ایزد وای
1. وای یا وایو یکی از کهنترین خدایان دوران هندوایرانی است. نامش به همین شکل هم در اوستا و هم در وداها وجود دارد و در دوران یگانگی این دو، ایزدی بوده که بر فضای میان گنبد آسمان و سطح زمین فرمان میرانده است. در اینجا، برای این که بحث کمی دقیقتر شود، از نام وای برای اشاره به این خدا در اساطیر ایرانی استفاده خواهم کرد و نام وایو را برای ارجاع به متون هندی نگاه خواهم داشت. هرچند در متون ایرانی و هندی هر دو نامِ وای و وایو برای نامیدن این ایزد به کار گرفته شدهاند. ناگفته نماند که در متون کهن ایرانی معمولاً عنوان «اندروا» (تهیا، فضای خالی) به جای وای استفاده میشود. در ویسپرد او به همراه عناصر دیگری مانند آسمان و دریای فراخکرت که نماد فضای خالی و پهناور هستند، ستوده شده است.
ایزد وای با وجود حضور ماندگار و گستردهاش در زبانهای ایرانی، موجودی معمایی و پرسشبرانگیز است. با این فرض که اساطیر ودایی شکلی کهنتر و قدیمیتر از روایتهای هند و ایرانی را حفظ کردهاند، میتوان به وداها نگریست و سیمای وای را در دوران چندخدایی کهن آریایی و پیش از انقلاب زرتشتی بازسازی کرد.
در وداها، وایو ایزدی مقتدر و مهم است که به همراه برادرش ایندرَه بر هوا، یعنی قلمرو میان آسمان و زمین حاکم است. نام مرسوم او در متون ودایی وایو (वायु) است اما او را با اسامی دیگری نیز میشناسند: پرانا (प्राण) یعنی تنفس، پاوانا (पवन) به معنی پاککننده، گندَهَهدَهَه (رایحهآور)، ساتاگَه (همواره در حرکت) و واتا (वात) که شکل دیگری از کلمهی باد در فارسی است .
وایو در ادبیات هندی ایزدی مقتدر است که بر گردونهای سوار است که توسط چهل و نه یا هزار اسبِ سپید و ارغوانی کشیده میشود و درفشی سپید بر آن افراشته شده است. او در ضمن موجودی خطرناک و خونریز است و در ردهبندی ایزدان هند و ایرانی به طبقهي دیوها (دِوَه) تعلق دارد.
وای در متون هندوایرانی به نسبت دقیق توصیف شده است. اوست که سوار بر ارابهای تندرو به آسمان می-تازد و رعد و برق پدید میآورد یا به سوی زمین تاخت مکند و گرد و غبار بر میانگیزد. در منابع هندی متأخرتر وایو مستقیماً از دمِ هستی بخشِ پوروشا زاده شده و با این وجود خاستگاهش در ریگودا همچون معمایی جلوهگر میشود. چنان که در سرودی برای ستایش وایو میخوانیم: «او در کجا تولد یافته است ؟ و از کجا برخاسته است؟ او به اراده خویش روان است.»
وایو ایزدی توفنده و نیرومند است که مانند ایندره به طایفهی دیوها تعلق دارد. پدری نامدار است که از میان فرزندانش میتوان به خدای میمون (هانومان) اشاره کرد. او با دخترِ نجار آسمانی (تْوَشتری) ازدواج کرد و ماروتها که خدایان توفان باشند از این آمیزش پدید آمدند. وای در اساطیر هندی خالق جزیرهی سریلانکا نیز دانسته میشود. او کسی است که به درخواست خردمندی به نام ناراد به کوه مِرو –محور اتصال زمین و آسمان- تاخت و قلهی آن را ویران کرد و با وجود آن که گارودا بالهایش را برای حفاظت از این کوه بر فرازش گسترده بود، توانست بخشی از آن را بکنَد و به میان دریا پرتاب کند، و این همان سریلانکاست.
در اوستا نام وای در چندین جا به چشم میخورد. نکتهی چشمگیر آن که این نام در گاهان وجود ندارد و از این رو برخورد زرتشت با آن به رفتارش با مهر شبیه بوده است. ولی در اوستای نو وای را هم در کنار سایر ایزدان کهن ایرانی میبینیم. یکی از یشتها که رام یشت خوانده میشود، سراسر به ستایش او اختصاص یافته است. القاب وای در اوستا آمیختهای از عناصر مثبت و منفی را در بر میگیرد. در رام یشت فهرستی بلند از ویژگیهای او را میخوانیم، وای تنومند و نیرومند (تَخمو)، قوی (اَئوچَه)، تندرو (اَئورْوَه)، بر همگان چیره شونده، پیش رونده، پسرونده، دلیرترین، سخت، دیوستیز، خیزابآور، زبانهکشَنده، بسیار فرهمند، یابندهی فره، استوار، زبردست، دیدهبان آفریدگان و چابکدست است. با این وجود او را زیانرسان، بیرحم، آزمند، شکارچی، به چنگ آورندهی آفریدگان و مرگبار هم خواندهاند؛ و چنین آمده که میتوان از اژدها و راهزن و سپاهی زیناوند گریخت، اما فرار کردن از وای ناممکن است.
گریزناپذیر بودنِ وای و چیرهگری وی احتمالاً دستمایهای بوده که او را به نمادی از بلاهای طبیعی تبدیل کرده است. به همین دلیل وای یکی از دیرپاترین واژههای زبان فارسی هم هست. چون بازماندهاش در فارسی میانه (وات/ واد) همچنان در زبان امروزین ما کاربرد دارد، و همان واژهی «باد» است. همچنین خودِ عبارت وای احتمالاً همان است که در شبه جملههایی مانند «ای وای»، و «وای بر تو» همچنان باقی مانده است. برای آن که قدمت این اصطلاح را بنماییم و ریشه گرفتنش از آیین وای را تایید کنیم، کافی است به کهنترین بخش از اوستا، یعنی گاهان بنگریم:
atcâ vê mîzhdem anghat ahyâ magahyâ ýavat âzhush zarazdishtô bûnôi haxtayå paracâ mraocãs aorâcâ ýarâ mainyush dregvatô anãsat parâ ivîzayaâ magêm têm at vê vayôi anghaitî apêmem vacô.
«تا بدان هنگام که دل و جان شما سرشار از شور و مهر است و خواه در فراخی و خواه در تنگنا با یکدیگر میجوشید، از پاداش مغان برخوردار خواهید شد. اما اگر مینوی دروغزن بر شما دست یابد و از مغان روی برتابید، سرانجام بانگ وای و دریغ بر خواهید آورد.»
همچنین در اردیبهشت یشت، در آنجا که اهریمن از هماورد خویش به تنگ میآید، میگوید:
«اهریمن تباهکار گفت: وای بر من از (دستِ) اردیبهشت.»
این سخن اهریمن را باید در کنار این اشارهی رام یشت دید که نام وای را باید به هنگام رویارویی با دشمنی تشنه به خون، و زمانی که فرد اسیر حریف شده است، برخواند. و به نظرم اصطلاح «وای بر من» نیز احتمالاً از همین موقعیت برخاسته است.
بنابراین شاید اصطلاحِ «وای بر من»، «وای بر تو»، یا «ای وای» که امروز در فارسی رواجی چنین چشمگیر دارد، در ابتدای کار تکیه کلامی بوده که در میان محفل پرستندگان وای رواج داشته است. به همین دلیل هم کهنترین منابع زرتشتی آن را به کسانی که بیرون از حلقهی مغان قرار دارند، و یا خودِ اهریمن نسبت دادهاند.
