فریدون
پس از آن که جمشید از میان رفت و ضحاک به مدت هزار سال بر گیتی چیره شد، فریدون ظهور کرد و مردمان را از بلای ضحاک رهاند. داستان فریدون در منابع گوناگون به اشکال متفاوتی روایت شده است اما درتمام این متون ترکیب بافتی همخوان و سازگار دارد.
محتویات
بخش اول
تبار فریدون
فریدون فرزند آبتین همان کسی است که در متون اوستایی با نام ترِئَه تَئونَه (ثریتَه) فرزند آتویَه مورد اشاره واقع شده است. قدمت این نام به دوران اشتراک فرهنگی هندیان و ایرانیان باز میگردد و در وداها هم شرح حال آپتیَه و پسرش تریتَنَه را داریم. نام ثریته، "سومی" معنا میدهد، و معمولا در جهان باستان بر سومین پسر نهاده میشده است. با توجه به این که فریدون هم دو برادر دیگر داشته، می توان پذیرفت که نام ثریته که بعد ها به فریدون تبدیل شده، را به این سبب بر او گذاشته اند. آبتین را، دهخدا به صورت "نیکوکار، صاحب گفتار و کردار نیک" معنی کرده است. فریدن نوادهی جمشید بود و ده نسل با او فاصله داشت. در بُندهش، تبار او را چنین آورده اند: فریدون پسر اسفیان(آبتین) پسر پورتُرا پسر سیاک ترا، پسر سپِت ترا، پسر گَفرتَرا پسر رَماترا، پسر وَنفَرگَشن پسر جمشید. هر یک از این افراد حدود صد سال زندگی کردند و عمر همه ایشان در عصر پادشاهی ضحاک ماردوش گذشت.
چنان که طبری نیز ذکر کرده، آنچه در نام نیاکان فریدون جلب نظر می کند، تکرار واژه ترا در آن است، که گاو معنا میدهد. در واقع اگر نامها را ترجمه کنیم، نیاکان فریدون را به این ترتیب خواهیم داشت: فریدون پسر آبتین پسر پُرگاو(کسی که گاو زیادی دارد)، پسر دارنده گاو سیاه پسر دارنده گاو سپید، پسر دارنده ی گاو تیره، پسر دارنده گاو رمنده (یا دارنده رمه ی گاوها)، پسر ونفرگشتن پسر جمشید. باید به این نکته توجه کرد که گاو در ایران زمین همواره در ساخت اجتماعی کشاورزانه پرورده شده و در رمه های کوچگردان به خاطر اقلیم خاص این سرزمین جایی ندارد. از این رو تکرار شدن نام گاو در میان پدران فریدون از سویی نشانگر پیوند او با قبایل یکجانشین اما رمه دار است، و از سوی دیگر به ارتباطش با مناطق جنگلی و پربارانی دلالت میکند که بومِ گاوهاست.
در ریگ ودا هم نام فریدون (تریته) در ارتباط با گاوها آمده است: "برای احترام به تریته بشتابید، همچنان که گاوان برای جمع شدن در گاوخانه می شتابند."
ابن بلخی نخستین کسی است که در عصر اسلامی به نکته اول توجه کرده است و تکرار شدن نام گاو در تبارنامه ی او را نشانگر چوپان بودنِ نیاکانش میدانند. این بلخی همچنین این باور بود که گرز، که سلاح مهم فریدون بود و توسط او رواج یافت، شکل تغییر یافته ی عصای پوپانی است. در میان نویسندگان معاصر دارمستتر نیز به این نکته اشاره کرده است و فریدون را از وابستگان به قبایل رمه داران دانسته است. زرتشت نیز هنگان دعا کردن کیگشتاسپ، آرزو میکند که او نیز مانند آبتین گله ها و رمههای بسیار داشته باشد. درمورد نکته دوم نیز، در شاهنامه به روشنی به این که فریدون از خطه گیلان برخاسته اشاره رفته است. در اوستا هم زادگاه فریدون را ورنَه ی چهارگوش است. و این همان واژه ایست که در گویش دری به گیلان تبدیل شده است.
پدر فریدون، یعنی آبتین شخصیتی است که در ادبیات ودایی نیز نامش آمده است. با خواندن اوستا معلوم می شود که آبتین نیز مانند ویونگهان کاهن هوم بوده است. او دومین کسی بود که آیین فشردن هوم را میان مردم رواج داد و به پاداش این کار مانند ویونگهان به داشتن پسری سرافراز شد مه مقدر بود شاه جهان شود.
زایش فریدون
درمورد زایش فریدون داستان های زیادی وجود دارد. هسته مرکزی این داستانها به چگونگی انتقال فره جمشید به وی مربوط می شود، و این که چگونه فریدون نوزاد از خطرهایی که این فره را تهدید می کرد، جست.
