مشروطه به زبان ساده: راه آزادی: تفاوت بین نسخهها
Lilayegane (بحث | مشارکتها) |
Lilayegane (بحث | مشارکتها) |
||
سطر ۵۱: | سطر ۵۱: | ||
در سوی مقابل حزب اجتماعیون عامیون (سوسیال دموکراتهای ایران) به رهبری حیدرخان عمواوغلی با تشکیل هیأت مدهشه (کمیته ترور) و فعالیتهای تروریستی، مشروطهخواهی را رادیکالیزه کردند و عملا تنش میان حاکمیت و مشروطهخواهان را به سویی کشاندند که به نفع ملت ایران نبود. با بمبی که یاران حیدرخان عمواوغلی به کالسکه حامل محمدعلیشاه انداختند، شاه بهانه لازم را پیدا کرد و به مقابله جدی با مجلس پرداخت و با تحریک لیاخوف (آنچنان که از نامههای او پیداست) به باغشاه رفت و بریگاد قزاق را برای مقابله با مجلس آماده کرد. | در سوی مقابل حزب اجتماعیون عامیون (سوسیال دموکراتهای ایران) به رهبری حیدرخان عمواوغلی با تشکیل هیأت مدهشه (کمیته ترور) و فعالیتهای تروریستی، مشروطهخواهی را رادیکالیزه کردند و عملا تنش میان حاکمیت و مشروطهخواهان را به سویی کشاندند که به نفع ملت ایران نبود. با بمبی که یاران حیدرخان عمواوغلی به کالسکه حامل محمدعلیشاه انداختند، شاه بهانه لازم را پیدا کرد و به مقابله جدی با مجلس پرداخت و با تحریک لیاخوف (آنچنان که از نامههای او پیداست) به باغشاه رفت و بریگاد قزاق را برای مقابله با مجلس آماده کرد. | ||
− | شاه از لیاخوف خواهش کرد «که هر قدر ممکن است خونریزی کمتر باشد» اما لیاخوف او را تهدید کرد که «اگر شما قبول نکنید دولت روسیه دیگر بهیچوجه از شما حمایت نخواهد کرد». در راپرت محرمانهای که لیاخوف در تاریخ 13 ژوئن 1908 نوشته است آمده: «شاه مانند یک ایرانی بسیار تردید کرد | + | شاه از لیاخوف خواهش کرد «که هر قدر ممکن است خونریزی کمتر باشد» اما لیاخوف او را تهدید کرد که «اگر شما قبول نکنید دولت روسیه دیگر بهیچوجه از شما حمایت نخواهد کرد». در راپرت محرمانهای که لیاخوف در تاریخ 13 ژوئن 1908 نوشته است آمده: «شاه مانند یک ایرانی بسیار تردید کرد میترسید از اینکه خونریزی خواهد شد بناکرد بعضی تصورات بیجا کردن یعنی صلح و غیره چون اینرا دیدیم مجبور شدیم که وسیله قطعی و آخری خود را بکار ببریم که این ترتیبات از طرف دولت روسیه قبول و بهترین ترتیبات برای حال حاضر ملاحظه شده است.» |
کلنل لیاخوف فرمانده بریگاد قزاق روز سهشنبه دوم تیرماه 1287حمله به مجلس را آغاز کرد. او «فرمان داد دستههای دیگر قزاق که ۲۵۰ سواره و ۲۵ پیاده و ۴ توپ میبود، آهنگ مجلس کردند و در ساعت ۷ بود که اینها به جلو مجلس رسیدند. از چهار توپ یکی را در خیابان دروازه دولت، دیگری را در خیابان روبروی آن و سوم و چهارم را در خیابان شاه آباد نهادند و دهانه همه توپها را بسوی مجلس گردانیدند، و گرداگرد هر توپی دسته قزاق، از سواره و پیاده جادادند.» | کلنل لیاخوف فرمانده بریگاد قزاق روز سهشنبه دوم تیرماه 1287حمله به مجلس را آغاز کرد. او «فرمان داد دستههای دیگر قزاق که ۲۵۰ سواره و ۲۵ پیاده و ۴ توپ میبود، آهنگ مجلس کردند و در ساعت ۷ بود که اینها به جلو مجلس رسیدند. از چهار توپ یکی را در خیابان دروازه دولت، دیگری را در خیابان روبروی آن و سوم و چهارم را در خیابان شاه آباد نهادند و دهانه همه توپها را بسوی مجلس گردانیدند، و گرداگرد هر توپی دسته قزاق، از سواره و پیاده جادادند.» | ||