تعبیر یاد شده حتا به قرآن هم راه یافته است. مثلاً در آیهی دوم از سورهی ابراهیم میخوانیم که:
«... وَوَيْلٌ لِّلْکافِرِينَ مِنْ عَذَابٍ شَدِيدٍ»، یعنی «... وای بر کافران از شکنجهی سخت.» عبارت «وَیل» که همچون تدبیری بلاغی بارها در قرآن به کار رفته، در عربی ریشهای ندارد و شکل به کار بردن آن نشانگر آن است که منظور زنهار دادن و هشدار دادن همراه با افسوس بوده است. این شبه جمله بیشتر در آیات مکی دیده میشود و در ابتدای کار بیشتر به شکل خالص و تنها آمده است و نامِ بعد از خود را مخاطب قرار میدهد. مثلاً «ویل لکل همزه لمزه» (وای بر اشاره کنندگان با چشم و ابرو)، «ویل للمصلین» (وای بر نمازگزاران).
محمد بن حسان که فرزند حسان بن ثابت، شاعر مداح پیامبر اسلام است، این عبارت را با وایِ فارسی برابر میداند و تمام مفسران و مترجمان قرون نخست اسلامی نیز این عبارت را در فارسی به «وای بر...» برگرداندهاند. این به احتمال زیاد وامگیریای از عبارتِ وایِ فارسی است که درگویش عربی دگرگون شده و به ویل تغییر شکل یافته است. جالب آن است که در آیات قدیمیترِ مکی این عبارت همواره به تنهایی و نزدیک به وضعیت فارسیاش به کار گرفته میشود، اما به تدریج صرف شده و همچون واژهای مرکب با ضمایر متصل چفت و بست میشود (مثل ویلکم، ویلنا...).
این عبارت در فارسی احتمالاً فراخوانی از ایزد باد (وای) بوده که متولی بخت و رخدادهای تصادفی نیز دانسته میشده و هنگامی که مردمان با رخدادی ناخوشایند روبرو میشدند آن را برای بیان ناخشنودی و حسرتشان به کار میگرفتند. میبدی بدون این که خاستگاه آریایی کهن این عبارت را بشناسد، توضیحی در مورد کاربردهای آن به دست داده است که بازگو کردنش سودمند است. او نیز ویل را با وای یکی گرفته و گفته که در فارسی وای را در چهار مورد به کار میبرند. وای یا از سرِ آز است، یا نیاز، و یا نام و یا ننگ. یعنی بابت از دست رفتن نام و ننگ یا غلبهی آز و نیاز است که پارسیان وای را فرا میخوانند.
چنین مينماید که در زمان نگاشته شدنِ تفسیرهای اولیهی قرآنِ ارتباط وای و ایزد باد فراموش شده یا به هر دلیلی پوشیده مانده باشد. از این روست که برخی از مفسران سختگیرتر کوشیدهاند به ترتیبی این عبارت ناآشنا را بفهمند و تعبیرهای متأخرتر به رویکردهایی خلاقانه گرایش یافتهاند. مثلاً مجمع البیان حدیثی را از پیامبر نقل میکند که بر مبنای آن ویل نام چاهی است در انتهای جهنم، که اگر کسی به درونش بیفتد، چهل سال طول میکشد تا به انتهایش برسد!
سورآبادی «ویل» در آیهی 60 از سورهی طه را «واوایلی» ترجمه کرده که همان «واویلا» است که امروز هم در فارسی کاربرد دارد. به نظر او ویل جایی است که در دوزخ که ماران و کژدمان خطرناکی دارد و هر روز از خداوند به زاری درخواست میکند که از گناهکاران انباشته شود. اسفراینی از ابن عباس نقل کرده که یعنی «سختی گرما» و از سعید بن مسیب نقل شده که وادیای در دوزخ است که اگر تمام کوههای جهان را در آن بگذارند، بگدازدشان.
از این بحثها روشن است که دستکم در میان مترجمان و مفسران ایرانیِ قرآن، پیوند میان وای و ویل در عربی، و همچنین دلالت منفی و اهریمنی وای همچنان معلوم بوده و از این رو آنچه که به ویل یا وای مربوط میشده را به گناهانی مانند آز و نیاز یا مکانهایی مثل دوزخ مربوط میدانستهاند. چنین مینماید که این تصویر منفی از وای به دیو بودنش در اساطیر کهن ایرانی مربوط باشد. شاید زرتشت به همین دلیل او را نادیده گرفته، و از ایزدکدهی خود رانده باشد. با این وجود مغانِ بعدی، او را نیز مانند مهر و بهرام به زمینهی زرتشتی راه دادند و برای آن که میان سویهی تاریک و نیک وی تمایز قایل شوند، به دو نوع باد اشاره کردند: وای بِه، و وای بد.
وای به، که با صفتِ جالب توجهِ «زروان داد»، یعنی «زادهی زمان» یا «آفریدهی زمان» مشخص شده، سویهی نیکوکار باد است. این شخصیت احتمالاً از در آمیختن دو رده از ویژگیها پدید آمده است. یک رده صفاتی را در بر میگیرد که با زروان در ارتباط بوده و به ایران شرقی مربوط میشده، و دیگری ویژگیهایی را شامل میشود که از ایران غربی برخاسته است. در ایران شرقی، لقب «زروان داد» برای این ایزد رواج داشته و او را آفریننده و نگهبان پل چینوت میدانستند. این نقش احتمالاً از خویشکاری کهنتر وای ناشی شده باشد، که حامی و تسکینگر ارواح بوده و ایشان را در سفرشان به آسمان همراهی میکرده است. ناگفته نماند که موقعیت میانی وای در میان زمین و آسمان چنین نقشی را ایجاب میکرده، چنان که او نه تنها ارواح، که پیشکشهای نمازگزاران و دعاهای ایشان را نیز به ایزدان دیگر میرسانده است و همچون دروازهبان آسمان عمل میکرده است. این را میتوان از آنجا دریافت که بارها به همراه دامویشاوپَمَن، ایزدِ حاملِ پیامها و نمازها ستوده شده است. ویژگی دیگر وایِ به که گویا از ایران باختری برخاسته باشد، آن است که نماینده-ی فضا و مکان است. او در اینجا با درنگخدای یعنی فاصلهی زمانی دوازده هزار سالهی تاریخ گیتی مربوط میشود، و به خصوص با ثواشَه پیوند میخورد.
2. ثواشه نامی است که در اوستا کمتر از ده بار به کار رفته است. ثواشه همواره با زروان و زمان همراه است و معنای آن «مکان» است. از شکل قرار گرفتن آن با وای در جملاتی که نام هر دو را در بر میگیرد، آشکار است که این واژه مترادفی برای وای دانسته میشده است. روز بیست و یکم هر ماه نیز به ثواشه/ وای اختصاص یافته بود و باز از اینجا یکسانی این دو بر میآید. اگر به منابع ودایی بنگریم، میبینیم که از روزگارانی بسیار دور پیوندی میان این دو مفهوم برقرار بوده است.
