كالبدشناسى منش: تفاوت بین نسخه‌ها

از ویکی زروان
پرش به: ناوبری، جستجو
(صفحه‌ای جدید حاوی «منشها هم مثل هر سيستم همانندساز و خودزاينده ى ديگرى، در مسير تكامل خود سلسل...» ایجاد کرد)
 
سطر ۵: سطر ۵:
  
  
در غياب نمادها، جهان آش شله قلمكارى از محرکهاى درهم و برهمِ
+
 
حسى است كه توسط ابزارهاى ادراكى گردآوري شده است. كنشگر انسانى
+
 
با رمزگذاري و ترجمهي اين محرکها به مجموعهاي شُسته و رُفته از
+
 
نشانههاي معنادار، جهانِ مغشوشِ بيرونی را در اندرون خود به پديدارهايى
+
برچسبخورده و معنادار تبديل مىكند. به اين شكل، جهان در شكل
+
پيوسته و نامفهوم پيشينىاش فرو مىپاشد و در قالب پديدههايى شكسته و
+
مرزبندىشده - و از اين رو فهميدنى - بازتوليد مىشود.
+
 
لومان، در مدلی كه از سيستم اجتماعى پرداخته، نقش كنشگر انسانى  
 
لومان، در مدلی كه از سيستم اجتماعى پرداخته، نقش كنشگر انسانى  
 
را در پيدايش و پويايی نمادها بسيار كمرنگ كرده و كل فرآيند شكستن  
 
را در پيدايش و پويايی نمادها بسيار كمرنگ كرده و كل فرآيند شكستن  
جهان به پديدهها را به سطح جامعهشناختى و كنش ارتباطى محدود  
+
جهان به پديده ها را به سطح جامعه شناختى و كنش ارتباطى محدود  
ساخته است. لومان براي اصالحِ اشتباهی دكارتی - يعنی محور فرض كردن  
+
ساخته است. لومان براي اصلاحِ اشتباهی دكارتی - يعنی محور فرض كردن  
سوژهى خودآگاه - چنان شور و شوق به خرج داد كه به اشتباهى واژگونه  
+
سوژه ى خودآگاه - چنان شور و شوق به خرج داد كه به اشتباهى واژگونه  
 
دچار آمد. او به جاي عزل كردنِ عامل خودآگاه انسانی از موقعيت  
 
دچار آمد. او به جاي عزل كردنِ عامل خودآگاه انسانی از موقعيت  
مركزياش، وجودِ آن را از بيخ و بن انكار كرد.
+
مركزي اش، وجودِ آن را از بيخ و بن انكار كرد.
كنش متقابل نمادين بیترديد نقشی مركزي در تثبيت و تكامل نمادها
+
 
و ظهور معنا ايفا مىكند. با وجود اين، بر اساس شواهد عصب- روانشناسانه  
+
[[كنش متقابل نمادين لومان]]
ترديدى در اين نكته نيست كه نقطهى شروع شكست پديدهها در سطحى  
+
'''كنش متقابل نمادين''' بی ترديد نقشی مركزي در تثبيت و تكامل نمادها
 +
و ظهور معنا ايفا مى كند. با وجود اين، بر اساس شواهد عصب- روانشناسانه  
 +
ترديدى در اين نكته نيست كه نقطه ى شروع شكست پديده ها در سطحى  
 
روانشناختى و در اندرونِ يک ذهن قرار دارد. اين كه فرآيند يادشده در  
 
روانشناختى و در اندرونِ يک ذهن قرار دارد. اين كه فرآيند يادشده در  
سطح جامعهشناختى به شكوفايى و بلوغ مىرسد و در قالب شبكهاي از  
+
سطح جامعه شناختى به شكوفايى و بلوغ مى رسد و در قالب شبكه اي از  
كنشهاى نمادين بينافردى پيكربندى نهايى خود را به دست مىآورد،
+
كنش هاى نمادين بينافردى پيكربندى نهايى خود را به دست مى آورد،
 
