بافتشناسى منش
«واضح است كه عقل و هوش با هر جسمى نمى تواند همزيستى داشته باشد. درخت نمى تواند در اثير زندگى كند، يا ابرها در درياى نمک. همانطور كه ماهى نمى تواند در مزرعه زندگى كند و خون در سنگ جارى نمى شود، وجود و نمو هر چيزى را مكانى مشخص و معين است. »
- لوكرسيوس
رويكرد بافت شناسانه به منشها، به آن معناست كه ساختار و كاركردشان را در سطوح گوناگونِ نظام چهارلايه اي فراز تحليل كنيم. براى سادگى بيشتر، هر يک از اين سطوح را به طور جداگانه مورد بررسى قرارمى دهيم.
سطح زيستشناختى
- انواع حافظه
سطح روانشناختى
دیدگاه قدیمی؛ راستِ هنرمند و چپِ رياضیدان و سخنور
- الف) لذتهاى طبيعى
- ب) لذت هاى راستين
مقایسه لذت های دروغین و راستین
لذت های دروغین در سایر جانوران اجتماعی
چرا گفتگوی درون در کودکی شکل گرفت و باقی ماند؟
مكتب اندركنش گرايى و گفتگوی درونی
اگر گفتگوى درونى تنها شيوه ى تفكر نيست، چرا اين چنين در سطح روانشناختى رواج دارد؟
خودآگاهی از دیدگاه نظریه منشها
گفتگوی درونی و افزایش بخت بقای منشها
منشهايى كه در سطح خودآگاه، و در مجراى گفتگوى درونى، حضور دارند بخت بلندى براى منتقل شدن به ذهن ديگران را به دست مى آورند.
آدمى كه درگير گفتگوى درونی است، كنش متقابل با ديگرى را هم به عنوان تداومى از همان گفتگوى درونى در نظر مى گيرد و از اين روست كه سخن گفتن همتاى «تفكر با صداى بلند» تلقى مى شود.
منشهايى كه در فرآيند گفتگوى درونى حضور دارند، در واقع، بسته هاى اطلاعاتىِ حاضر و آماده اى هستند كه براى منتقل شدن تنها نياز به بيان دارند. منشها، به عنوان همانندسازهايى خودخواه، در راستايى تكامل يافته اند كه بخت تكثير خود را بيشينه كنند، و بنابراين رفتار حامل انسانى شان را به شيوه اي دستكارى مى كنند كه بيشترين امكان تبادلشان فراهم باشد. به اين شكل است كه گفتگوى دو انسان رسمى چنين رايج مى شود، و از هدف اوليه اش - كه افزايش دادن بخت بقا بوده - فاصله مى گيرد. در واقع، ما در اينجا با دوشاخهزايى جديدى روبه رو هستيم كه در آن زبان و تبادل منشها از مجراى زبان، از بقاى افراد درگير در ارتباط مستقل مى شود.
فشار تکاملی منشها،عامل توسعه ارتباطات انسانی
ج( مكالمهى درونى، با وجود سلطهاى كه در زمان بيدارى انسان دارد، تنها حالت آگاهى نيست. روانشناسان، بر مبناى الگوى پردازش اطالعات در مغز و تجربهى ذهنى فرد از آن، آگاهى را به صورت طيفى در نظر مىگيرند كه در ميان دو قطب كشيده شده است. كمترين فعاليت قشر مخ و پايينترين سطح خودآگاهى، به يكى از اين دو قطب تعلق دارد. اين قطب را معموالً با برچسبِ حالت كُما مشخص مىكنند. در انتهاى ديگر اين طيف، تفكر فعال و خودآگاهانهاى را داريم كه در شرايط حل مسأله و بحث با ديگران