ثواشه (ehAwq) در اوستا، همان است که در زبان سانسکریت و متون ودایی به صورت توَشتری وجود دارد که در ریگ ودا شصت و پنج بار به نامش اشاره شده است. هردوی این واژگان از «ثْوارتَه»ی هند و ایرانی مشتق شدهاند که جا و فضا معنا میدهد. این واژه از ریشهی هند و اروپایی «تْوَر/ ثْوَر» به معنای شتافتن و حرکت کردن مشتق شده است. از ردگیری بقایای این واژه در زبانهای اروپایی میتوان به دامنهی معنایی آن پی برد. این واژه همان است که به سپَش (spash) در آنگلوساکسون کهن، و space در زبان انگلیسی امروزین منتهی شده است. در زبان فارسی امروزین از همین ریشه «سپهر» را داریم که همان معنای کهنش به معنای آسمان و «فضای آسمانی» را حفظ کرده است.
تواشتری در وداها ایزدی آسمانی است که حامی هنرمندان و بهویژه نجاران دانسته میشود. نامش در سانسکریت به معنای نجار و گردونهساز است و تراشیدن چیزها و شکل دادن به اشیا بر عهدهی اوست. اوست که پیکر انسان را شکل داده است و از این روست که او را نخستزاده مینامند، چون پیش از آدمیان وجود داشته است. او حامی هنرمندان و مجسمهسازان هم هست و نمادی است که آفرینش گیتی در فضا را نشان میدهد. این موجود از کهنترین خدایان هند و ایرانی است که در قرن پانزدهم پ.م نامش در عهدنامه-ی میتانی و هیتی نیز آمده است.
تواشتری در اساطیر هندی نقشی مرکزی بر عهده دارد. برخی او را با پرَجاپَتی آفریننده یکی میگیرند. او به خصوص به خاطر روابط خویشاوندی مهمش با سایر موجودات آسمانی اهمیت دارد. دختر او، سارانیو، همسرِ وایو است و همان کسی است که در دو مرتبه، دو جفت دوقلوی نامدار را میزاید. یکی یمه و یمی که همان جم (جمشید) و جمیگِ ایرانی هستند و نخستین انسانها دانسته میشوند، و دیگری اشوینها که ایزدان دوقلوی خورشیدی هستند و با کاستور و پولوکس یونانی و مهرِ ایرانی ارتباط دارند. تواشتری همچنین پدرِ تریسیراس هم هست که ایزدی جنگاور بود و در نبرد با ایندرَه کشته شد. تواشتری در مقام انتقام، اژدهای هولناکی به نام وْرَترَه (वृत्र) را آفرید که او نیز به دست ایندره کشته شد. بعد از آن بود که ایندره با لقبِ ورتَره- هَنَه (یعنی کشندهی ورتره) شناخته شد. این لقب همان است که در اوستایی به ورثرغنه و در نهایت به ورهرام و بهرام تبدیل شده است.
به این ترتیب تواشتری در اساطیر هندویی که شکلی دست نخوردهتر از روایتهای هند و ایرانی کهن را نشان میدهد، پیوندی دوگانه با ایزدان مقیمِ اقلیمِ هوا برقرار میکرده است. از سویی دخترش با وایو که سویهی خوب و سودمندِ هوا را نشان میداده، وصلت میکند، و نخستین آدمیان و عناصری خورشیدی را ایجاد میکند. از سوی دیگر پسرش به دست ایندره به قتل میرسد.
از این داستانها بر میآید که تمایز میان وای بد و وای به در اساطیر ایرانی، شکل کهنی در دوران هند و ایرانیها داشته است و تواشتری عنصری بوده که این تمایز را نمایان میکرده است. در آن روزگار انگار هوا دو نمایندهی مقتدر داشته است که تفاوت خلق و خویشان نمایان بوده، هرچند هنوز در چارچوب سنجههای اخلاقی ارزیابی نمیشدهاند. یکی وایو که به رویهی نیکوکار و سودآور و ملایمِ باد و هوا اشاره میکرده، و دیگری ایندرهی خشمگین و جنگاور که نماد توفان ویرانگر و تباهکار بوده است. تواشتری از راه دو فرزند نرینه و مادینهاش با این دو ارتباط برقرار میکند. در نتیجه دخترش مادرِ تمام آدمیان و ایزدان خورشیدی می-شود، و با زایندگی و باروری پیوند میخورد، و در مقابل پسرش همچون اژدهایی زیانکار است که به دست ایندره کشته میشود.
به این شکل ایزدی که نماینده¬ی قدرت خلاقه و صنعتگرِ خدا بوده است، در برخورد با هوا زایندگی و مرگ پدید می¬آورد. دوسویه بودنِ رخسار این ایزد در دوقلو بودنِ نوادگانش (جم-جمیگ و اشوینها) به خوبی تبلور یافته است. این جمِ زندگی/ مرگ، و تولید کردن/ ویران کردن که به دو سویه¬ی متضاد از هوا نسبت داده شده، از تجربه¬ی مردمان آن روزگار بر می¬آمده است. چرا که باد می¬توانسته هم آورنده¬ی ابر و باران و سرزندگی برای زمین باشد، و هم سیلاب و آذرخش و سیل ایجاد کند و کشتزارها و خانه¬ها را ویران نماید. این دو در قالب دو ایزدِ متفاوت، اما گاه مترادف تبلور می¬یافته¬اند و این نیروی خلاقه¬ی فضا بوده که هویت هریک را تعیین می¬کرده است.
نکته¬ای که در اینجا سزاوار یادآوری است، آن که تواشتری در وداها با سومَه (هوم) نیز ارتباط دارد، و این ارتباط از نوعی است که بعدها در اساطیر مربوط به مهر و جمشید اهمیت می¬یابد. تواشتری هندی ایزدی است که آفریننده¬ی گاو نخستین دانسته می¬شود و از این رو شباهتی به اهورامزدا در آیین زرتشتی دارد. در ضمن او کسی است که جام مقدسِ مخصوص گردآوری و اهدای سومَه (هوم) را می¬سازد. بنابراین با آیین اهدای اکسیر نامیرایی به خدایان ارتباط دارد، و این همان است که بعدها به جام جم تبدیل می¬شود.
ثواشه در اوستا، بی¬تردید بازمانده¬ای از همین تواشتری است. با این تفاوت که خصلت مستقل خود را از دست داده و کاملاً در وای جذب شده است. او معمولاً با لقب «جاویدان» و «همیشگی» ستوده می¬شود و نامش همواره با زروان و وای همراه است. ارتباط وای/ ثواشه با میترا در اوستا نیز باقی مانده است. چنان که بارها همراه با مهر و همراهان وی ستوده می¬شود. این نقش در وداها هم وجود دارد. چون تواشتری هم گذشته از ارتباط خویشاوندی با ایزدان هوا، خودش نیز با آسمان و ایزدان آن مربوط است. او آفریننده¬ی آذرخش دانسته می¬شود و همان کسی است که سلاح مهم میترا یعنی وجره را بر می¬سازد، و این وجره همان تندر است.
