حق: تفاوت بین نسخه‌ها

از ویکی زروان
پرش به: ناوبری، جستجو
(صفحه‌ای جدید حاوی «یکی از پیمان‌هایی که یاران زروان با هم دارند، برنده/ برنده بازی کردن است. ا...» ایجاد کرد)
 
(صفحه را خالی کرد)
 
سطر ۱: سطر ۱:
یکی از پیمان‌هایی که یاران زروان با هم دارند، [[برنده/ برنده]] بازی کردن است. این به معنای طرد و حذف سه الگوی دیگرِ (برنده/ بازنده- [[بازنده/ برنده]]- [[بازنده/ بازنده]]) کنش متقابل با [[دیگری]] است. در میان این سه، ما معمولا بازی برنده/ بازنده را به پرسش می‌گیریم و در معرض مخاطره‌ی لغزیدن به دامِ آن قرار داریم. اما چه کرداری برنده/ بازنده است؟ آشکارا هر رفتاری که به افزوده شدنِ قلبم من و کاسته شدن از قلبم دیگری منتهی شود. بر این مبنا می‌توان کردارها را در لحظه‌ی وقوعشان مورد [[داوری]] قرار داد. البته می‌توان شاخص های متفاوتی را به این معادله افزود. مثلا شاخص ذهنیت: اگر من در لحظه‌ی انجام کاری فکر کنم که بر قلبم خود می‌افزایم و از قلبم دیگری می‌کاهم، آن رفتار برنده/ بازنده است. یا شاخصِ عینیت در زمانی کم‌دامنه‌: اگر پیامد مستقیم و سریع کردار من به کاهش قلبم دیگری و افزایش قلبم من منتهی شود، آن رفتار برنده/ بازنده است. یا شاخص عینیتِ درازمدت: اگر محتوای کلی قلبم من در کل عمرم به خاطر کاری افزایش یابد و مقدار کل قلبم دیگری در کل عمرش به ازای همان کار کاهش یابد، آن کار برنده/ بازنده است.
 
<br />
 
  
آنچه که درباره‌اش تردیدی نداریم، بار منفی اخلاقی بازی برنده/ بازنده است. از [[نظریه‌ی بازیها]] و [[مدلهای تکاملی]] بر می‌آید که این نوع بازی ناپایدار و محکوم به شکست است و دیر یا زود به یکی از دو بازی ناپسند دیگر و در نهایت به بازنده/ بازنده در می‌غلتد و در نهایت کنش متقابل را می‌گسلد. همچنین این را می‌دانیم که تقریبا در تمام موارد طرف مقابل ارتباط هم منفعل نیست و او نیز برنده/ بازنده پیش می‌رود و با محاسبه‌ی زیانی که از رفتارهای دیگرِ وی به بار می‌آید افزوده شدن بر قلبمِ من در اثر این بازی، یا ناچیز است و یا موهوم. بنابراین چنین می‌نماید که درباره‌ی ارج و ارزش برنده/ برنده بازی کردن و نکوهش برنده/ بازنده رفتار کردن توافق داشته باشیم.
 
