جمشید

از ویکی زروان
پرش به: ناوبری، جستجو

۱. کهن‌ترین متن ایرانی که به جمشید اشاره کرده، سروده‌های زرتشت یعنی گاهان است. نام جمشید در گاهان و بعدتر در یشت‌ها به صورت یَمَه (یا جَمَه) پسر ویوَهَنتَه (,TIcsamiY ,OCuhMawIW) آمده است. این نام در متون ودایی هم به شکل یَمَه (यम) پسر ویوَس‌وَنت دیده می‌شود. این دو در واقع یک نام هستند، چرا که زبان اوستایی و سانسکریت دو گویشِ متفاوت از یک زبان بوده‌اند و تنها تلفظ برخی واج‌ها در آن‌ها تفاوت داشته است.

از اینجا معلوم می‌شود که داستان‌های مربوط به جمشید بسیار بسیار کهن بوده و پیش از آن که آریایی‌ها به اقوام هندی و ایرانی تقسیم شوند در میانشان زبانزد بوده است. این بدان معناست که اسطوره‌ی جمشید را باید روایتی عام در میان قبایل آریایی دانست که در سراسر هزاره‌ي دوم پ.م در بخش‌های شمالی اوراسیا سکونت داشتند. زمانِ‌ پیدایش این اسطوره احتمالا به اواسط هزاره‌ی دوم مربوط می‌شود. چرا که نخستین موج بزرگ از مهاجرت آریایی‌ها در این زمان آغاز شد و جمشید نیز خصوصیت‌های رهبری سازمان‌دهنده و رهبرِ مهاجرت را در خود حفظ کرده است.

تفاوت میان روایت بازمانده در متون هندی و ایرانی آن است که جم در ایران شاه-پهلوانِ انسانی است، اما در وداها همچون موجودی ایزدگونه بازنموده می‌شد که برایش قربانی می‌گذاردند[۱]. در حدی که می‌دانیم <که> در کل اساطیر هندی به نسخه‌ی اولیه وفادارتر بوده‌اند و اگر تفاوتی در میان این دو روایت دیده شود، معمولا نسخه‌ی هندی است که شکل کهن‌تر <و> هند و ایرانیِ داستان را حفظ کرده است. این خود نشانگر <نشان‌دهنده> آن است که شاه-پهلوانی مانند جمشید در شکل اولیه‌اش ایزدی بوده که بعدتر در ایران پس از ظهور زرتشت به مرتبه‌ی انسانی تابع اهورامزدا، تنزل مقام یافته است. ناگفته نماند که در آیین‌های هندی نیز این دگردیسی ایزد-شاه به شاه-پهلوان انجام یافته است. هرچند صراحت و سرعت آن کمتر از ایران بوده است. در متون مناسک‌آمیز ودایی و هندویی، یمه هرگز با لقبِ خدا (دِوَه) مشخص نشده، بلکه معمولا عنوان شاه (راجان) را یدک می‌کشد. اما این لقب را به همراه ایزدی بزرگ مانند وارونا داراست[۲].

یمه در وداها موجودی ایزدگونه است که جاویدان و نامیرا آفریده شد و توانست راه ورود به جهان مردگان را بیابد. نگهبان این راه سگی چهارچشم بود به نام سَرَما، که به همین شکل در اوستا هم با نام پِشوپانَه دیده می‌شود. سربروس یا سگِ سه‌سرِ نگهبان دوزخ در اساطیر یونانی، بی‌تردید نسخه‌ای غربی از همین روایت هند و ایرانی محسوب می‌شود. ارتباط یمه با راه سرزمین مردگان چندان محکم است که وداها مسیر روح پس از مرگ را جاده‌ي یمه می‌نامد[۳].

با وجود آن که در گاهان اشاره‌ای منفی به جمشید به چشم می‌خورد، این نیای اساطیری چندان زورمند و نامدار بوده است که زرتشتیان بعدی ناگزیر شدند او را به شکلی در تاریخ اساطیری خویش به خوشنامی بگنجانند. از این رو در ادبیات زرتشتی نیز همچنان رد پای خاستگاه آسمانی او را می‌توان بازیافت. در اوستا می‌خوانیم که او نخستین کسی بود که با اهورامزدا همپرسگی کرد[۴]، و هرچند خداوند، پیامبری دین خویش را به او عرضه کرد، جمشید نپذیرفت و در مقابل قبول کرد که جهان را فراخ سازد و ببالاند و سالار و نگاهبان آن باشد[۵].