3. کارکرد دیگرِ وای در یشتها که او را به مهر نزدیک می¬کند، ارتباطش با جنگ است. چون اوست که بوی جنگاوران را به روان نیکوکاران (فروشی¬ها) می¬رساند و ایشان را به همراه مهر و رشن و سروش به شتافتن به میدان نبرد وا می¬دارد و به این ترتیب برنده¬ی جنگ را تعیین می¬کند. وای همچنین با رخساری همچون جنگاوران بازنموده شده است. در رام یشت او دلیر، زرین خود، زرین تاج، زرین طوق، زرین گردونه، زرین چرخ، زرین سلاح، زرین کفش، و زرین کمر دانسته شده است. در سکه¬های کوشانی، نقش او را به صورت مردی ریشو و احتمالاً سالمند که مو و ریش بلندش در باد آشفته شده است نمایش میدادند، و نام سغدی-اش «واد» را در زیر آن می¬نوشتند. در یشت¬ها، هنگامی که به محل برگزاری نیایشهایش گام می¬گذارد تا خواسته¬ی نمازگزاران را روا دارد، در قالب مردی است کمربند بر میان بسته، با کمری استوار، گامهایی بلند، سینه¬ای گشاده، تهیگاهی نیرومند، چشمانی بی¬آلایش، که همچون شهریاری یگانه فرود می¬آید. و جالب آن که در همین متن، او خود را نیزه¬ی سرتیز، نیزه¬ی پهن، و نیزه¬ی آخته می¬نامند. یعنی گویی نیزه در ابتدا نماد این ایزد دانسته می¬شده است. به این ترتیب وای به، یا سویهی نیک باد در اوستا موجودیتی مستقل پیدا کرده و با تواشتری باستانی ترکیب شده است. در اوستا اشاره¬ای به این که وای پدر جمشید است دیده نمی-شود، ولی نقش آفریننده و زاینده¬ی تواشتری در بعضی جاها به او نسبت داده می¬شود.
وای، گذشته از پیوند و ترکیب شدنش با ثواشه، با ایزدی دیگر نیز همسان پنداشته می¬شود، و او رام است. رام ایزدی است که در اوستا چندین بار نامش ذکر شده است، اما توصیفی بسیار ناقص و اندک از او در دست است. در ادبیات اوستایی، نام او به صورت موجودی مستقل از وای، و همواره در کنار مهر آورده شده است. لقبش در اوستا بخشنده¬ی چراگاه فراخ است، که از سوی دیگر لقب مهر هم هست، و در تمام مواردی که از او یاد شده، نخست نام مهر آمده و این هر دو با لقبهای مشابهشان ستوده شده¬اند. در بعضی از جاها نامش به صورت خواستَر آمده که هوا-باد معنا می¬دهد و دستیار مهر بوده است. با وجود پیوند آشکار او با مهر، معلوم است که از همان دوران باستانی رام و وای را یکی می¬دانستند، چنان که یشتِ ویژه¬ی وای، به نام رام نامیده شده است. این یکتایی از آنجا معلوم می¬شود که در ادبیات پهلوی رام (یا گاهی رامَن) به صراحت همان وای دانسته شده است. بنابراین سه ایزد باد هند و ایرانی باستان (وایو و تواشتری و ایندره)، در قالب یک ایزد ایرانی با سه نام (وای- ثواشه-رام) تبلور یافته که در برابر نسخهای اهریمنی (وای بد) قرار میگیرد، و پیوند باستانی خود را با مهر و جمشید حفظ کرده است.
در مقابل این ایزد مرموز و نیک، وای بد قرار می¬گیرد که معمولاً در اوستا با لقب اُسْتوویذَتو (,SutODIW ,Otsa) مورد اشاره قرار گرفته است. این واژه در متون جدیدتر به صورت استویهاد در آمده و نامی برای دیوِ مرگ است. اما در اصل لقبی برای وای بد بوده و «استخوان شکن» معنا می¬دهد. نام استویهاد در متون کهنتر اوستا مانند یشتها و گاهان و یسنهها وجود ندارد، و تنها در وندیداد دیده میشود. در بند جالبی از وندیداد که در نکوهش روزه گرفتن آمده، انسان سیر بدان دلیل ستوده شده است که می¬تواند در برابر دیو استویهاد پایداری کند. استوویهاد ایزدی چندان سهمگین است که اگر کسی را لمس کند، او را به خواب می¬برد، و اگر سایه¬اش بر کسی بیفتد او را به تب دچار خواهد کرد. چشمان او مرگبار هستند و نگریستنش به مردمان ایشان را از پای در می¬آورد.
در بندهش او نقشی هم در روایتهای عصر قیامت بر عهده دارد. چون کیخسرو در پایان زمان او را به خاطر تباهکاری¬اش سرزنش می¬کند و بعد او را به شکل شتری زرد در آورده و سوار بر او به دور جهان می¬تازد و در نهایت او را به قتل می¬رساند. شاید گوشزد کردن این نکته در اینجا سودمند باشد که مفهوم استخوان در هستی¬شناسی زرتشتی استعاره¬ای مهم است و به سختی و استحکامِ جهان مادی اشاره دارد. چنان که صفتِ مرسوم برای گیتی (در برابر مینو) استومند یعنی استخواندار است. از این رو وای بد که استوویذتو است، با نابود کردن ماده و در هم شکستن استخوانِ قالبهای گیتیانه است که مرگ را پدید می¬آورد، و این دقیقاً همان کاری است که توفان و تندباد انجام می¬دهد، آنگاه که تیرک و شالودهی ساختمانها و بناها یا تنهی درختان را از جا میکند. وای از سوی دیگر با تیشتر نیز پیوندی دارد که در متون هندی همانندی ندارد. اوست که باعث جنبش ستارهی تیشتر و فر ایرانی می¬شود، و تیشتر در سپیده دم در راهی دور از باد به سوی آبها می¬شتابد.
در رام یشت، در صحنه¬ای که یادآورِ آبان یشت است، اهورامزدا در قالب موبدی ظاهر می¬شود که برای وای نماز می¬گذارد و از او می¬خواهد تا اهریمن را درهم بشکند. در اینجا وایو ایزدی بزرگ است که درخواست اهورامزدا را می¬پذیرد و او را بر دشمنش برتر می¬دارد. ایزد هوا آشکارا در اینجا از اهورامزدا برتر است و عجیب نیست که در بسیاری از جاها با لقبِ خوذاتَه (یعنی خودآفریده) ستوده شده است و این عنوانی است برازنده¬ی اهورامزدا که به زعم زرتشت نخستین و تنها ایزدِ خالق بوده است. این محکمترین سندی است که پرستش وای در ایرانِ پیشازرتشتی را نشان میدهد و ورود عناصری از آیین وی به منابع زرتشتی را اثبات میکند.
در رام یشت پس از اهورامزدا، فهرستی بلند از پهلوانان می¬آید که مانند هرمز از وای یاری می¬طلبند. هوشنگ، تهمورث، جمشید، فریدون، گرشاسپ، هوتَوسا (آتوسا) از خاندان نوذر، همه از او درخواست کردند و برایش نیایش نمودند و کامشان روا شد. آژیدهاک سه کله¬ی سه پوز اما، به همراه اوروَسار از نماز خویش سودی نبرد و وای درخواست ایشان را اجابت نکرد. درخواست آژیدهاک طبق معمول تهی کردن هفت کشور از مردمان و کشتن همگان بود. اما اوروَسار، می¬خواست تا بر کیخسرو چیره شود و از چنگ او برهد. اوروَسار که در اوستا نامش آمده، به گمان برخی پهلوانی از یاد رفته با روایتی ناشناخته است. در مقابل این نظر محتاطانه، نظر کریستن¬سن قرار دارد که این واژه را لقبی برای افراسیاب می¬داند و داستان را همان کشمکش مشهور کیخسرو و افراسیاب می¬داند. از آنجا که اوروَسار به اوستایی به معنای نیرومند است، حدس او پذیرفتنی می¬نماید.
