سيستم خودارجاع

از ویکی زروان
نسخهٔ تاریخ ‏۲۸ دسامبر ۲۰۱۳، ساعت ۱۴:۲۸ توسط Keyvan Sarreshteh (بحث | مشارکت‌ها)

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به: ناوبری، جستجو

سیستم خودارجاع (self-reference) سيستمى است كه خود را هم بازنمايى كند و فرآيند شكست پديده و رمزگذارى را در مورد ساختار و كاركرد خود نيز به كار بگيرد.



يك موضوع عام در مورد من وجود دارد؛ زيرا از هركجا كه آغاز كنم، بار ديگر به آنجا باز مى ‏گردم...

پارمنيدس


سيستم، اگر از حدى پيچيده تر باشد، علاوه بر ارجاع دادن به محيط، به خودش هم ارجاع مى ‏دهد. يعنى نه تنها محيطِ پيرامون خود، كه خودش را هم بازنمايى مى ‏كند. يك سنگ را در نظر بگيريد، اين سيستمِ ساده، بازنمايى سر راست و خامى از جهان خارج دارد. اگر به پويايى روابط درونى ميان عناصرش نگاه كنيم، تا حدودى تصويرى از محيط را در آن باز خواهيم جست. اما اين تصوير به نوعى ادامه‏ ى رخدادهاى بيرونى است كه در درون مرزهاى سيستم انعكاس‏ يافته است. با بررسى دماى درونى سنگ، مى ‏توان به دماى محيط پى برد، و شكل آن نشانگر فشارهايى هستند كه از بيرون به آن وارد مى ‏شود. در تمام اين موارد، سنگ سيستمى است كه با حد و مرزى مشخص از محيط جدا مى ‏شود، اما اين مرز به قدرى ساده و گشوده، و جذب كننده‏ هاى سيستم به قدرى تابع محيط است، كه با رديابى تغييرات درونى آن مى ‏توان به طور مستقيم روندهاى حاكم بر محيط را باز يافت. در يك سنگ شكست پديده و بازنمايى وجود ندارد، و تنها چيزى كه مى ‏بينيم، نشت كردنِ روندهاى محيط به سيستم است.

اما به جانورى مثل سگ نگاه كنيد. سگ تصويرى از جهان را در درون خود ايجاد مى‏ كند كه با روندهاى بيرونى ارتباط چندانى ندارد. چيزهايى كه سگ مى‏ بيند و مى ‏شنود و بوهايى كه درك مى ‏كند، ربط مستقيمى با روندهاى بيرونى ندارند، و بيشتر توسط خودِ سيستم ساخته مى ‏شوند. نماد هايى هم كه به آنها نسبت داده مى‏ شوند چنين حالتى دارند. سگ، نه تنها پديده ‏هايى را از جهان خارج استخراج مى ‏كند و آنها را به محيط نسبت مى ‏دهد، كه مشابه اين كار را در مورد خودش هم انجام مى ‏دهد. سيستمِ سگ علاوه بر چشمى كه تغييرات نور را مى‏سنجد و مغزى كه تصويرهايى را از دل آن بيرون مى ‏كشد، به گيرنده‏ هايى شيميايى هم مسلح است كه مقدار قند خونش را نشان مى ‏دهند و در كنارِ گيرنده ‏هاى لامسه ‏اى كه فشار محيط بر سيستم را اندازه مى‏ گيرند، گيرنده‏ هاى ديگرى را هم داراست كه وضعيت عضلات و اندام‌ هاى بدن را بازنمايى مى‏ كند.

سيستم پيچيده ‏اى مانند سگ، علاوه بر بازنمايى كردنِ محيط بيرونى، خود را هم بازنمايى مى‏ كند. همه‏ ى سيستمهاى پيچيده چنين وضعيتى دارند. يك آميب كه جهان را در سطح شيميايى درك مى‏ كند، همزمان با درك نوسان ‌هاى شيميايىِ پيرامونش، نوسان ‌هاى درونى خود را هم رديابى مى ‏كند. جامعه، در قالب افكار عمومى - يعنى نظر سيستم درباره ‏ى سيستم- چنين كارى را انجام مى‏ دهد. يك نظام شخصيتى هم، علاوه بر رمزگذارى محركهاى حسى بيرونى (مانند ميز)، خود را هم مى ‏فهمد و براى آن نيز نشانه ‏اى را در نظر مى ‏گيرد. آن "من"ِ مشهور، مشهورترين نمودِ اين بازنمايى خود است.

سيستمى كه خود را بازنمايى مى‏ كند، علاوه بر ارجاع دادن به محيط، به خودش هم ارجاع مى ‏دهد. اين ارجاع سيستم به خودِ سيستم را توانايى خود ارجاعى مى ‏نامند. سيستم خود ارجاع سيستمى است كه خود را هم بازنمايى كند و فرآيند شكست پديده و رمزگذارى را در مورد ساختار و كاركرد خود نيز به كار بگيرد. تمام سيستمهاى خود زاينده، خود ارجاع هم هستند.