جم که شکل کهن‌ترِ نام این شاه-پهلوان است، از ریشه‌ای هند و ایرانی مشتق شده و جفت یا دوتایی معنا می‌دهد. این بن‌واژه در زبان‌های اروپایی به همین معنا باقی مانده است و به عنوان مثال آن را در نام برجِ دوپیکر (Jemini) می‌توان یافت که دوقلو معنا می‌دهد و نمادش هم انسانی با دو پیکر است. این نام از آنجا آمده که جمشید/‌یمه به راستی دوقلو بوده و <با خواهرش همزادی به نام جَمیک یا یَمی داشته است>. یمی، خواهر جم، با آب‌ها پیوند داشته است و ایزدبانوی یکی از رودهای هند به نام جَمنا است که نام خود را از وی وام گرفته است.

در فارسی امروزین این شخصیت را با نام جمشید می‌شناسیم که نامش تشکیل یافته از جم به همراه شید. این عنصر دوم چنان که حمزه‌ی اصفهانی و بیرونی و مسکویه رازی به درستی اشاره کرده‌اند، درخشان معنا می‌دهد و در اصل اوستایی‌اش خشَئِتَه بوده است. این پسوند به طور مجازی در معنای زیبا نیز به کار گرفته می‌شود. از این رو جمشید به معنای جمِ درخشان یا جمِ زیبا است[۶]. <هرچند> برخی از نویسندگان پسوند شید را، <با> خشتره به معنای شاه، یکسان گرفته‌اند[۷]. لومل و آندراکس این برداشت را از آنجا پذیرفته‌اند که قدما خورشید را شاه ستارگان می‌دانستند و در شاهنامه هم گاهی نام جمشید به صورت شاه‌جم آمده است:

         که بر شاه جم چون برآّشفت بخت          به ناکام ضحاک را داد تخت


در زبان‌های ایران شرقی شکل باستانی‌ترِ این نام‌ها با واکبرِ‌ "اِ" کشیده همچنان وجود دارد. از این روست که این نام در افغانستان و تاجیکستان و پاکستان به صورت "جمشِد" تلفظ می‌شود. نام جِم که در ترکیه رواج دارد نیز شکلی از همین نام است. چنان که کریستن‌سن نشان داده است، نام‌های مشتق از جم (یاماکا، یاماکشدا، یا شکل ایرانی آن یَمَه خشَترَه) در ایران و هند باستان محبوبیت زیادی داشته است و این را می‌توان به حساب رواج و فراگیری داستان‌های وی دانست.

در دوران اسلامی مورخان ایرانی کوشیدند تا جمشید را در شجره‌نامه‌ي‌ نامدارانِ‌ اساطیر سامی جای دهند. از این رو مثلا دینوری او را جمشید بن ویونجهان بن ارفخشد بن سام بن نوح دانسته است.

۲. جمشید در شکل کهن و آغازینش، پیوندی تنگاتنگ با خدایان داشته است. به ویژه کردار و خصلت‌های او با خدای خورشید یعنی مهر شباهت دارد. در حدی که برخی حتی نام او را با القاب مهر یکی گرفته‌اند. یک دلیل در این مورد آن است که ‌لقبِ شید یا درخشان، گذشته از نام جمشید در نام خورشید نیز دیده می‌شود و آن نیز واژه‌ای مرکب است که بخش نخست آن خور یا هور است که در فارسی کهن آفتاب و خورشید معنا می‌داده است. این واژه با سوریَه‌ی سانسکریت برابر است که نام خدای خورشید است.

گذشته از این شباهت در نام، جمشید از این رو نیز با خدای خورشید – مهر- شباهت دارد که هر دوی ایشان با نام "فراخ‌چراگاه" و "دارنده‌ی رمه‌های بسیار” توصیف شده‌اند. مهر از دیرباز، خدای بزرگ رمه‌داران و قبایل کوچگرد ایرانی بوده است و از این رو اشاره به دولتمندی و شکوه او معمولا با استعاره‌های مربوط به چراگاه و رمه بیان می‌شده است. جمشید نیز دقیقا چنین است، چندان که زرتشت هنگام دعا کردنِ گشتاسپ آرزو می‌کند که او نیز مانند جمشید از گله و رمه‌ی بسیار بهره‌مند شود[۸].

خویشکاری عمده‌ی مهر، که قربانی کردن گاو و خلق زندگی بوده نیز با کردار جمشید شباهت دارد. چرا که او نیز گاو را می‌کشد و مردمان پیرو خویش را برای مدت هزار سال از جوانی و تندرستی دایمی برخوردار می‌کند. تفاوت در این میان به نگرش انقلابی زرتشتی مربوط می‌شود که مهر را از اعتبار انداخت و قربانی خونین جانوران را ممنوع کرد و از این رو جمشیدِ مهرآسا را همچون گناهکاری نکوهش کرد.