در مورد آیین نماز گزاردن برای وای، چند نکته جالب است. نخست آن که گویی این مراسم به شکلی متفاوت از سایر خدایان انجام می¬شده است. تمام پهلوانان و ضدپهلوانان و حتا اهورامزدا، هنگام نیایش وای بر تخت زرین، بر بالش زرین، و بر فرش زرین نشستند و ایزد باد را با دستانی سرشار ستودند. مراسم ستودنش با آنچه که در مورد سایر ایزدان دیده می¬شود و ماهیتی زرتشتی دارد، یکسان است. یعنی از هومِ آمیخته به شیر و برسم گسترده و منثره و نماز با بانگ بلند سخن در میان است.
درخواستهای پرستندگان وای بیشتر ماهیتی جنگی دارد. اما این حقیقت که یکی از نمازگزاران (هوتوسا یا همان آتوسا) زن است و ازدواج با گشتاسپ را طلب می¬کند، باید مورد توجه قرار گیرد. به خصوص که درست در بند بعدی گفته شده که دوشیزگانِ شوی ناگزیده، با همان فرش و تخت و بالش زرین وای را می-ستایند تا شوهرانی ارجمند و برومند نصیبشان شود. از اینجا معلوم می¬شود که یکی از قدرتهای وای، رساندن زن و مرد به هم بوده است، و این از ارتباطش با آناهیتا و هوم نیز معلوم می¬شود. در آبان یشت آناهیتا از وای نیرومندتر دانسته شده. چون انگار وای است که ارابه¬ی آناهیتا را به اطراف می¬برد. گردونه¬ی آناهیتا به چهار اسب بسته شده که باران و ابر و تگرگ و باد هستند.
جالب آن که در تیر یشت این خوارشماری باد و این تصور که باد به گردونه¬ی آناهیتا بسته شده، بدون اشاره به نام ایزدبانو واژگونه شده است. در اینجا می¬خوانیم که باد است که ابر و تگرگ و باران را به هفت کشور می¬راند. در رام یشت هم آمده که وای خیزابآور، خیزاب فرو ریز، و خیزاب برانگیز است. یعنی موجودی است که آب به فرمانش حرکت می¬کند. این شاید نشانگر وجود نوعی تنش در میان پیروان ایزدبانوی باستانی آب و خدای باد بوده باشد. تنشی که بهویژه در مناطق ساحلی با تجربه¬ی مردمان از توفان و درهم تاختنِ آب و باد سازگاری داشته است.
4. فهم ماهیت وای بدون اشاره به ایزدان وابسته به باد در قلمرو میانرودان و ورارود (سوریه و فلسطین) ناممکن خواهد ماند. آریاییهایی که پرستندگان ایزد وای بودند و پس از ورود به مرزهای ایران زمین به دو شاخهی هندی و ایرانی تقسیم شدند، در غرب ایران زمین با تمدنهایی مستقر و کهنسال روبرو شدند که ساختار ویژه و باورهای دیرپای خویش را داشتند و تصویر خاصی را از ایزد باد پدید آورده بودند. وای نیز مانند سایر ایزدان آریایی، در جریان درآمیختگی اقوام گوناگون در ایران زمین با خدایان همتای خویش در تمدنهای ایلامی و سومری و آشوری و کلدانی و آرامی در آمیخت، و در نهایت به تصویری چند رگه و لایه لایه دست یافت که در اوستا نشانش را میبینیم.
وای، بیتردید ایزدی هند و ایرانی و بومی قبایل آریایی نو آمده بوده است. با این وجود این بدان معنا نیست که پیش از ورود پرستندگان وای به فلات ایران، سابقهای از تکریم ایزد هوا در این مرز و بوم وجود نداشته است. دستکم از قلمرو جنوب غربی ایران زمین، شواهدی بسیار در دست داریم که به بزرگداشت ایزد هوا دلالت میکنند. در اساطیر سومری و اکدی، ایزدی وجود داشته به نام ایشکور، که میتوان او را با وای همتا دانست. ایشکور در ایزدکدهی سومریان خدایی درجه دوم بوده است، اما با ورود قبایل سامی از جنوب و غرب، به تدریج بر ارج و اهمیت وی افزوده شد. ایشکور ایزدی نرینه است که در سومر فرزند نانا (خدای ماه) و نین¬گال (ایزدبانوی گاوچرانان) دانسته میشد. در برخی روایت ها، او را فرزند مستقیم «کی» و «آن» –یعنی ایزد آسمان و ایزدبانوی زمین- دانستهاند. در این روایت او در سلسله مراتب زایش خدایان یک نسل مسنتر نموده میشود و به ایزدان کهنسال اولیه نزدیک¬تر است.
وقتی مهاجران اکدی در میانهی هزارهی سوم پ.م به سومر وارد شدند، نام ایزد باد را در زبان خویش به صورت عَداد ثبت کردند. ایشکور یا عداد خدایی است که توفان و پدیدههای جوی را زیر فرمان دارد. به صورت گاوی آسمانی تجسمش میکردهاند که نعره زدنش به صورت تندر نمایان میشود. مرکز پرستش اصلی او شهر کرکره در مرز عراق و سوریه بوده است، اما بعدتر در بسیاری از شهرها برایش معابدی ساختند. چنان که در حدود سال 1100 پ.م تیگلت پیلسر اول، شاه آشور برای او و آنو (خدای آسمان)، در شهر آشور معبدی بنا کرد، و او را با «آنو»، خدای آسمان، در این پرستشگاه سهیم کرد. چنین مینماید که این حرکتِ او به سنتی مربوط باشد که ایشکور را فرزند مستقیم «آنو» در نظر می گرفت.
در اساطیر سومری ایشکور با ایزد بانویی به نام «شالا» ازدواج کرد که همان «ناگان» و «گوبارا» در سنن محلی دیگر میانرودان است. شالا مربوط به غلّه، جنگ و باروری زمینهاست. او همواره با گرزی نمایش داده میشود که سری شبیه به شیر دارد. حاصل ازدواج ایشکور و گالا ایزدی به نام «گیبیل» بود که سازنده و نگهبان سلاحهای جنگی پنداشته میشد. گیبیل به آتش مربوط بود و در زبان اکدی او را «گِرّا» می نامیدند. او همان کسی است که راز ذوب آهن را به مردمان آموخت و خدای آهنگران و فلزکاران پنداشته میشد.
ایزد هوا بهویژه در میان اقوام کلدانی و آرامی که در قرن دوازدهم و یازدهم پ.م به میانرودان و سوریه وارد شدند، بسیار مورد احترام بود. آموریها او را با خوانشی نزدیک به اکدیان، هَداد مینامیدند، و احتمالاً خدای بزرگشان آمورو که قبایلشان نیز بدان شناخته میشد، هم او بوده باشد. لقبش در زبان آرامی ریمون بوده است که از «ریممون» گرفته شده و تندرساز معنا میدهد. این لقب را در اکدی به صورت رامَن و در آرامی به شکل ریمون ثبت کردهاند. شباهت این کلمه با رام و رامنِ اوستایی و پهلوی تاملبرانگیز است و بعید نیست که در میان فرهنگ اکدی و اوستایی وامگیریای در مورد نام این ایزد رخ نموده باشد.