بر اساس روایت شاهنامه فریدون هنگامی زاده شد که ضحاک جادوگر به دنبال دیدن رویایی هراس انگیز، به تهدید او آگاه شده بود. به همین دلیل هم سربازان ضحاک همه جا را دنبال کودکی با مشخصات او میگشتند. آبتین، که توسط ایشان تعقیب میشد، کوشید بگریزد، اما اسیر شد و مغزش را خورشِ ماران ضحاک کردند.در این گیر و دار فریدون به کوهستان فرستادند و او را به چوپانی به نام بَرمایه سپردند که در برخی از روایت ها نامش گاوِ پر مایه آمده است، و به راستی گاو دانسته شده است.
طبق روایت های عصر اسلامی این پرمایه نگهبان مرغزاری بود و فریدونِ نوزاد را تا سه سالگی در طبیعت پرورد. در این هنگام بود که هواداران ضحاک و را شناسایی کردند و به سراغش آمدند. فریدون هنگامی از خطر رست که موبدی گوشه گیر که در کوه البرز میزیست، سرپرستی اش را بر عهده گرفت. اما پرمایه را سربازان ضحاک گرفتند و کشتند. فریدون تا شانزده سالگی در کوه البرز زیست و تناور شد. آنگاه به شهر خود بازگشت و نزد مادرش رفت و از تبار خویش پرسش کرد. در این هنگام فریدون به توصیف ابن بلخی، درمیان مردم فارس قد و قامت و قوتی یگانه داشت و از پیشانیاش نوری بیرون می تراوید که باعث می شد همچو مهتاب بدرخشد. این نور از فره شاهی بر میخاست که از جمشید گسسته و به فریدون پیوسته بود.
بخش دوم
برخواستن کاوه
در همین هنگام که فریدون از اصل و نسب خویش و ستمی که از ضحاک بر خانواده اش رفته بود خبردار می شد، ضحاک ساده لوحانه دستور داد تا دفتری فراهم کنند و همگان به دادگری اش گواهی دهند. با این تصویر که به این ترتیب، تایید خدایان را به دست خواهد آورد و از خطر فریدونِ فرهمند خواهد رهید. اما در همین محضر، آهنگری به نام کاوه که خورشگران دربار ضحاک همه پسرانش جز یکی را کشته بودند، دفتر را درید و پیشبند چرمینش را بر نیزه ای بلند کرد و مردم را به طغیان فرا خواند.
به این ترتیب سپاهی برای یاری به فریدون فراهم آمد. گروه دیگری از مردم نیز به فریدون پیوستند و ایشان کردها بودند، که خاستگاهشان در شاهنامه، از کسانی دانسته شده که با ترفندِ خوالیگرانِ پرهیزگارِ ضحاک، از مرگ میرستند.
ارمایل و گرمایل، که دو آشپز ضحاک بودند و ماموریت داشتند از مغز جوانان برای مارهایش غذا درست کنند از هر دو نفری که در هر روز برای قربانی شدن به نزدشان فرستاده میشد، یکی را فراری میدادند و به جای او مغز گوسفندی را با غذا میآمیختند. به این ترتیب در هزار سالی که ضحاک حکومت کرد، گروهی انبوه از نجات یافتگان در کوهها گرد آمدند و بعد ها کرد نام گرفتند. اینان در کوهستان میزیستند. به روایت شاهنامه، فریدون در آن هنگام به چهل سالگی گام نهاد، با پشتیبانی این هواداران بر ضحاک تاخت.
فریدون دو برادر به نام های کیانوش و بَرمایه داشت که با کامیابی و فرهمندی او حسد می بردند، تصمیم گرفتند او را به قتل برسانند. پس سنگی را بر جایی که او آرام گرفته بود انداختند. اما سنگ به خاطر برخورداری فریدون از فرهایزدی بر جای خود ایستاد و به او آسیبی نرساند. فریدون هم از عقوبت این دو چشم پوشی کرد. برمایه، همان کسی بود که گرزی گاوسر را از آهن برای فریدون ساخت. آشکارا در این سلاح نیز از همان نماد چوپانی و نشان گاو است که تکرار می شود.
رابطه فریدون با خدایان/قدرت جادوی فریدون
فریدون در آن هنگام که برای لشکر کشی بر ضد ضحاک به حرکت در آمده بود، توانایی جادویی خویش را در برابر قایقرانی به نام پائور به نمایش در آورد. این قایقران شاید بدان دلیل که از هواداران ضحاک بود، از گذران فریدون از رودخانه ای سرباز زد و در نتیجه فریدون او را به هوا پرتاب کرد. عبارتی که در اوستا برای فعل فریدون به کار گرفته شده است، "به پرواز واداشتن" یا به هوا فرستادند معنا میدهد و درست معلوم نیست فریدون او را به هوا پرتاب کرده، یا با جادو او را به موجودی پرنده تبدیل کرده است. به هر صورت امکان دوم قوی تر است. چرا که در بند بعدی ذکر شده که پائورو سه روز مانند کرکسی در هوا به سوی خانه خود در پرواز بود و نمی توانست خانهاش را بیابد، تا آن که به درگاه آناهیتا نیاز برد و از او درخواست کمک کرد. در نهایت هم آناهیتا بود که او را برگرفت و به سلامت بر روی زمین گذارد و به خانمانش رساند.