− | آنگونه که در «تاریخ مشروطه ایران» آمده «قزاقان و سربازان | + | آنگونه که در «تاریخ مشروطه ایران» آمده «قزاقان و سربازان نمیگذاردند کسی از مجلس بیرون رود. سپس سختگیری را بیشتر گردانیده کسی را بدرون هم راه نمیدادند ولی تا این هنگام کسانیکه آمدن میخواستند آمده بودند و ما از آنان نامهای بهبهانی و طباطبایی و حاجی امام جمعه خویی و حاجی میرزا ابراهیم آقا و مستشارالدوله و میرزا محمد صادق طباطبایی حکیم الملک را میشناسیم.[…] از آنسوی یکدسته از سران آزادی از جهانگیرخان و ملک المتکلمین و[…] خود درآنجا میبودند. در آنجا انبوهی میبود در بیرون نیز مردم هواخواهی بمجلس مینمودند و دستههایی برای آمدن به مجلس آماده میشدند.» |
از آن سوی لیاخوف چون چگونگی را دید فرمان داد همه توپها از چپ و راست گلوله افشانی کنند و کسانی را به باغشاه دوانید تا توپهای دیگری نیز بیاورند. | از آن سوی لیاخوف چون چگونگی را دید فرمان داد همه توپها از چپ و راست گلوله افشانی کنند و کسانی را به باغشاه دوانید تا توپهای دیگری نیز بیاورند. |
نسخهٔ کنونی تا ۳۰ ژوئن ۲۰۱۴، ساعت ۱۲:۱۴
مسعود بُربُر
«بدون هیچ دلیل تازه ما همه به اشک خونین اعتراف میکنیم که امروز در کره زمین هیچ دولتی نیست که به قدر دولت ایران بینظم و پریشان و غرق مذلت باشد.»
چهاردهم امرداد ماه روزی است که سرنوشت ساکنین مرزهای ایرانزمین و شاید حتی همسایگان آن را برای همیشه دگرگون کرد. روزی که جنبش مشروطه به موفقیت رسید و «شاه» فرمان مشروطه را امضا کرد. اما به زبان ساده جنبش مشروطه چه بود؟ چه اتفاقاتی افتاد؟ سرانجام آن چه شد؟ مخاطب این نوشته خوانندگانی هستند که پاسخ این پرسشها را نمیدانند، اما خواندن کتابها و مقالات مفصل در حوصله یا زمانشان نمیگنجد.
پیشقراولان مشروطه
ایرانیان که روزگاری ابرقدرت بیرقیب جهان بودند در باب چرایی علل عقبماندگی خود، همواره با یک «چرا»ی ذهنی درگیر بودند. فساد و انحطاط دوران قاجاری درکنار آنچه روسیه به سر ایران آورد و بخشهایی از خاک ایران را نیز از آنان گرفت، علامتهای سوال را بزرگتر کرد و دانشجویانی که برای تحصیل مهندسی و فنون نظامی به فرنگ رفته بودند، هنگام بازگشت، از «محدودیت قدرت حاکم»، «حرمت جان و مال مردم» و «حاکمیت قانون» سخن گفتند.
آشنایی تدریجی ایرانیان با تغییرات و تحولات جهانی، اندیشه لزوم حکومت قانون و احقاق حقوق مردم و پایان حکومت استبدادی را نیرو بخشید. نوشتههای روشنفکرانی مثل حاجی زینالعابدین مراغهای که در روایتی داستانی همچون آینهای، تمام زشتیهای زندگی ایرانیان را پیش رویشان نهاده بود و عبدالرحیم طالبوف و میرزا فتحعلی آخوندزاده که در قالبهای گوناگون از رسالهها گرفته تا نمایشنامهها تیرهبختی ایرانیان را به رخشان میکشیدند، همراه شد با روزنامه قانون که میرزا ملکم خان منتشر میکرد و علیرغم مخالفت حاکمان دست به دست میچرخید و در هر شماره آن از «وضع ملت ایران» گفته میشد و از ضرورت تاسیس دستگاه وضع قانون و دستگاه اجرای قانون و دستگاه عدلیه.