ساکنان ورارود، یعنی سوریه و فنیقیه و فلسطین او را با نام هوریاش - تِشوب- میشناختند و هیتیها او را با عنوان تارحونت میپرستیدند. نام این ایزد در زبان هیتی از ریشهي لوویاییِ «تارح» به معنای «پیروز شدن، غلبه کردن» گرفته شده است. این خدای اخیر، که توسط نخستین موج از مهاجران آریایی در آناتولی پرستیده میشد، احتمالاً شکلی ابتدایی و کهنسال از وایو بوده که در ترکیب با ایزدِ هوای اقوام سامی و هوری خصلتی دو رگه و چندچهره یافته است. ناگفته نماند که هیتیها و میتانیها، یعنی برسازندگان نخستین دولتهای آریایی در قلمرو شمال غربی ایران زمین، ایزد هوای بومی خویش را داشتند. چنان که در کتیبهی نوزی از ایندره نام برده شده است و چه بسا که تسحوب نمایندهی برادر وی، یا همان وای باشد.
در مورد ایشکور یا عداد، یک نکتهی جالب وجود دارد و آن هم این که او نیز مانند وای ایزدی دو چهره بوده است. ایشکور را از سویی ویرانگر و از سوی دیگر بارورکننده تصویر میکردهاند. به همین دلیل هم در همان شکل باستانی و کهنش، به وای بد و وایِ بِه شباهتی دارد. پیشینهی تمایز میان این دو نوع باد -که معمولاً در جهتهایی متضاد نیز میوزیدهاند- به سومر و اکد باستان میرسد. این باور به دو شکلِ متضادِ باد، حتا در دوران جدیدتر تمدن ایرانی نیز ادامه پیدا کرده است، چنان که مثلاً از حضرت محمد حدیثی روایت شده که بر مبنای آن پیروزیهای سپاه اسلام به همراهی بادِ سبا (که از خاور میوزد) و نابودی قوم عاد به وزش باد دَبور (برآمده از باختر) مربوط شده است.
در واقع چنین مینماید که تجربهی زیستهی مردمان جهان باستان و ارتباطی که با عنصر باد پیدا میکردند، در قلمروهای فرهنگی گوناگون به نتایجی مشابه منتهی شده باشد. یعنی در سرزمینهای گوناگون و میان اقوام قفقازی و سامی و آریایی، باد در نهایت همچون ایزدی سیال و بزرگ و مقتدر بازنمایی شد که دو سویهی متضاد و دو نوع رفتار زیانبار یا سودرسان را از خود نشان میداد. قدمت ایشکور و عداد از یک سو، و وای و ایندره از سوی دیگر به قدری زیاد است که نمیتوان یکی از آن دو را وام گرفته از دیگری دانست. با این وجود، آشکار است که قبایل آریایی پس از ورود به ایران زمین در میان ساکنان پیشین این قلمرو با ایزد هوایی روبرو شدند که ساختار کلیاش با وای همسان بود.
5. چنان که دیدیم در چشم¬انداز کهن هند و ایرانی جهان سه طبقه داشت که عبارت بودند از زمین، هوا و آسمان. همین سه طبقه شالوده¬ای بوده که هستی¬شناسی آسمانِ چهار طبقه¬ای زرتشتی بر مبنای آن تأسیس شده است. طبقات آسمان در نگرش ایرانیان کهن سپهرهای مربوط به خورشید، ماه، اختران و گرودمان (بهشت) را شامل میشوند. وایو موجودی بوده که بر قلمرو میانی یعنی فاصله¬ی میان زمین و آسمان حاکم بوده و به همین دلیل هم وضعیتی واسطه¬گونه و میانجیگرانه داشته است. قلمرو نفوذ و قدرت او از سطح زمین آغاز میشده و تا پایینترین طبقهی سپهر ادامه مییافته است.
وای به خاطر موقعیت مکانی¬اش در میان آسمان و زمین، و به دلیل ماهیت دوسویه¬اش که هم ویرانگر است و هم سازنده، به عنصری ابهام¬آمیز در میانه¬ی جفتهای متضاد معنایی می¬ماند. او بر خلاف سایر ایزدان جایگاهی شفاف و صفاتی روشن و دقیق ندارد که بتوان در جبهه¬ی اهورامزدا یا اهریمن جایش داد. شاید به همین دلیل هندیان باستان ناچار شده بودند این دو سویه را به دو موجود متمایز مانند وای و ایندره نسبت دهند. با این وجود، در ایران زمین دوچهره بودنِ وای پذیرفته شد و همچون پرسشی دغدغه برانگیز در قلب اساطیر ایرانی باقی ماند. کرده¬ی یازدهم رام یشت به خوبی این خصلت دوپهلوی وای را نشان می¬دهد:
43. vayush bâ nãma ahmi ashâum zarathushtra, avat vayush bâ nãma ahmi ýat va dãma vayemi ýasca dathat speñtô mainyush ýasca dathat angrô mainyush, apayate nãma ahmi ashâum zarathushtra avat apayate nãma ahmi ýat va dãma apayemi ýasca dathat speñtô mainyush ýasca dathat angrô mainyush.
44. vanô-vîspå nãma ahmi ashâum zarathushtra, avat vanô-vîspå nãma ahmi ýat va dãma vanâmi ýasca dathat speñtô mainyush ýasca dathat angrô mainyush, vohvarshte nãma ahmi ashâum zarathushtra avat vohvarshte nãma ahmi ýat vohû verezyâmi dathushô ahurâi mazdâi ameshanãm speñtanãm.
«ای زرتشت اشون، به راستی اندروای نام من است. از آن روی به راستی اندروای نام من است که من هر دو آفرینش، هم مخلوق سپندمینو و هم مخلوق انگره مینو را می¬رانم.
ای زرتشت اشون، جوینده نام من است. از آن رو جوینده نام من است که من به هر دو آفرینش سپندمینو و انگره مینو میرسم.
ای زرتشت اشون، بر همگان چیره شونده نام من است. از آن روی بر همه چیره شونده نام من است که من بر هردو آفرینشِ سپندمینو و انگره¬مینو چیرگی می¬یابم.»
به این ترتیب، وای ایزدی است که هردو عنصر نیک و بد و آفریدگان سپندمینو و انگره¬مینو را در خود می-گنجاند و بر هر دو مسلط است. از این رو اندروای و سپهرآسا و فراگیر است، و چنان که در سی¬ روزه¬ها ستوده شده است، باید همچون «بادی که در پیش است، بادی که در پس است، بادی که در بالاست و بادی که در پایین است» بزرگ داشته شود. پیش رونده و پس رونده نام اوست ، پس او نماد تقارنی است که بر جم¬هایی مانند پیش و پس و زیر و زبر حاکم است. از این روست که خصلت آمیخته¬اش در آیین زرتشت همواره خاستگاه ابهام و تنش بوده است. در حدی که در رام یشت، در دو بند پیاپی می¬خوانیم که «آن بخشی از تو را که از آنِ سپند مینوست، می¬ستاییم!»
6. وای در دوران اسلامی نیز همچنان به عنوان نیرویی مهم و تعیین کننده در ادبیات دینی ایرانی باقی ماند. در دوران اسلامی روان انسانی را با نام نفس یا روح مورد اشاره قرار میدادند که در هر دو حال به پیوند این نیرو با باد تأکید داشت. بدنهی تصویر باد در دوران اسلامی بر مبنای تفسیرهایی استوار شده که نویسندگان قرون میانه بر مبنای متن قرآن پدید میآوردند. در قرآن بارها به باد در مقام یکی از دستیاران و نیروهای گوش به فرمانِ الله اشاره شده است. مثلاً در آیهی نهم از سورهی فاطر میخوانیم:
وَاللَّهُ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّيَاحَ فَتُثِيرُ سَحَابًا فَسُقْنَاهُ إِلَى بَلَدٍ مَّيِّتٍ فَأَحْيَيْنَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا کذَلِک النُّشُورُ
یعنی: «و الله کسى است که بادها را روانه مىکند پس ابرى را برمىانگيزند و آن را به سوى سرزمينى مرده رانديم و آن زمين را بدان پس از مرگش زندگى بخشيديم همچنان است آفرینش مجدد.»
