تنها در سايهى فورديسم ممكن گشت.
سیستم های پیچیده، چالشی بر تحویل گرایی
با وجود اين سابقهى درخشان و اين دستاوردهاى افتخارآفرين، برخى از دانشمندان پيشرو دل خوشى از روش تحويلگرايى نداشتند. مهمترين مشكلشان، زيربناى فلسفىاى بود كه تحويلگرايى را موجه مىساخت. زيربنايى كه از دل تجربهانگارى خام و سادهانديشانهى قرن شانزدهم میلادی بيرون آمده بود و كل را به قيمت توجه به جزء ناديده مىگرفت. ديگرى، رخدادهایى بود كه آشكارا با روش تحويلانگارانه قابل تحليل نبودند. معلوم نبود چگونه كاركرد چيزى به پيچيدگى مغز را مى توان با تحويل كردنش به ميلياردها نورون فهميد. در اوايل دههى پنجاه میلادی، وقتى كه معلوم شد مادهى وراثتى DNA است، اين كه چطور اطلاعات رشتهى نوكلئوتيدى به صفات پيچيدهى زيستى تبديل مىشود معمايى حل ناشدنى جلوه مىكرد.
وقتى جنگ جهانى دوم با عقلانيت تكان دهنده و وحشتناكش آمد و گذشت، بسيارى از انديشمندان خود را با ويرانههاى شهرهایى روبرو ديدند كه با تكنولوژىهاى كارآمد تحويلانگارانه نابود شده بودند و اردوگاههاى مرگى كه بدون در نظر گرفتن معناى كلى كاركردشان -رنج و مرگ انسانها- در سطوح تخصصى و جزءانگارانه بسيار خوب كار مىكردند. چيره شدن كمونيسم در روسيه و چين و تبديل شدن اين دو كشور به نظامهایى سركوبگر و خودكامه، فرهيختگانى را كه شيفتهى ماركسيسم و علمى بودنش شده بودند، سرخورده كرد. گزارههاى مشهورِ "جامعه چيزى نيست جز طبقههاى اقتصادى" و در نتيجه "تاريخ چيزى نيست جز كشمكش طبقاتى"، در عمل به پيامدهایى چنان ناخوشايند منتهى شدند، كه براى بسيارى از انديشمندان بازبينى كل نگرش تحويلانگارانه را ضرورى مىساختند.
پس تحويلگرايى باور به اين است كه كل تنها به مثابه مجموعهاى از عناصرِ سازندهاش اعتبار دارد. يعنى اعتقاد به اين كه كل چيزى نيست جز مجموعهى اجزاء. همچنین تحويل گرايى شالودهى علم مدرن را تشكيل مىدهد كه سه گام اصلىِ روش شناسانه را شامل مىشود:
الف) تجزيهى كل به عناصر سازندهاش، و شناسايى خواص اين عناصر،
ب) بررسى تجربى روابط بين اين عناصر و استخراج قوانين رياضىگونه،
پ) بهرهگيرى از اين قواعد براى ابداع تكنيك و فن.