كالبدشناسى منش: تفاوت بین نسخهها
(صفحهای جدید حاوی «منشها هم مثل هر سيستم همانندساز و خودزاينده ى ديگرى، در مسير تكامل خود سلسل...» ایجاد کرد) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ ۱۷ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۴:۲۴
منشها هم مثل هر سيستم همانندساز و خودزاينده ى ديگرى، در مسير تكامل خود سلسله مراتبى از پيچيدگى را در درون خود ايجاد مى كنند. يكى از راه هاى دستيابى به دركى دقيقتر از مفهوم منش و عناصر سازنده ى آن، بررسى همين سطوح پياپىِ سلسله مراتب است؛ سطوحى كه از برهم نهاده شدنشان ساخت پيازگونه ى منش پديد مىآيد.
نمادها، خرد ترین واحد حمل معنا
در غياب نمادها، جهان آش شله قلمكارى از محرکهاى درهم و برهمِ حسى است كه توسط ابزارهاى ادراكى گردآوري شده است. كنشگر انسانى با رمزگذاري و ترجمهي اين محرکها به مجموعهاي شُسته و رُفته از نشانههاي معنادار، جهانِ مغشوشِ بيرونی را در اندرون خود به پديدارهايى برچسبخورده و معنادار تبديل مىكند. به اين شكل، جهان در شكل پيوسته و نامفهوم پيشينىاش فرو مىپاشد و در قالب پديدههايى شكسته و مرزبندىشده - و از اين رو فهميدنى - بازتوليد مىشود. لومان، در مدلی كه از سيستم اجتماعى پرداخته، نقش كنشگر انسانى را در پيدايش و پويايی نمادها بسيار كمرنگ كرده و كل فرآيند شكستن جهان به پديدهها را به سطح جامعهشناختى و كنش ارتباطى محدود ساخته است. لومان براي اصالحِ اشتباهی دكارتی - يعنی محور فرض كردن سوژهى خودآگاه - چنان شور و شوق به خرج داد كه به اشتباهى واژگونه دچار آمد. او به جاي عزل كردنِ عامل خودآگاه انسانی از موقعيت مركزياش، وجودِ آن را از بيخ و بن انكار كرد. كنش متقابل نمادين بیترديد نقشی مركزي در تثبيت و تكامل نمادها و ظهور معنا ايفا مىكند. با وجود اين، بر اساس شواهد عصب- روانشناسانه ترديدى در اين نكته نيست كه نقطهى شروع شكست پديدهها در سطحى روانشناختى و در اندرونِ يک ذهن قرار دارد. اين كه فرآيند يادشده در سطح جامعهشناختى به شكوفايى و بلوغ مىرسد و در قالب شبكهاي از كنشهاى نمادين بينافردى پيكربندى نهايى خود را به دست مىآورد، پذيرفتنى است، اما حذف كردن كنشگر از اين روند، ما را از توجه به مهمترين جايگاه پيوند نشانه و معنا - يعنى مغز كنشگر - محروم مىكند. از ياد نبريم كه در ميان چهار اليهى فراز، سطح روانشناختى پيچيدهترين ساختار را دارد. اصوالً مغز آدمى، با شصت ميليارد نورون و ده هزار برابرِ اين تعداد سيناپس، پيچيدهترين چيزِ شناختهشده در كل هستی است. شواهد عصبشناسانهى بسيارى در دست است كه تكوين روند