همچنین است در سورهی اعراف:
وَهُوَ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّيَاحَ بُشْرًا بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ حَتَّى إِذَا أَقَلَّتْ سَحَابًا ثِقَالاً سُقْنَاهُ لِبَلَدٍ مَّيِّتٍ فَأَنزَلْنَا بِهِ الْمَاء فَأَخْرَجْنَا بِهِ مِن کلِّ الثَّمَرَاتِ کذَلِک نُخْرِجُ الْموْتَى لَعَلَّکمْ تَذَکرُونَ 57 وَالْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَالَّذِي خَبُثَ لاَ يَخْرُجُ إِلاَّ نَکدًا کذَلِک نُصَرِّفُ الآيَاتِ لِقَوْمٍ يَشْکرُونَ 58
یعنی: «و او کسی است که بادهای برانگیزنده را از پیش بخشایش خویش گسیل میدارد، تا ابرهای گران را بدان جا به جا کند، که بدان شهری مرده را آب دهیم. پس به آن آبی فرو فرستیم که بدان همهی میوهها را بیرون آوریم. همچنان مردگان را بیرون میآوریم، شاید که پند گیرید (57) و شهر پاکیزه گیاهانش را به فرمان پروردگارش بیرون میآورد، و آن که پلید است جز خاری بیرون نمیآورد، همچنان نشانههایمان را برای گروهی که سپاس میگزارند، میگردانیم (58)»
در آیهی 57، معمولاً عبارت «وَهُوَ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّيَاحَ بُشْرًا» دیده میشود، که باید آن را چنین ترجمه کرد: «او کسی است که بادها را مژدهرسان گسیل میکند.» اما این عبارت نه با محتوای آیه همخوانی دارد و نه مژدهرسانی باد به کارکردِ بعدی آن که بارش باران و بارور کردن ابرهاست ارتباطی مییابد. به احتمال زیاد در اینجا با خوانش نادرستِ کلمهی «نشراً» روبرو هستیم که به نادرست «بشراً» خوانده شده است. سورآبادی میگوید در کل روشهای گوناگون برای خواندن این کلمه رواج دارد. برخی آن را «بُشْریَ» میخوانند که یعنی مژدگانی، برخی دیگر میگویند «بشراً» است، که اسم جمعی است برای بشیر، و یعنی مژدهرسانان. گروهی دیگر آن را «نَشْراً» میخوانند که یعنی پراکنده، و آن به چهار باد گوناگون اشاره دارد. خودِ سورآبادی این تعبیر را بیشتر پسندیده و در این مورد پیرو طبری است که این کلمه را «پراکنده» ترجمه کرده است. از سوی دیگر ابن کثیر این کلمه را «نُشراً» خوانده است که شکل جمع از نُشُر است و انگیزنده معنا میدهد و به بادهایی اطلاق میشود که ابرها را بارور و پرباران میسازند. مجمع البیان نیز همین شکل را درست دانسته و گفته که اهل مدینه این آيه را به این شکل میخوانند. چنین مینماید که همین خوانش درستتر باشد و در این عبارت به توانایی باد برای پراکندن باران و برانگیختنِ زندگی و رویش اشاره رفته است.
به همین ترتیب در سورهی جاثیه میخوانیم:
حم (1) تَنزِيلُ الْکتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَکيمِ (2) إِنَّ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَآيَاتٍ لِّلْمُؤْمِنِينَ (3) وَفِي خَلْقِکمْ وَمَا يَبُثُّ مِن دَابَّةٍ آيَاتٌ لِّقَوْمٍ يُوقِنُونَ (4) وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَمَا أَنزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاء مِن رِّزْقٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ آيَاتٌ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (5) تِلْک آيَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَيْک بِالْحَقِّ فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَ اللَّهِ وَآيَاتِهِ يُؤْمِنُونَ (6)
یعنی: «حم (1) فرو فرستادن شدن کتاب از الله چیرهگر حکیم است (2) به راستى در آسمانها و زمين براى گرویدگان نشانههايى است (3) و در آفرينش خودتان و آنچه از جنبنده پراکنده مىگرداند نشانههايى است براى مردمى که يقين دارند (4) و پياپى آمدن شب و روز و آنچه الله از روزى از آسمان فرود آورده و به آن زمين را پس از مرگش زنده کرده و گردش بادها براى مردمى که مىانديشند نشانههايى است (5) آنک نشانههای الله که به راستى آن را بر تو مىخوانيم پس بعد از الله و نشانههاىش به کدام سخن خواهند گرويد؟ (6)»
و در سورهی الذاریات:
وَفِي الْأَرْضِ آيَاتٌ لِّلْمُوقِنِينَ (20) وَفِي أَنفُسِکمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ (21) وَفِي السَّمَاء رِزْقُکمْ وَمَا تُوعَدُونَ (22) فَوَرَبِّ السَّمَاء وَالْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِّثْلَ مَا أَنَّکمْ تَنطِقُونَ (23)
یعنی: «و روى زمين براى اهل يقين نشانههايى است (20) و در خود شما پس مگر نمىبينيد (21) و روزى شما و آنچه وعده داده شدهايد در آسمان است (22) پس سوگند به پروردگار آسمان و زمين که واقعاً او حق است همان گونه که خود شما سخن مىگوييد (23)»
در سورهی مرسلات با نوعی ردهبندی انواع بادها روبرو میشویم:
وَالْمُرْسَلَاتِ عُرْفًا (1) فَالْعَاصِفَاتِ عَصْفًا (2) وَالنَّاشِرَاتِ نَشْرًا (3) فَالْفَارِقَاتِ فَرْقًا (4) فَالْمُلْقِيَاتِ ذِکرًا (5) عُذْرًا أَوْ نُذْرًا (6) إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَوَاقِعٌ (7) فَإِذَا النُّجُومُ طُمِسَتْ (8) وَإِذَا السَّمَاء فُرِجَتْ (9) وَإِذَا الْجِبَالُ نُسِفَتْ (10) وَإِذَا الرُّسُلُ أُقِّتَتْ (11) لِأَيِّ يَوْمٍ أُجِّلَتْ (12) لِيَوْمِ الْفَصْلِ 13 وَمَا أَدْرَاک مَا يَوْمُ الْفَصْلِ (14) وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِّلْمُکذِّبِينَ (15)
یعنی: «سوگند به فرستادگان پىدرپى (1) که سخت توفندهاند (2) و سوگند به افشانندگان افشانگر (3) که جداگرند (4) و القاکنندهی وحىاند (5) پوزشی باشد يا هشدارى (6) به راستی که آنچه وعده يافتهايد رخ خواهد داد (7) پس وقتى که ستارگان محو شوند (8) و آنگاه که آسمان بشکافد(9) و آنگاه که کوهها از جا کنده شوند (10) و آنگاه که بریدان گرد آيند (11) به کدام روز تعیین شده؟(12) براى روز جدایی (13) و تو چه دانى که روز جدایی چيست (14) آن روز واى بر دروغ دارندگان (15)»
پنج آيهی نخست به پنج نوع باد گوناگون اشاره میکنند و هریک را متولی انجام کاری میدانند. مفسران مسلمان آنان را با فرشتگان یکسان گرفتهاند: مرسلات را طبری و سورآبادی به «فریشتگان» ترجمه کردهاند و آن را از ریشهی رسل به معنای فرستادن گرفتهاند و با ریشهی فرشته (به معنای فرستاده) یکی دانستهاند. با این وجود در مورد بقیهی واژگان تردیدی وجود ندارد. عاصفات یعنی بادهای تند، ناشرات یعنی بادهایی که ابرها را بارور میکنند و بارانزا هستند. فارقات یعنی بادی جدا سازنده و بیشتر برای جدا شدن کاه از خرمن به کار میرفته، هرچند سورآبادی گفته منظور بادی است که فساد را از خاک جدا میکند و مانع گندیدگی زمین میشود، و بعد معنای آن را به جدا شدن حلال از حرام تعمیم داده است. ملقیات هم در لغت یعنی درافکنندگان، اما در اینجا به معنای کسی که وحی را فرود میآورند به کار رفته است، چنان که طبری آن را «وحی اوکنان» ترجمه کرده است.