<br />
 
 
اما نمونه‌هایی می‌توان سراغ کرد که در آنها کاستن از قلبم دیگری و افزودن به قلبمِ خود به طور شهودی درست و اخلاقی می‌نماید. به عنوان مثال فرض کنیم همان زورگیرهایی که اعدام شدند، به جای دستگیری و زندان و محاکمه و اعدام، به دست همان شهروند محترمی که قربانی‌شان بود کشته می‌شدند. فرض کنیم دو زورگیر جوان با قمه به پیرمرد محترم و بیگناهی حمله می‌کردند، و قصد آسیب رساندن به او و دزدی از وی را داشتند، و این احتمال هم داشت که قربانی در این بین با زخم قمه به قتل برسد. بعد دست بر قضا آن پیرمرد محترم شخصیتی مثل پیری‌های پوریای ولی از آب در میامد و با دست خالی می‌زد هر دو زورگیر را ناکار می‌کرد و مثلا یکی‌شان را هم می‌کشت. آیا در این حالت او عملی غیراخلاقی انجام داده بود؟ گمان می‌کنم همه‌مان به طور شهودی دریابیم که در این شرایط آن پیرمرد حق داشته و با وجدانی آسوده او را از لغزشی اخلاقی مبرا بدانیم. اما مگر نه این که پیرمردِ رزمی‌کار ما در این شرایط برنده/ بازنده بازی کرده است؟ او بی‌شک از قلبم زورگیرِ کتک خورده که پولی گیرش نیامده و کتکی هم نوش جان کرده، کاسته و خط قلبمِ آن زورگیرِ مقتول را هم به کلی قطع کرده است و در مقابل اموال و سلامت و جان خود را حفظ کرده است. مگر این نمونه‌ای روشن از کردارِ برنده/ بازنده نیست؟
 
<br />
 
 
می‌توان شرایط را کمی پیچیده‌تر کرد. فرض کنیم پیرمرد دارد از خیابان رد می‌شود و می‌بینید دو [[اشموغ]] قصد دزدیدن یک دختر جوان را دارند. فرض کنیم به لحاظ آماری صد در صد آدم‌ربایان در این حالت به قربانی‌شان تجاوز کنند و پنجاه درصد احتمال داشته باشد که وی را به قتل برسانند. در این حالت جوانمرد سالخورده‌ی ما بدون آن که خودش در مخاطره قرار گرفته باشد، مداخله می‌کند. او باز با دست خالی آدم‌ربایان را کتک می‌زند و یکی‌شان را هم می‌کشد. آیا در این حالت او عملی غیراخلاقی را مرتکب شده است؟ راستش را بخواهید من به طور شهودی چنین کسی را [[قهرمان]] می‌دانم و کردارش را کاملا تایید می‌کنم. در عین حال کاملا توجه دارم که این فرد در لحظه‌ی مداخله بر قلبم عینی خود نیز نیفزوده و حتا رفتارش دفاع از خود هم نبوده است. یعنی تهدیدی متوجه خودش نبوده و برای پیشگیری از قتل یا مال‌باختگی خودش نبوده که چنین کاری کرده است.
 
<br />
 
 
این مثالها نشان می‌دهد که انگار هنگام تعریف رفتار برنده/ بازنده، باید متغیرهای دیگری را هم در نظر گرفت. یک متغیر، «'''حق'''» است. حق عبارت است از مشروعیتِ دستیابیِ کسی به [[منبع|منبعی]]. اگر من بعد از یک ماه کار کردن پولی گرفته‌ام و آن را در جیبم گذاشته‌ام، بهره‌مندی از این منبع حق من است. اگر کسی دیگر بخواهد به این حق تجاوز کند، خود به خود رفتاری برنده/ بازنده را با من آغاز کرده است. شعار ما آن است که با پذیرشِ قطع کنش متقابل، از ورود به بازی برنده/ بازنده پرهیز کنیم، و این کاملا روا و درست است. اما گاهی وقتها حق به شکلی بنیادین پایمال می‌شود و قطع یک طرفه‌ی کنش متقابل ممکن نیست. زورگیری که با قمه‌‌ای در دست برای گرفتن پول من به سویم می‌آید، با اعلام این که من قصد کنش متقابل با او را ندارم، به راه خود نخواهد رفت. چنین می‌نماید که در شرایطی خاص، ابراز خشونت روا باشد. اما یکی از عناصر ضروری در این شرایط، حق است.
 