ملکم در شماره دوم قانون نوشت: «خدا خلق ایران را از برای زندگی آفریده است. و از برای این که یک طایفه بتواند به آسودگی زندگی بکند باید لامحاله صاحب یک خانه باشد. ایران خانه ماست و تا این خانه نظم نداشته باشد بدیهی است که آسایش اهل خانه خیال محال خواهد بود. بدون هیچ دلیل تازه ما همه به اشک خونین اعتراف میکنیم که امروز در کره زمین هیچ دولتی نیست که به قدر دولت ایران بینظم و پریشان و غرق مذلت باشد.»
علاوه بر قانون، روزنامهها و نشریات گوناگونی مانند حبلالمتین و چهرهنما و حکمت که همه در خارج از ایران منتشر میشدند نیز در گسترش آزادی خواهی و مخالفت با استبداد نقش مهمی داشتند. کمی بعد ملانصرالدین نیز، تلخکگونه، در شعرها و یادداشتهای کوتاه به تمسخر سیاهروزی ایرانیان پرداخت و شعرهایش ورد زبان مردم شد.
میرزا آقاخان کرمانی نیز از وضع فاسد و مخرب اندیشهها و خرافات حاکم بر جامعه زمان خویش نوشت و جان در این راه نهاد و سخنرانیهای سیدجمال واعظ و ملک المتکلمین، تودههای مردم مذهبی را با اندیشه آزادی و مشروطه آشنا کرد.
با تشکیل انجمنهایی مانند فراموشخانه و جامع آدمیت، آنچه به شکلی کلی در نشریات نوشته شده بود، در جلسات این انجمنها برای مردم توضیح داده میشد و مردم درس مشروطهخواهی میدیدند و مشروطهخواه میشدند. شاه و دستگاه مستبد حاکم به درستی دشمن شماره یک خود را این انجمنها میدیدند و به هر بهانه، تندترین برخوردها با انجمنیها را در دستور کار قرار میدادند.
سرانجام، کشته شدن ناصرالدین شاه به دست میرزا رضای کرمانی که آشکارا انگیزه خود را قطع ریشه ظلم و نتیجه تعلیمات سیدجمال الدین دانسته بود، فصلی تازه در روند مشروطه خواهی را آغاز کرد.
مردم عدالتخانه میخواهند، مشروطه راه نجات از بردگی است
علاءالدوله حاکم تهران هفده نفر از بازرگانان و دونفر سید را به جرم گران کردن قند به چوب بست. این کار که با تائید عین الدوله صدراعظم انجام شد، روحانیان و بازاریان را به اعتراضاتی پیوست که تاکنون جنبه روشنفکری داشتند. اینان در مجالس و در مسجدها به سخنرانی ضد استبداد و هواداری از مشروطه و تأسیس عدالتخانه یا دیوان مظالم پرداختند. خواست برکناری عین الدوله و عزل مسیو نوز بلژیکی و حاکم تهران به اعتصاب فراگیر در تهران رسید و مظفرالدین شاه وعده برکناری صدراعظم و تشکیل عدالتخانه را داد. هنگامی که به وعده خود عمل نکرد علما از جمله آقا سید محمد طباطبائی و آقا سیدعبدالله بهبهانی به قم رفتند و تهدید کردند که کشور را ترک میکنند و به عتبات عالیات خواهند رفت. بازاریان و عده زیادی از مردم به تحصن در سفارت انگلیس اقدام کرده و خواهان آزادی علما و تشکیل عدالتخانه شدند. عین الدوله با گسترش ناآرامیها در شهرهای دیگر استعفا کرد و میرزا نصرالله خان مشیرالدوله صدراعظم شد.
آزادی و برادری و برابری شعار مشروطهخواهان، مورد تایید مردم و بازاریان و روحانیان و افراد مذهبی شد، چنان که محمد حسین نائینی غروی در تنبیه الامه و تنزیه المله نوشت: «آزادی و برابری که در رژیم مشروطه مورد توجهاست از هدفهای اصلی پیامبران بشمار میرفته، پیامبر ما هرگز فراموش نکرد که همه مردم آزاد و برابر هستند. رهبران مذهب شیعه میخواستند مسلمانان را از بردگی نجات داده حقوق از دست رفته شان را باز گردانند.»