جمشید بارها با صفاتی نواخته شده که به خورشید و مهر مربوط می‌شوند. در اوستا جمشید "خورشید‌چشم" - یعنی دارنده‌ی چشمانی تیزبین مانند خورشید- است[۹]، که خود یکی از توصیف‌های مهر است. در وندیداد بارها برای جمشید لقب هورچهر (دارنده‌ی رخساری مانند خورشید) به کار گرفته شده است[۱۰]. این ارتباط میان جمشید و مهر به سپهر اساطیر ایرانی منحصر نیست و در اساطیر هندی نیز سابقه دارد. چنان که در ویشنوپورانا او را "خورشید‌نژاد" خوانده‌اند.

همچنین جمشید به روایت بیرونی رام‌کننده‌ی جانوران به ویژه اسب بود، که در اساطیر هند و ایرانی از خویشکاری‌های ایزد مهر است. در ضمن جمشید پس از سفری دشوار به جهان مردگان، پیمان را برای مردمان آورد، که باز او را با نگهبان عهد و پیمان‌ها (یعنی مهر) شبیه می‌سازد. هرچند جمشید با مهر در ارتباط است، اما پدرش ویونگهان، در اساطیر دینی ایرانی شخصیتی مقدس است که هوادار ایزدی دیگر است. او نخستین کسی است که گیاه هوم را پیدا می‌کند و فنِ تصفیه کردنِ شیره‌ی هوم را ابداع می‌کند[۱۱] و به این ترتیب آیین نیایش هوم را بنیان می‌نهد. او یکی از سه نفری است که در ایجاد این آیین، نقش مهمی را بر عهده دارند و به پاداش این خدمتی که به هوم می‌کنند، به داشتنِ فرزندانی نامدار سرافراز می‌گردند. به این ترتیب، در اساطیر ایرانی زاده شدن جمشید حادثه‌ای مهم بوده که از پرهیزگاری و خدمتِ پدرش به ایزدِ هوم ناشی شده است.

هوم نیز مانند مهر،‌ ایزدی بسیار کهن و باستانی بود که در هند با نام سومَه پرستیده می‌شد. هوم در واقع، گیاهی بود کوهستانی که شیره‌ای با خواص روانگردان داشت و در آیین‌های شمنی کهن هند و ایرانیان مورد استفاده‌ی رازآشنایان قرار می‌گرفت[۱۲]. هندیان و ایرانیان، هوم و مهر را دو ایزدِ همکار می‌دانستند که به ترتیب قربانی گیاهی و جانوری را نمایندگی می‌کردند. خونِ گاو همتای شیره‌ي‌ هوم بود و همان طور که گاو در مراسم قربانی کشته می‌شد، هوم را در هاون <می‌>کوبیدند و می‌ساییدند. از این رو ارتباط دو سویه‌ی جمشید با مهر و هوم را می‌توان همچون کارکرد وی به عنوان قربانی‌گزارِ آرمانی و ازلی تعبیر کرد، که جاودانگی را برای تن و روان به ارمغان می‌آورد. او را شاید بتوان شکلی زمینی شده و انسانی از همان ایزدِ مهر دانست.

شاید از این روست که جمشید با نوشابه‌ی آیینی مهم و کلیدی دیگری که به همین ترتیب خاصیت روانگردان دارد نیز مربوط است. محمد بن‌آملی در دانشنامه‌ي نفایس الفنون فی العرایس العیون مي‌نویسد:

"عضد الدوله از صاحب ابن عباد می‌پرسد اول کسی که شراب بیرون آورد که بود؟ او جواب داد که جمشید جمعی را بر آن داشت تا نباتات و درختان گوناگون را بکارند و ثمرات آن را تجربه نمایند. چون میوهٔ رز چشیدند در او اذتی هر چه تمام‌تر یافتند و چون خزان شد در میوهٔ رز استحاله‌ای پدید آمد. جمشید دستور داد تا آب آن را بگیرند و در خمره کنند. پس از اندک مدتی در خمره آن تغییر حاصل شد «و از اشتداد غلیان حلاوت او به مرارت پیدا شد». جمشید در آن خمره را مهر کرد و دستور داد که هیچ کس از آن ننوشد، زیرا می‌پنداشت که زهر است. جمشید را کنیزک زیبایی بود که مدت‌ها به درد شقیقه مبتلا گشته و هیچ یک از اطبا نتوانستند او را معالجه کنند. با خود گفت مصلحت من در آن است که قدری از آن زهر بیاشامم و از زحمت وجود راحت شوم. قدحی پر کرد و اندک‌اندک از آن آشامید. چون قدح تمام شد اهتزازی در او پدید آمد، قدحی دیگر بخورد، خواب بر او غلبه کرد. خوابید و یک شبانه روز در خواب بود. همه پنداشتند که کار او به آخر رسید. چون از خواب برخاست از درد شقیقه اثری نیافت. جمشید سبب خواب و زوال بیماری پرسید. کنیز آن حال باز گفت. جمشید جملهٔ حکما را گرد کرد و جشنی بر پا نمود و خود قدحی بیاشامید و بفرمود تا به هر یک قدحی دادند. چون یکی دو دور بگردید، همه در اهتزاز در آمدند و نشاط می‌کردند و آن را شاه‌دارو نام نهادند و در آن راه مبالغه می‌نمودند و در خوردن افراط می‌کردند."[۱۳]