پذيرفتنى است، اما حذف كردن كنشگر از اين روند، ما را از توجه به  
 
پذيرفتنى است، اما حذف كردن كنشگر از اين روند، ما را از توجه به  
مهمترين جايگاه پيوند نشانه و معنا - يعنى مغز كنشگر - محروم مىكند.  
+
مهمترين جايگاه پيوند نشانه و معنا - يعنى مغز كنشگر - محروم مى كند.  
از ياد نبريم كه در ميان چهار اليهى فراز، سطح روانشناختى  
+
 
پيچيدهترين ساختار را دارد. اصوالً مغز آدمى، با شصت ميليارد نورون و ده  
+
از ياد نبريم كه در ميان چهار لايه ى فراز، سطح روانشناختى  
هزار برابرِ اين تعداد سيناپس، پيچيدهترين چيزِ شناختهشده در كل هستی  
+
پيچيده ترين ساختار را دارد. اصولا مغز آدمى، با شصت ميليارد نورون و ده  
 +
هزار برابرِ اين تعداد سيناپس، پيچيده ترين چيزِ شناخته شده در كل هستی  
 
است. شواهد عصبشناسانهى بسيارى در دست است كه تكوين روند
 
است. شواهد عصبشناسانهى بسيارى در دست است كه تكوين روند

نسخهٔ ‏۱۷ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۴:۲۸

منشها هم مثل هر سيستم همانندساز و خودزاينده ى ديگرى، در مسير تكامل خود سلسله مراتبى از پيچيدگى را در درون خود ايجاد مى كنند. يكى از راه هاى دستيابى به دركى دقيقتر از مفهوم منش و عناصر سازنده ى آن، بررسى همين سطوح پياپىِ سلسله مراتب است؛ سطوحى كه از برهم نهاده شدنشان ساخت پيازگونه ى منش پديد مىآيد.

نمادها، خرد ترین واحد حمل معنا




لومان، در مدلی كه از سيستم اجتماعى پرداخته، نقش كنشگر انسانى را در پيدايش و پويايی نمادها بسيار كمرنگ كرده و كل فرآيند شكستن جهان به پديده ها را به سطح جامعه شناختى و كنش ارتباطى محدود ساخته است. لومان براي اصلاحِ اشتباهی دكارتی - يعنی محور فرض كردن سوژه ى خودآگاه - چنان شور و شوق به خرج داد كه به اشتباهى واژگونه دچار آمد. او به جاي عزل كردنِ عامل خودآگاه انسانی از موقعيت مركزي اش، وجودِ آن را از بيخ و بن انكار كرد.

كنش متقابل نمادين لومان كنش متقابل نمادين بی ترديد نقشی مركزي در تثبيت و تكامل نمادها و ظهور معنا ايفا مى كند. با وجود اين، بر اساس شواهد عصب- روانشناسانه ترديدى در اين نكته نيست كه نقطه ى شروع شكست پديده ها در سطحى روانشناختى و در اندرونِ يک ذهن قرار دارد. اين كه فرآيند يادشده در سطح جامعه شناختى به شكوفايى و بلوغ مى رسد و در قالب شبكه اي از كنش هاى نمادين بينافردى پيكربندى نهايى خود را به دست مى آورد، پذيرفتنى است، اما حذف كردن كنشگر از اين روند، ما را از توجه به مهمترين جايگاه پيوند نشانه و معنا - يعنى مغز كنشگر - محروم مى كند.

از ياد نبريم كه در ميان چهار لايه ى فراز، سطح روانشناختى پيچيده ترين ساختار را دارد. اصولا مغز آدمى، با شصت ميليارد نورون و ده هزار برابرِ اين تعداد سيناپس، پيچيده ترين چيزِ شناخته شده در كل هستی است. شواهد عصبشناسانهى بسيارى در دست است كه تكوين روند