سرانجام اعتصابها و استعفاها بدانجا رسید که مظفرالدین شاه فرمان مشروطیت را در ۱۴ امردادماه ۱۲۸۵ امضا کرد. تحصن در سفارت انگلیس پایان یافت و مردم صدور فرمان مشروطیت را جشن گرفتند.
مجلس اول روز ۱۴ مهر ۱۲۸۵ در تهران گشایش یافت. نمایندگان به تدوین قانون اساسی پرداختند و در آخرین روزهای زندگی مظفرالدین شاه روز هشتم دی ماه 1285 این قانون به امضای او رسید و تا سال 1357 نیز قانون اساسی ایران بود.
این قانون ۵۱ ماده داشت که بیشتر به طرز کار مجلس شورای ملی و مجلس سنا مربوط میشد، به همین دلیل در آغاز به «نظامنامه» مشهور بود. از آنجایی که این قانون با عجله تهیه شده بود و در آن ذکری از حقوق ملت و سایر ترتیبات مربوط به رابطه اختیارات حکومت و حقوق ملت نبود، کمیسیون تکمیل قانون اساسی (سعدالدوله، تقیزاده، مشاورالملک، حاجیامینالضرب، حاجی سیدنصرالله تقوی و مستشارالدوله) تشکیل شد و ظرف دو ماه «متمم قانون اساسی» را بر مبنای قانوناساسی بلژیک و فرانسه تهیه کردند. این متمم روز ۱۴ مهر ۱۲۸۶ خورشیدی به تایید محمدعلی شاه رسید و رسمیت پیدا کرد، اما...
آنان که مشروطه را نخواستند
محمدعلیشاه از همان ابتدا به مخالفت با مشروطه و مجلس پرداخت و در مراسم تاجگذاری خود نیز نمایندگان مجلس را دعوت نکرد. علاوه بر این روسیه که حامی اصلی محمدعلی شاه بود و وابستگی هرچه تمامتر او را به دست آورده بود، از اوضاع ایران راضی نبود. کلنل لیاخوف در راپرتهای محرمانهاش به فعالیتهایی برای تهدید و تطمیع شاه جهت تضعیف و تعطیل مشروطه اشاره کرده است. سرانجام روسها دشمنی شاه تازه با مجلس و مشروطه را به جایی رساندند که مشیرالدوله را از صدارت برکنار کرد و امین السلطان (اتابک اعظم) را که سالها صدراعظم دوره استبداد بود از اروپا به ایران فراخواند و او را صدراعظم کرد. به این ترتیب علیرغم دستخط شاه در تایید مشروطه، دشمنی شاه و صدراعظم با مشروطه عیان شد.
روزنامه یا درواقع نشریه هفتگی صوراسرافیل که جهانگیرمیرزا شیرازی آن را در این دوران منتشر میکرد نقش مهمی در تشویق مردم به آزادیخواهی و مقابله با شاه و درباریان طرفدارش داشت.
در سوی مقابل حزب اجتماعیون عامیون (سوسیال دموکراتهای ایران) به رهبری حیدرخان عمواوغلی با تشکیل هیأت مدهشه (کمیته ترور) و فعالیتهای تروریستی، مشروطهخواهی را رادیکالیزه کردند و عملا تنش میان حاکمیت و مشروطهخواهان را به سویی کشاندند که به نفع ملت ایران نبود. با بمبی که یاران حیدرخان عمواوغلی به کالسکه حامل محمدعلیشاه انداختند، شاه بهانه لازم را پیدا کرد و به مقابله جدی با مجلس پرداخت و با تحریک لیاخوف (آنچنان که از نامههای او پیداست) به باغشاه رفت و بریگاد قزاق را برای مقابله با مجلس آماده کرد.
شاه از لیاخوف خواهش کرد «که هر قدر ممکن است خونریزی کمتر باشد» اما لیاخوف او را تهدید کرد که «اگر شما قبول نکنید دولت روسیه دیگر بهیچوجه از شما حمایت نخواهد کرد». در راپرت محرمانهای که لیاخوف در تاریخ 13 ژوئن 1908 نوشته است آمده: «شاه مانند یک ایرانی بسیار تردید کرد میترسید از اینکه خونریزی خواهد شد بناکرد بعضی تصورات بیجا کردن یعنی صلح و غیره چون اینرا دیدیم مجبور شدیم که وسیله قطعی و آخری خود را بکار ببریم که این ترتیبات از طرف دولت روسیه قبول و بهترین ترتیبات برای حال حاضر ملاحظه شده است.»
