جهش، شاخه زايى، گونه زايى
شیو های پشتیبانی سیستم ها از روند جهشزایی
جهش در منشها، ضامن بقاى كل سيستمِ فرهنگ/ جامعه/ شخصيت/بدن است. دستگاه زيستى، ساخت روانى، نظام اجتماعى و شبكه ى منشهاتنها در شرايطى پايدار مى مانند كه منشهايى با غناى معنايى و انعطاف پذيرى كافى، ميان واحدهاى موجود در سطوح فراز اتصال و هماهنگى ايجاد كنند. اين امر، تنها، در صورتى ممكن است كه منشها با سرعت كافى جهش يابند و بر مبناى معيارهايى عملى گزينش گردند.
جهشزايى و گزينشِ نتايج كارآمد به قدرى براى سيستمها اهميت داشته است كه سازوكارهايى تخصص يافته براى پشتيبانى از اين روند در سيستم ها پديد آمده اند.
- الف)گزاره های پرسشی:
ساده ترين سطحِ مديريت جهش ها، استفاده از منشهايى است كه احتمال جهش زايى را بالا مى برند. ساده ترينِ اين منشها، گزاره هاى پرسشى هستند. در واقع، سطوح گوناگون صورتبندي يک پرسش، لايه هاى مختلفى از پيچيدگىِ يک منش جهش زا را نمايش مى دهند. بخش مهمى از تركيبِ سپهر منشهاى امروزين ما، مديون تحول جهشزاهايى است كه در قرن هجدهم و نوزدهم ميلادى در قالب پرسشهاى آغاز شده با واژهى «چرا»، صورتبندي شدند. تا آن هنگام پرسشهاى اصلىِ محرکِ جهش در عناصر فرهنگى به شكل ارسطويى- قرون وسطايىِ «چى؟» و نسخه ى مترقى ترِ عصر نوزايى يعنى «چگونه؟» منحصر مى شدند. پرسشِ پیگير و قانونمند از چرايىِ پديده ها، يكى از محرکهاى اصلىِ تحول علم و فناورى در قرن نوزدهم م. بود، كه در نهايت به صورتبندي منشهايى پيچيده مانند خودِ نظريه ى تكاملى انجاميد. منشى كه در اين كتاب صورتبندي شده و هم اكنون در حال جذب كردنش هستيد، خود نتيجه اي از جهشزاهاي پرسشی است!
- ب) تفکر هدفمند:
سطح ديگر، فكر كردنِ هدفمند و تلاش براى حل مسأله است. در واقع، حل مسأله چيزى نيست جز تمركز مغز بر روند جهشزايى يک پرسشِ خاص، و گزينش پياپىِ منشهايى كه به لحاظ معنايى حالتى قانع كننده و پاسخگو دارند. اين فكر كردنِ فعال و حل كردن قضاياى تنشزا، به آنچه زمانى تكاملِ هدايت شده ناميده مى شد ، شباهت دارد. در قرن نوزدهم م. گروهى از نظريه پردازان اعتقاد داشتند نيرويى طبيعى و بيرونى بر روند تكامل جانداران حكمرواست و پيدايش گونه هايى خاص و اشكالى ويژه را از راه هدايت كردن جهشها بر عهده گرفته است.
پيشنهاد مفهوم گزينش طبيعى و آزمونهايى كه تصادفى بودن اين روند را در طبيعت نشان مى دهند، به طرد نظريه ى تكامل هدايت شده انجاميد. با وجود اين، چنين مىنمايد كه چنين مدلى براى شرايط خاصى از تكامل منشها توضيحدهنده باشد. البته اين به معناى عام بودن تكامل هدايتشده نيست. تكامل، چنان كه گفتيم، فرآيندى خودجوش، فراگير و بىهدف است كه همواره غايتهايش را ما بنا بر ارزشداوريهاى خاصمان به آن نسبت مىدهيم. اما شباهتی بين تكامل 245 به طور پسينى هدايتشده و الگوي گونهزايیِ انتخابی در جريانِ تفكر فعال به چشم میخورد. در سطح زيستى، روندى مشابه در روند اهلى شدن جانوران و گياهان توسط انسان ديده میشود. اگر ناظرى بيرونى به تحول جانوران اهلى در دورهاي طوالنى بنگرد، از خطى و جهتدار بودنش دچار شگفتى خواهد شد. چرا كه به نظر مىرسد بدن گربهها همواره كوچک، و حجم بافت چربى زير پوست گوسفندان مرتب زيادشده است. اين امر محصول دخالت عاملى هوشمند و بيرونى )انسانِ اهلیكننده( است، كه انتخاب طبيعىِ تصادفی و بیطرف را به سمت و سوي خاصی هدايت میكند. به اين شكل، هدفى كه در انتخاب طبيعى وجود ندارد توسط همانندسازى ديگر - كه انسانِ جوياي بقاي خويشتن باشد - به سيستم تكاملى تزريق شده است. در مورد منشهاى مربوط به حل مسأله هم چنين الگويی تكرار میشود. با اين تفاوت كه در اينجا همانندسازِ اصلی منشی است كه در درون شبكهى عصبى و سطح روانشناختى دستخوشِ جهش و گونهزايی میشود. كارآيیِ گفتگوي درونی در روند انديشيدن نيز به همينجا باز میگردد. چون اين پديده، همان ورودِ منش به مجراي درونیشدهي زبانی ذهنی است. گفتگوي درونی ابزاري است براي شبيهسازيِ تكثيرِ منش، در سطحی روانی. ذهنی كه به كمک گفتگوي درونی يا هر ابزار ديگر در مورد چيزي میانديشد، منشی را در محور توجه خود قرار داده و به طور فعال تكثير و جهشزايیِ آن را رديابی میكند تا به نسخههايی سودمند و كارآمد دست يابد.