تبارنامه ی واژگان
از ویکی زروان
نسخهٔ تاریخ ۱۴ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۰۸:۰۱ توسط Mehrdad.akhavan (بحث | مشارکتها)
- در زبان پارسی واژگانی که معناهایی مترادف را می رسانند، اغلب تفاوتهایی با هم دارند و این قاعده ای در همه ی زبان هاست، که مترادف ها گوشه هایی متمایز و تخصص یافته از دایره ی مفهومی کلمات را اشغال می کنند و سویه هایی خاص و تفکیک پذیر از باقی برابرنهادهای خود را نمایندگی می کنند.
- بر همین مبناست که در پارسی مهر و عشق و محبت و رأفت و عطوفت و شفقت و مؤدت و دوستی هریک طنینی متمایز دارند، هرچند همگی به گوشه و کنار عاطفه و هیجانی همسان دلالت می کنند.
- تنها زبان هایی کهن و پیچیده هستند که مجال لازم در زمان و غنای ضروری در معنا را داشته اند، تا مفاهیم مقابل هم را قطب بندی کنند و جفتهای متضاد معنایی )جمها( شفاف و صریحی پدید آورند. یکی از نمودهای این پیچیدگی آن است که گاه متضادها با کلماتی مترادف، یا حتا با یک کلمه بیان می شوند.
- چنان که مثلا در زبان پارسی «خانم» هم به معنای زن محترم و نجیب و هم به معنای زن روسپی به کار گرفته میشود. درباره ی دو واژه ی مهر و عشق هم داستان به همین شکل است. یعنی این دو هرچند مترادف شمرده میشوند، اما گویی که دو سویه ی به کلی متفاوت از عاطفه و هیجانی یگانه را رمزگذاری کنند.
- ریشه ی هردوی این کلمات را باید در زبانهای ایرانی کهن بازجست.
- مهر افزون بر سه هزار سال و عشق بیش از هزار و دویست سال است که در قلمرو ایران زمین رواج دارند.
- واژه ی مهر که دو چندان از عشق کهن تر است، از ریشه ی هند و ایرانی «می/ مَی» و پسوند اسم ابزار «-تْرَه» گرفته شده که آن بن اولی «بستن و استوار کردن» یا «تبادل کردن» معنی میدهد و روی هم رفته به لحاظ ریشه شناختی به معنای چیزی و ابزاری است که پیوندها را استوار میسازد.
محتویات
پیشینه تاریخی
- قدیمی ترین شکلِ ثبت شد از این واژه را در عهدنامه ای می بینیم که در میانه ی قرن چهاردهم پ.م بین دو شاه آریایی در ایران غربی بسته شده است. در حدود سال ۱۳5۰ پ.م شاتیوازَه پادشاه میتانی (شمال میانرودان) با سوپیلولیوماس اول شاه دولت هیتی (آناتولی) عهدی بست و در آن دو طرف خدایانی آریایی را ضامن قرار دادند که یکی شان میتراوا نام داشت.
- تقریبا در همین زمان، و احتمالا قدری زودتر، مفصل ترین سرود باستانی در ستایش ایزد مهر در ایران شرقی سروده شد که مهریشت نام دارد. بخشهای کهن این متن احتمالا به حدود سال ۱۶۰۰ پ.م مربوط میشود و همزمان است با کهن ترین متون ودایی که در آنها هم همین نام را با تاکیدی کمتر می بینیم.
- در همین زمان دوردست، میترا یا مهر ایزدی بوده که دو مفهوم بسیار مهم را نمایندگی میکرده است: عشق- محبت و عهد-پیمان را.
- به همین خاطر نامش به درستی انتخاب شده بوده، چون همین دو عامل است که ارتباطها را میان آدمیان استوار میسازند و «ابزارِ همبسته ساختنِ» من و دیگری است.
- به این ترتیب مفهوم مهر و کلمه اش از میانه ی هزارهی دوم پ.م در سراسر پهنه ی ایران زمین رواج داشته و هم در ایران شرقی و هم در ایران غربی نمونه هایی صریح و روشن از آن داریم.
- شگفت آن که این نام در سراسر این تاریخ طولانی کمابیش دست نخورده باقی مانده و امروز هم با بسامدی چشمگیر در زبان پارسی دری کاربرد خود را حفظ کرده است.
واژه شناسی
مهر
- رایجترین شکل این کلمه احتماال «میثْرَه» اوستایی بوده است و همزمان با آن «میترَه» ودایی و «میتراوا» در زبان هیتی هم رواج داشته است. در دوران هخامنشی در زبان پارسی باستان «میچَه» و در بلخی «میرو»، در عصر اشکانی در زبان پارتی «میهْر» و در سغدی «میتْر»، و در دوران ساسانی در زبان پهلوی و سریانی «میهْر» خوانده میشده است و امروز هم به شکل مهر در همهی زبانهای ایرانی همچنان کاربرد دارد و در بسیاری از زبان های دیگر به صورت وام واژه وارد شده است.