بنابراین در اینجا با پنج نوع باد سر و کار داریم: مرسلات، عاصفات، ناشرات، فارقات، و ملقیات. از دیرباز معنای این پنج کلمه برای مفسران دردسرآفرین و برای منتقدان خطرساز بوده است. میگویند مردی به نام صبیغ در عراق زندگی میکرد که در زمان عمر نزد او رفت و از معنای ذاریات و مرسلات پرسید. عمر هم دستور داد تا او را تازیانه بزنند و از آن به بعد «ذاریات مرسلات پرسیدن» به صورت زبانزدی درآمد برای اشاره به مشکلات و ابهامهای دینی. ناگفته نماند که این صبیغ که قاعدتا با توجه به برخاستنش از عراق ایرانی بوده، چندان هم بی غرض و مرض نبود و میبدی دربارهاش گفته که «پیوسته از معضلات آیات پرسیدی.» عمر به شلاق زدنش بسنده نکرد و نامهای به ابوموسی اشعری نوشت تا او را زندانی کنند و او آنقدر در زندان ماند که توبه کرد. شافعی با اشاره به اوست که میگوید: «حکمی فی اهل الکلام کحکم عمر فی صبیغ.» یعنی داوریام در مورد متکلمان مثل داوری عمر دربارهی صبیغ است، یعنی آنان را کژدین میدانم.
میبدی با وجود نقل این داستان، خطر کرده و خود این کلمات را شرح کرده است. از دید او این¬ها چهار باد هستند که به چهار فصل و چهار عنصر مربوط میشوند. مرسلات باد بهاری است که نرم و گرم است. عاصفات باد تابستانه است که خشک و گرم است. ناشرات باد پاییزی است که سرد و نرم است و فارقات باد زمستانی است که خشک و سرد است. بحثی هم کرده در این مورد که چرا بادی که از لب خارج میشود سرد، و آن که از بینی خارج میشود گرم است، که در جای خود جالب است. از دید میبدی این چهار باد با چهار رود اصلی زمین مربوط هستند که عبارتند از سیحان (سیردریا)، نیل، فرات، و جیحان (آمودریا) که از دید او همگیشان از منبعی در زیر صخرهی بیت المقدس سرچشمه میگیرند. این همان تصویر ایرانیان باستان در مورد رودهای زمین است که همهشان از خاستگاهی مشترک در پای کوه دائیتی بیرون میجوشند.
تصویر مشابهی در ابتدای سورهی الذاریات نیز دیده میشود:
وَالذَّارِيَاتِ ذَرْوًا (1) فَالْحَامِلَاتِ وِقْرًا (2) فَالْجَارِيَاتِ يُسْرًا (3) فَالْمُقَسِّمَاتِ أَمْرًا (4) إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَصَادِقٌ (5) وَإِنَّ الدِّينَ لَوَاقِعٌ (6) وَالسَّمَاء ذَاتِ الْحُبُک (7)
یعنی: «سوگند به بادهاى پراکننده که میپراکنند (1) و بردارندگانِ بار گران (2) و روان شدگان به آسانی (3) و پخش کنندگان فرمان (4) که آنچه وعده داده شدهايد راست است (5) و دین هست (6) سوگند به آسمان موجدار (7)»
الذاریات از ریشهي «ذری» به معنای پراکنده کردن و پاشیدن گرفته شده است. ذاریات به طور خاص به معنای بادی است که گرد و غبار و کاه و خس و خاشاک را با خود میبرد و بنابراین هنگام خرمن کردن محصول کشتزارها اهمیت دارد. طبری آن را «بادهای سخت» و میبدی «بادها که خرمن میپراکنند» و سورآبادی «بادهای پاشنده» ترجمه کردهاند.
«حاملات وقر» که در لغت به معنای «بردارندگان چیزهای سنگین» است، به ابرهایی اشاره میکند که باران را بر میدارند.
جاریات یعنی آنچه که روان میشود و جاری میکند. طبری آن را «رانندگان» ترجمه کرده و گفته که منظور از آن کشتیها هستند.
«مقسمات امر» یعنی کسانی که فرمان یا کار را توزیع و تقسیم میکنند. سورآبادی میگوید منظور از آن فرشتگان هستند.
کشف الاسرار معتقد است این چهار عاملِ یاد شده در ابتدای سورهی ذاریات، به چهار فرشتهی مقرب اشاره دارند: اسرافیل که به نفخ صور میپردازد، عزرائیل که متولی مرگ است، میکائیل که رحمت و ارزاق را توزیع میکند، و جبرئیل که غلظت و شدت دارد. بنابراین او به طور تلویحی این چهار فرشته را به ترتیب با ذاریات، حاملات، جاریات و مقسمات برابر دانسته است.
برای فهم این چهار عبارت، باید به آیهی 7 نگریست. در آنجا بعد از دو آیه که در آنها بر راست بودن دین تأکید شده، بار دیگر به آسمان اشاره شده و خدا به آن با صفتِ «ذات الحبک» سوگند خورده است. ذات یعنی «دارندهی» و حبک یعنی «موج، راه، موی فرفری» و به طور خاص رد باد که به شکل موجهایی بر آب یا ماسه باقی بماند. بنابراین ذات الحبک یعنی موجدار، و احتمالاً حضرت محمد هنگام اشاره به این ویژگی آسمان، باقی ماندن رد باد بر ابرها را در نظر داشته است که شکلهایی موج مانند پدید میآورند. اگر این آیهی پایانی را به عنوان جمع و چکیدهای از بخشهای پیشین بدانیم، به این نتیجه میرسیم که کل این خوشه از آیات به امری آسمانی اشاره میکنند و کاملاً روشن است که منظور بادها هستند. اما گویی چهار نوع باد گوناگون از هم تفکیک شدهاند. بادی که کاه را از خرمن جدا میکند (ذاریات)، بادی که به شکل ابر باران را حمل میکند (حاملات)، بادی که کشتیها را در دریا جا به جا میکند (جاریات)، و بادی که نعمتها را میان بندگان خدا توزیع میکند (مقسمات). این چهار کارکردِ نیکِ خداوند، تقریباً برابر هستند با صفتهایی که در رامیشت برای وارد –خدای باد- برشمرده شده است و این پیوستگی تصویر ذهنی مردمان از باد را پیش و پس از عصر اسلامی نشان میدهد.