کلنل لیاخوف فرمانده بریگاد قزاق روز سهشنبه دوم تیرماه 1287حمله به مجلس را آغاز کرد. او «فرمان داد دستههای دیگر قزاق که ۲۵۰ سواره و ۲۵ پیاده و ۴ توپ میبود، آهنگ مجلس کردند و در ساعت ۷ بود که اینها به جلو مجلس رسیدند. از چهار توپ یکی را در خیابان دروازه دولت، دیگری را در خیابان روبروی آن و سوم و چهارم را در خیابان شاه آباد نهادند و دهانه همه توپها را بسوی مجلس گردانیدند، و گرداگرد هر توپی دسته قزاق، از سواره و پیاده جادادند.»
آنگونه که در «تاریخ مشروطه ایران» آمده «قزاقان و سربازان نمیگذاردند کسی از مجلس بیرون رود. سپس سختگیری را بیشتر گردانیده کسی را بدرون هم راه نمیدادند ولی تا این هنگام کسانیکه آمدن میخواستند آمده بودند و ما از آنان نامهای بهبهانی و طباطبایی و حاجی امام جمعه خویی و حاجی میرزا ابراهیم آقا و مستشارالدوله و میرزا محمد صادق طباطبایی حکیم الملک را میشناسیم.[…] از آنسوی یکدسته از سران آزادی از جهانگیرخان و ملک المتکلمین و[…] خود درآنجا میبودند. در آنجا انبوهی میبود در بیرون نیز مردم هواخواهی بمجلس مینمودند و دستههایی برای آمدن به مجلس آماده میشدند.»
از آن سوی لیاخوف چون چگونگی را دید فرمان داد همه توپها از چپ و راست گلوله افشانی کنند و کسانی را به باغشاه دوانید تا توپهای دیگری نیز بیاورند.
بدین سان جنگ میرفت و در همان هنگام توپهای دیگر همچنان مجلس را بمباران میکردند و هرگونه ویرانی پدید میآوردند. نیم ساعت به نیمروز جنگ بیکباره پایان پذیرفت. در میدان جلو مجلس نزدیک بیست لاشه اسب افتاده بود. دریای خون موج میزد و هنوز بزمین فرو نرفته بود. یک مرده پهلوی قراولخانه افتاده، و از گیجگاه شکسته آن خون سرخ و سیاهی روان بود.
خانههایی که نگهداران مجلس از آنها تیرانداخته بودند پرده غمانگیزی را نشان میداد. پارهای دیوارها افتاده و پارهای شکاف برداشته بود، یک شیشه در پنجرهها دیده نمیشد. درها از جا کنده شده پشت بامها از تکههای گلولههای سوزان و افشان سوراخ سوراخ شده بود.
ملک المتکلمین و میرزا جهانگیرخان را که با سخنرانیها و نوشتههای خود در آگاهی مردم نقشی به سزا داشتند و از اعضای فعال انجمنها نیز بودند، به باغشاه بردند و در برابر محمدعلی شاه «پهلوی فواره نگاه داشتند. دو دژخیم طناب بگردن ایشان انداخته از دو سو کشیدند. خون از دهان ایشان آمد و اینزمان دژخیم سومی خنجر بدلهای ایشان فروکرد.»
لیاخوف چون فیروز درآمده بنیاد مشروطه را برانداخته بود رشته همه کارها در دست او میبود. روز چهارشنبه سوم تیرماه در تهران فرمانداری نظامی برپاگردید. آگهی در این باره با دست لیاخوف نوشته شده و بچاپخانه رفته بود و در شهر پراکنده گردید: «مردم نمیبایست در خیابانها در یکجایی گرد آیند. اگر کسانی نافرمانی نمودندی سپاهیان بایستی با شلیک تفنگ پراکنده شان گردانند. آنانکه با سپاه ستیزیدندی سپاهیان یارستندی آنانرا بزنند.»
امروز جارکشیدند که بازارها باز شود، و بازاریان از ترس فرمان بردند و بازارها را باز کردند. همه نشانههای مشروطه از میان برخاسته، نه روزنامهای، نه انجمنی، نه گفتاری ولی کارها بسامان و آرامش پدیدار میبود.
منبع: قانون