<br />
 
 
ناگفته پیداست که حق در هر جامعه به شکلی تعریف می‌شود. شاید در یک جامعه‌ی دارای سوسیالیسم واقعا موجود! صرف این نکته که من پولی در جیب دارم مرا به طبقه‌ی بورژواهای پست تبعید کند و به این ترتیب حقوق مدنی مرا و مشروعیت بهره‌مندی من از منابع را خدشه‌دار کند. یا شاید در جامعه‌ای که سخت مردسالار باشد، زنان حقی مشروع بر بدن خود نداشته باشند و هرکس مجاز باشد به هرکس دیگری تجاوز کند. شاید حقِ بدیهیِ هرکس بر بدنش در جامعه‌ای مثل جامعه‌ی خودمان نادیده انگاشته شود و مثلا دختران از این حق برخوردار نباشند که پوشش خود و درجه‌ی دسترسی پوست بدنشان به هوای آزاد را انتخاب کنند. ممکن است مشروعیت سیاسی و هنجارین و رسمی با مشروعیت واقعی و عرفی و جاری در جامعه تفاوت داشته باشد. اینها همه نمونه‌هایی هستند که لغزندگی و شکنندگی مفهوم حق را نشان می‌دهند.
 
<br />
 
 
با این وجود به نظرم مفهوم حق در این میان کلیدی است و نمی‌توان به بهانه‌ی نسبیت آن، نادیده‌اش انگاشت. به نظرم می‌توان حق را در زمینه‌ای زروانی بازتعریف کرد. به عنوان یک صورتبندی سر دستی پیشنهاد می‌کنم «حق» را چنین تعریف کنیم: ‌«مشروعیت دستیابی به منابع پایان‌ناپذیر، یا منابع پایان‌پذیری» که با دو متغیر تعیین می‌شود: یا قواعد هنجارین جامعه (به شرط آن که عقلانی باشند و تعارضی با اصول زروانی نداشته باشند) مالکیت فرد بر این منبع را محترم می‌شمارند، و یا این که شخص در تولید این منابع نقشی ایفا کرده است. یعنی مثلا حق استفاده از اطلاعات و دانش و هنر و ارتباطات انسانی را همه دارند، و درباره‌ی منابع پایان‌پذیری مثل غذا و سرپناه و جفت هم کسی حق دارد که یا آن غذا و سرپناه را در موقعیت منبع بودن‌اش احداث یا تثبیت کرده باشد، و یا با تبدیل منبعی دیگر بدان دست یافته باشد. مثلا بدیهی است که کشاورزی که هندوانه‌ای را کاشته حق دارد آن را بخورد. یا کارگری که در زمینی بایر برای خودش خانه درست کرده حق دارد در آن زندگی کند، یا کسی که به منبعی نمادین مثل پول دسترسی مشروع دارد، حق دارد این منابع را با آن معاوضه نماید. با استفاده از مفهوم حق، در می‌یابیم که یک شرطِ روا بودنِ رفتارهای خشونت‌آمیز، آن است که حقی نمایان مخدوش شده باشد.
 
<br />
 
 
مثال دوم‌مان درباره‌ی آدم‌ربایان نشان می‌داد که مفهوم برنده/ برنده بازی کردن نیاز به بازتعریف دارد. اگر من از خیابان بگذرم و ببینم زورگیران به پیرمردی حمله کرده‌اند، آیا باید به خاطر پایبندی به برنده/ بازنده بازی نکردن، از درگیری با ایشان بپرهیزم و پیرمرد نگون بخت را به حال خود رها کنم؟ مگر نه این که در این حالت دارم با پیرمرد برنده/ بازنده بازی می‌کنم؟ بدیهی است که هر وجدان سالمی مجوز مداخله را در این شرایط صادر می‌کند. اما چگونه است که همین وجدان سالم بازی برنده/ بازنده را چنین ناشایست می‌بیند؟ پس شاید چیزی که در اینجا با آن روبرو هستیم، اصولا بازی‌ای از این دست نباشد؟ شاید هنگام محاسبه‌ی قلبمِ جا به جا شده، باید کل شبکه‌ی افراد تاثیر پذیرفته از کنش متقابل را در نظر داشت؟
 

نسخهٔ کنونی تا ‏۲ اوت ۲۰۲۴، ساعت ۱۹:۱۲