- مهر در پارسی دری به معنای محبت، پیمان و خورشید است و هرسه را در قالب مفهومی یگانه جمع می کند.
- مهر در میان کل زبان های زنده ای که امروز بر کره ی زمین رواج دارند، یکی از کهن ترین واژگانی است که همچنان پس از چهار هزاره کاربرد و معنای اصلی خود را
حفظ کرده است.
عشق
- واژه ی عشق در مقابل تاریخی بسیار جدیدتر دارد. نخستین کاربردهای صریح و جا افتاده ی آن به قرن دوم و سوم هجری مربوط می شود و تا چندی پیش نظر غالب آن بود که از ریشه ای سامی گرفته شده است. در منتهی األرب آمده که «عَشَقَ» بُنی است تازی در معنای «چسبیدن» و «متصل شدن». از این بن واژگانی بسیار نادر در زبانهای سامی داریم و مشهورترین نمونه اش اسم گیاه عشقه است که جانداری انگل است و به خاطر چسبیدن به گیاه میزبان چنین اسمی پیدا کرده است. * در غیاثاللغات آمده که کلمه ی عشق از عشقه گرفته شده و این از آن روست که عاشق نیز به جنونی دچار میشود و عشق مثل انگلی بر دلش میپیچد و او را خشک و زرد میکند.
- با این حال این ریشه ها به نظر جعلی میرسند. نام اصلی و رایجتر این گیاه در عربی لبالب است و اصوال بومی مناطق گرمسیر و بیابانی نیست و در عربستان به شکل وحشی یافت نمیشود.
- از سوی دیگر بیشتر به نظر میرسد به خاطر این که گیاه میزبان را در آغوش می کشد، به آن عشقه گفته باشند، و قدری بعید است که اسم عاطفه و هیجانی مهم مثل عشق بر اساس نام گیاهی انگل شکل گرفته باشد.
- اسم اصلی این عاطفه هم در زبان عربی «محبت» است از ریشهی «حَبَبَ» و در زبانهای سامی دیگر هم نشانی از آن نمی بینیم.
- مثال در عبری این عاطفه را «اَحَو/ اَحَب» می نامند که همریشه با محبت تازی است. تا مدتها فرض میشد کلمهی عبری دیگری «-خَشَق» در تورات، به معنای «وصل کردن، چسباندن، لذت، آرزو»- ا عشق عربی همریشه باشد. اما امروز چون و چرای فراوانی در این سخن هست و میدانیم که »خ« عبری به ویژه وقتی در ابتدای کلمه باشد همیشه به»ح« تبدیل میشود و هیچ نمونه ای نداریم که به »ع« تبدیل شود. گذشته از این واژه ی همتای آن را در آرامی هم داریم و بر مبنای آن چنین مینماید که معنای اصلیاش »فشردن و بستن« بوده باشد.
- رواج کلمه ی عشق در زبان تازی هم به نسبت دیرآیند بوده و هم تا دیرزمانی کاربردی عام نیافته و مشتق های چندانی از آن برنخاسته اند. یعنی گسترش و شاخه زایی کلمه ی عشق در زبان عربی بیشتر به وامواژهای شبیه است، تا کلمه ای اصیل و بومی.
- در قرآن و شعر قدیم عرب کلمه ی عشق را نمی بینیم و چنین می نماید که این واژه تازه در قرون دوم و سوم هجری همزمان با تثبیت شدن اش در زبان پارسی به عربی هم راه یافته باشد.
- از این رو موضع دکتر محمد حیدری ملایری که ریشه ی عشق را در زبانهای آریایی جستجو می کند، درست مینماید.
- او بن اوستایی »ایش« به معنای »میل داشتن، شوق داشتن، آرزو کردن« را ریشه ی اصلی کلمه ی عشق میداند، که صورت اسمیاش »ایشْکَه« کمابیش همان عشق است.
- پسوند »-کَه« هم در زبانهای ایرانی بسیار رایج است و مثال در کلماتی مثل خشک و رشک و آژیدهاک باقی مانده است. یعنی با جمع بستن کل داده ها، حدس پژوهشگرانه ی دکتر مالیری پذیرفتنی مینماید و ریشه ی عشق را هم مثل مهر باید پارسی دانست. هرچند گویا دو هزار سال دیرتر ودر عصر ساسانی در این معنا تحول یافته و پس از آن به مدت یک و نیم هزاره در زبان پارسی مترادف و رقیبی برای مهر بوده است