فریدون درست مانند جمشید، برای آناهیتا صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند قربانی کرد و از او خواست تا بر ضحاک چیره شود. خواستهای او از این ایزدبانو، آنچه که جمشید خواسته بود تفاوت داشت. او پیروزی بر ضحاکِ سه پوزهی شش چشم را، و به دست آوردن سنگهوک و اَرِنوک را میخواست. این دو، همسران (به روایت اوستا) یا خواهران (طبق متون پهلوی) یا دختران (به قول فردوسی و منوچهری) جمشید بودند که ضحاک پس از کشتن پدرشان ایشان را به زنی گرفته بود. نام این دو در شاهنامه به صورت ارونواز و شهرناز ثبت شده که شهرت بیشتری دارد. با وجود آن که ضحاک نیز قربانی مشابهی را برای آناهیتا گذارده بود، در نهایت در خواست فریدون بود که مورد پذیرش واقع شد.
در اوستا فریدون همچنین برای وای (خدای باد) نیز قربانی میگزارد. او در سرزمین چهار گوش ورن، در حالی که بر تخت زرین، بالش زرین، و بر سمِ گسترده نشسته، از او چیرگی بر ضحاک را طلب میکند. فریدون قربانی مشابهی را برای درواسپ-ایزد نگهبان گله ها- گذارد و همین خواست ها را از او نیز طلب کرد، و درواسپ نیز به او پاسخ مثبت داد. می بینمی که در اینجا هم ارتباط میان فریدون و چهاپایان و ایزد حامی گله ها به روشنی دیده می شود و این را نیز باید در کنار ارتباط نیاکیان او با توتم گاو و گله های گاو دانست.
همچنین فریدون قربانی مشابهی را برای اَشی (ایزد ثروت و کامیابی) هم گذارد. بنابراین سه ایزدِ حامی آبها، چهارپایان، و ثروت از سوی او به یاری خوانده شدند.
پیروزی بر ضحاک
فریدون پس از برخورداری از پشتیبانی این ایزدان، و به دنبال جنگ های بسیار بر ضحاک چیره شد، و بر ارنواز و شهرناز دست یافت. ضحاک شکست خورده که از این موضوع با خبر شده بود، پنهانی به کاخ خود بزگشت و با دیدن این دو دختر که با فریدون همداستان شده اند و از او رویگردان گشتهاند، بی احتیاطی کرد و برای کشتن ایشان به حرکت در آمد. اما فریدون با او درگیر شد و با گرزه گاوسر، او را شکست داد و سرِ مارهایش را فرو کوفت. اما وقتی خواست او را بکشد، اهورامزدا جلویش را گرفت و از او خواست تا چنین نکند. چرا که با کشته شدن ضحاک، جانوران موذی فراوانی که در بدنش لانه کرده بودند در گیتی پراکنده می شدند و همه جا را میآلودند. در بندهش همین ماجرا با این عبارت ساده ختم شده که فریدون قادر به کشستن ضحاک نبود.
به همین دلیل، فریدون با راهنمایی ایزدان ضحاک را به کوه دماوند برد و او را در آنجا به بند کشید. این نکته که ضحاک تا پایان زمان زنده خواهد ماند، نشانگر آن است که او نیز از نعمت نامیرایی بهرهمند بوده است. هرچند در پایان زمان سام یا کرشاسپ برای کشتن وی از خواب برخواهند خواست و او را نابود خواهند کرد. فریدون در مهر روز از مهر ماه بر تخت نشست و تاج گذاری کرد و به این ترتیب جشن مهرگان را بنیان نهاد.
همچنین گویا سلطنت ضحاک با شکلی از نفی مالکیت شخصی همراه بوده است و مردم را از دارایی هایشان محروم کرده است. چون ابوریحان بیرونی هم در شرح جشن آبانگاه، می نویسد: در این روز به کشورهای هفتگانه خبر رسید که فریدون، بیوراسب(ضحاک-آژی دهاک) را اسیر کرده، خود به پادشاهی رسیده و به مردم دستور داده است که خانه و زندگی خود را دارا شوند.
بخش سوم
دوران فریدون
فرزندان فریدون/دوران پیری فریدون
بخش چهارم
شخصیت فریدون
ارتباط فریدون با پزشکی و نظم طبقاتی
دوگانه های متضاد معنایی در روایت فریدون