مفهوم قدرت - فوکو
فوکو سه مفهوم را در مورد قدرت از هم تفکیک می کند .
نخست، روابط قدرت است که بازیهای راهبردی میان کنشگران را در سطوح خرد و کلان در بر می گیرد. معیار برد و باخت در این میدان، افزایش یا کاهش دامنه ی آزادی عمل کنشگران است، و پهنه ی گزینه هایی که بدان دسترسی دارند. روابط قدرت از دید فوکو اموری مقطعی، نظام نایافته، شکننده، و وابسته به موقعیت هستند که نظم و سلسله مراتب خاصی را پدید نمی آورند، و به سادگی «رخ می دهند.»
دوم، حالات سلطه است. سلطه از دید فوکو، شکلی از نابرابری قدرتها در میان کنشگران است که مقاومت را در طرف ضعیف تر بی معنا و نامحتمل سازد. یعنی در شرایطی که یکی از کنشگران به خاطر دسترسی به قدرتی خارج از تناسب، بتواند خواستهای خود را بر دیگری تحمیل کند، و دیگری به دلیل فاصله ی زیاد تواناییاش با طرف غالب، مقاومت را نامحتمل و بی فایده بداند، شرایط سلطه برقرار شده است. از دید فوکو، سلطه وضعیتی از تبادل قدرت است که تا حدودی ثبات دارد و می تواند به سلسله مراتب قدرت و نظامهای مستمر اجتماعی ختم شود. با این وجود، این ساختارها نیز نیمه عمری دارند و همیشگی نیستند و به پشتوانه ی تداوم سلطه است که باقی می مانند. فوکو در میان این دو عرصه، یعنی روابط و حالات قدرت،
حوزه ی سومی را فرض کرد و آن را فنون حکومت نامید. فنون حکومت به دلیل ساخت عقلانی اش از حالات قدرت –که ماهیتی عاطفی و هیجانی داشتند- متمایز بود و از آنجا که پیکربندیای منسجم و تثبیت شده در زمان را پدید می آورد، با روابط قدرت تفاوت داشت. فنون حکومت میتوانند سه شکل متمایز به خود بگیرند:
الف) قدرت انضباطی، که از دید فوکو برای نخستین بار در اروپای قرن هفدهم در قالبی اجتماعی سازماندهی شده و افراد انسانی را همچون منابع قدرت در نظر می گیرد. قدرت انضباطی هر دو وجه توانمندساز و محدودکننده را داراست و با مطیع و منضبط کردن بدنها امکان سازماندهی- شان را در نظامهای اجتماعی به دست می آورد.
ب) قدرت مشرف بر حیات، که گرانیگاه معنایی اش امنیت و سلامت است. این شکل از قدرت به زعم فوکو در اروپای قرن هژدهم تکامل یافت و زیر تأثیر همان نگاه جمهوری خواهانهای صورت بندی می شد که آدمیان را نیروهایی شکل پذیر می دانست و تربیت کردن و بهینه ساختنِ ایشان را وظیفه ی دولت می دید. این رده از روابط قدرت، جمعیت را همچون منبع اقتدار در نظر می گرفت و از این رو به سازماندهی جمعیت ها، ترویج بهداشت، و با پشتوانه ی پزشکی و روانپزشکی مدرن به تثبیت شکلی هنجارین از بدن ها و شخصیت ها در این حوزه های جمعیتی همت می گماشت. کتابهای مشهور فوکو – زایش درمانگاه و جنون و تمدن - به تبارشناسی برخی از این روندها پرداخته اند.
پ) قدرت حاکمیت بنیاد، که فوکو در مقاله ی زیبایی آن را با قدرت شبانی همارز می گیرد .این قدرت در قالب دولت و نهادهای سیاسی تبلور می یابد و همان است که نگاه نظریات کلاسیک بدان دوخته شده است. از دید فوکو شکلی از روابط قدرت در قرون هفدهم و هژدهم میلادی در غرب تکامل یافت که در سازماندهی قدرت سیاسی در جوامع یهودی باستانی ریشه داشت. این روابط، مسئولیت کردارهای تابعان را به حاکم تحویل می کرد، و در نتیجه وی را مسئول رستگاری پیروانش فرض می کرد. حاکم در برابرِ بر عهده گرفتنِ این مسئولیت خطیر، اطاعت بی چون و چرای تابعان را در تمام عرصه ی زیست جهانشان طلب می کرد، و این به رابطه ی شبان و گل هاش شبیه بود. این دیدگاه از مجرای مسیحیت به نهادهای دینی و اجتماعی غربی راه یافت و در نهایت در شکل دولت های رفاه و توتالیتر به دو حدِ خوشایند و دردناک خویش دست یافت.
فوکو بر این باور بود که تمام این پیکربندیها، در شکل خالص و تمام خویش در اواخر قرن هفدهم و اوایل قرن هژدهم برای نخستین بار در غرب پدیدار شدند، و در قرن نوزدهم به پختگی و کمال دست یافتند. فوکو آشکارا ظهور این روابط، حالات، و فنون جدید قدرت را با ظهور مدرنیته مربوط میداند و دیدگاهی بدبینانه و جبرانگارانه را در مورد آنها تبلیغ می کند.
دیدگاه فوکو به هیچ عنوان نظریه ای رهایی بخش نیست ،و این امری طبیعی است. زیرا هر دیدگاهی که سوژه را به پایه ی نگاه فوکو فاقد اهمیت و اصالت بداند، امکان اندیشیدن به راهبردهای رهایی وی را نیز از دست خواهد داد.