فرآيند خود ارجاعى، همواره با بازخوردى مثبت همراه است. يعنى روندى است كه مرتب به خود باز مى‏ گردد و بر خود تأثير مى ‏گذارد و خود را تشديد مى‏ كند. سيستم پيچيده ناگزير است براى مديريت پويايى خود و مقابله با تنش ‌هاى محيطى، به شكلى افزاينده دقت خود از بازنمايى محيط را افزايش دهد. اين افزايش دقت به معناى درست‏ تر، واقعي تر، يا حقيقت ‏جويانه‏ تر شدنِ اين بازنمايى نيست. بلكه تنها از بهتر و كارآمدتر بودنِ آن خبر مى ‏دهد. سيستم، براى آن كه بهتر در برابر تحولات محيط واكنش نشان دهد، ناچار است پديده‏ها را دقيقتر و دقيقتر بشكند و شباهت‌ ها و تفاوت‌ هایى ريز بينانه ‏تر را در پديده ‏ها تشخيص دهد. در عين حال، براى تنظيم رفتار خود و نظارت بر كاركردهاى درونى ‏اش، بايد مشابه همين كار را در درون خود نيز به انجام رساند.

به اين شكل، سيستم درون و برون خود را با دقتى افزاينده بازنمايى مى‏ كند. اين افزايش دقت، بدان معناست كه پديده ‏هاى ملموس گام به گام ريزبينانه ‏تر و خاص ‏تر شوند. در نتيجه حساسيت سيستم نسبت به رخدادها و كنش‌ ها مرتب افزايش پيدا مى ‏كند. پس متغيرهاى بيشترى بر سيستم تأثير مى ‏گذارند و عامل‌ هاى بيشترى در پويايى درونى آن تداخل مى ‏كنند. در نتيجه ناپايدارى سيستم هم بيشتر مى‏ گردد و نظارتى بيشتر را ايجاب مى ‏كند كه با چرخه‏ ى مشابهى از سر گرفته مى ‏شود.

سيستم انسان در مدتى كه زنده است، تلاش خود را براى دقيقتر كردنِ بازنمايى بيرونى، ادامه مى ‏دهد. جنين، مى‏ كوشد با دركِ تغييرات قند خونِ رگ ناف، و شنيدن صداى قلب مادر، وضعيت بيرونى و درونى خود را بازنمايى كند. همين جنين پس از آن كه به دنيا آمد، با به كار گرفتن قوه‏ ى بينايى و لامسه، تصويرى دقيقتر از خودش و محيط ايجاد مى ‏كند. به همين دليل هم چنين كنجكاوانه به اطرافش خيره مى ‏شود و از هر فرصتى براى فرو كردن دست و پايش در دهانش استفاده مى‏ كند. كودك نوزاد در اين حين در واقع دارد بازنمايى جديد و دقيقترى از محيط، سيستم، و مرزهاى ميان اين دو ايجاد مى ‏كند.

از ياد نبريم كه براى نوزاد لامسه مهمترين حس است و بينايى به تدريج با تمرين و يادگيريهاى مداوم اهميت مي يابد. براى همين هم نوزاد در ابتدا ترجيح مى ‏دهد به جاى نگاه كردن به دستانش، آن را در دهانش -مركز حس پساوايى- فرو كند. همين نوزاد وقتى بزرگتر شد، از متغير‌هایى پيچيده ‏تر براى شناسايى وضعيت خود و محيط استفاده مى ‏كند. شاخص‌ هایى كه در هر سطح براى بازنمايى خود و محيط به كار گرفته مى ‏شود، براى سطوح قبلى غير قابل تشخيص هستند. قبول شدن در كنكور مى‏ تواند براى يك جوان هجده ساله مهم باشد، چون يكى از متغيرهاى تعيين كننده‏ ى رابطه‏ ى سيستم با محيط - مثلاً دانش يا تحصيلات- را تعيين مى ‏كند. اما اين عامل براى كودكى شش ساله بى‏ معناست. به همين ترتيب حضور همبازى ‏اى كه براى كودك شش ساله اهميت دارد، براى نوزاد مفهوم نيست، و جنين هم مشكلاتِ بغرنج نوزاد درباره ‏ى خيس بودنِ پوشكش را درك نمى‏ كند!

آنچه كه اين افزايشِ گام به گامِ متغيرها و عامل ‌هاى ترسيم كننده‏ ى وضعيت سيستم و محيط را ممكن مى ‏سازد، خصلت خود ارجاعى سيستم است. سيستم با ارجاع دادن به خود، در عمل ارجاعات بيرونى را در خود هضم مى‏ كند. سيستم با ارجاع به خود، تصويرِ محيط را به مرتبه ‏ى زمينه و بسترى براى ظهور تصوير خويش فرو مى‏ كاهد. سيستم با ارجاع به خود، تنشهاى بيرونى را به فرآيندهاى درونى تبديل مى ‏كند. سيستم خود ارجاع، نظامى بسته از ارجاع ‏ها را پديد مى ‏آورد كه بر روى خود بسته مى‏ شود، و از راه جذب كردن و درونى كردنِ متغيرهاى بيرونى آنها را لمس مى ‏كند. در واقع، در سيستم خود ارجاع، روند شكست پديده، رمزگذارى و ارجاع چنان پيچيده شده ‏اند كه ظهور نظامى جديد و سيستمى نو را ممكن ساخته ‏اند.

يكى از مشهورترين نظام‌ هاى خود ارجاعى كه مى‏ شناسيم، زبان است. زبان، اصولاً سيستمى بازنماينده است، يعنى بخشى از نظام عصبى/ روانى ماست كه وظيفه‏ ى بازنمايى جهان را بر عهده دارد. زبان نظامى خود ارجاع است و با يك آزمايش ساده مى‏ توان به اين خصلت آن پى برد. سعى كنيد يكى از عناصر زبانى، مثلاً كلمه‏ ى "ارجاع" را تعريف كنيد. بى ‏ترديد براى تعريف كردنِ آن، گزاره‏ اى را به كار خواهيد برد كه يك يا چند كليد واژه ‏ى تازه را در خود دارد. مثلاً به تعريفى كه خودمان ارائه كرديم نگاه كنيد: "ارجاع، عبارت است از رابطه ‏ى ميان نمادها با پديده ‏هاى بازنمايى شده در سيستم." بسيار خوب، اما نماد، پديده، بازنمايى و سيستم چه تعريفى دارند؟ اگر بخواهيم هر يك از اين كليد واژه ‏ها را تعريف كنيم، دير يا زود ناچار مى ‏شويم بار ديگر كلمه‏ ى ارجاع را به كار بگيريم. اين آزمايش را مى ‏توان به روشى ديگر و دقيقتر هم انجام داد. هر واژه ‏اى را كه مى ‏خواهيد انتخاب كنيد، و هر فرهنگ لغتى را كه مى ‏خواهيد برداريد و به معناى آن نگاه كنيد. آنگاه در مجموعه كلماتى كه به عنوان تعريف واژه ‏ى مورد نظرتان ‏يافته ‏ايد، مهمترين عبارت را پيدا كنيد و در همان فرهنگ به دنبال معنايش بگرديد و اين كار را ادامه دهيد. با احتمال بسيار بالايى مى‏ توان پيش‏بينى كرد كه پيش از دهمين بارى كه به معناى يك عبارت نگاه مى ‏كنيد، بار ديگر به همان واژه‏ ى اولى برخورد خواهيد كرد. اين بدان معناست كه در زبان، هر واژه ‏اى با واژگان ديگرى تعريف مى ‏شود كه تعريف خودشان به تعريف همان واژه‏ ى اول باز مى‏ گردد. به عبارت ديگر، هر عبارتى به عبارات ديگرى ارجاع مى‏ دهند كه نقطه ‏ى ارجاع خودشان همان عبارت اول است!

خصلت خود ارجاعى چيزى نيست كه تنها در سطح زبانى معنا داشته باشد. عملا همه ‏ى سيستمهاى پيچيده‏ ى اطرافمان اين خاصيت را از خود نشان مى ‏دهند. به مفهوم شغل يا نقش در يك نظام اجتماعى فكر كنيد. هر شغل با مجموعه ‏اى از شغل ‌هاى مرتبط با آن تعريف مى ‏شود و اين امر به شكلى زنجيره ‏اى روى همان شغل يا نقشِ اولى باز مى ‏گردد. نقش ‏يك معلم، در ارتباط با نقش شاگردانى تعريف مى ‏شود كه در ارتباط با نقش والدينشان معنا مى ‏يابند كه آنها نيز به نوبه ‏ى خود نقش ‌هایى مانند كارگر، روشنفكر، بازرگان، و... را بر عهده دارند كه در نهايت به شكلى با نقش معلم اتصال پيدا مى‏ كند. در اقتصاد، قيمت هر كالايى به نرخ تبادلى آن با كالا هاى اصلى ديگرى تعلق دارد كه آنها نيز در شبكه‏ اى به هم پيوسته از قيمتهاى مرتبط با هم، در نهايت توسط نرخ همان كالاى اول تعيين مى ‏شود. به اين ترتيب مى ‏توان دليل گران شدنِ پنير پس از افزايش قيمت بنزين را دريافت!