منوچهری نیز در خمریه‌ی زیبایی همین داستان را نقل کرده[۱۴] و در نوروزنامه‌ی منسوب به خیام نیز ماجرای مشابهی نقل شده، با این تفاوت که ساختن شراب به یکی از درباریان جمشید به نام شمیران منسوب شده است[۱۵]. بنابراین جمشید با دو نوشابه‌ی آیینی و مقدس کهن ایرانی یعنی هوم و می، ارتباط برقرار می‌کند. این دو را، اگر در کنار گناه بزرگش یعنی کشتن و خوردن گاو ببینیم، به رگ و ریشه‌ی باستانی و کهنِ جمشید و موقعیت مرکزی‌اش در آیین‌های قربانی پی می‌بریم.

۳. در ایران زمین مهم‌ترین ویژگی جمشید خصلت شاهانه‌اش است. او همواره همچون شاهی پرعظمت و نامدار و مقتدر نموده شده، که مردم را به سوی نیکبختی و شادمانی راهنمایی مي‌کند. برجسته‌ترین ویژگی جمشید آن است که شاه-پهلوانی فرهمند است. او در میان آدمیان نیرومندترین موجود است و شکوه و جلال سلطنتش به همراه دانایی و قدرتِ شخصی‌اش در هیچ کجا نظیر ندارد. در اوستا می‌بینیم که جمشید در پای کوهی به نام هوکَر برای اردویسوره آناهیتا صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند قربانی کرد و از او خواست تا بزرگترین شهریارِ تمام کشورها شود، و بر همه‌ی دیوان و مردمان و جادوان و پریان و کَوی‌ها (امیران محلی ایران شرقی) و کرپن‌های ستمکار (روحانیون پیشازرتشتی) چیره شود، و آناهیتا این درخواست را برآورده ساخت[۱۶]. جمشید برای خدای کهنسال و مرموز بادها، یعنی وای و خدای حامی گله‌ها، یعنی درواسپ[۱۷]، نیز در پای کوه هوکَر قربانی ‌گذارد. این بار خواستش آن بود که فرهمندترینِ مردمان باشد، و به شهریاری خویش مردم و جانوران و گیاهان را نامیرا سازد. و جالب آن که جمشید مي‌خواهد که در میان مردم "هورچهر" باشد، یعنی رخساری همانند خورشید داشته باشد[۱۸].

قربانی کردن این شمارِ بسیار از دام‌ها می‌تواند نشانه‌ی پیوند جمشید با قبایل ایرانی کوچگرد و رمه‌دار باشد. قبایلی که چارپایان را برای خدایان باستانی آریایی قربانی می‌کردند و درست طبق روایت اوستا چیرگی بر قبایل همسایه و رقیب را از ایشان درخواست می‌کردند. قدمت چشمگیر داستان جمشید و تعلقش به دوران پیش از جدا شدن هندیان و ایرانیان از هم، این حدس را تقویت می‌کند که جمشید در ابتدای کار شکلی آسمانی شده از نیای قبیله‌ایِ آریاییان و حالت آرمانیِ رئیس قبیله‌ی کوچگرد بوده است. چرا که در آن دوران تمام قبایل آریایی سبک زندگی کوچگردانه داشته‌اند و هنوز در هند و ایران زمین در قالب جوامع کشاورز مستقر نشده بودند.

این پیوند میان جمشید و قبایل رمه‌دار با همسان بودنش با مهر نیز تقویت می‌شود، که ایزدِ محبوب قبایل کوچگرد ایرانی بود و تا پایان عصر اشکانی نیز این موقعیت را حفظ کرد. گذشته از این، در اساطیر ایرانی به این نکته اشاره شده که در زمان حکمرانی جمشید برای سه بارِ متوالی، هر سیصد بار یک بار، زمین برای مردمان تنگ شد، و هر سه دفعه او بود که به یاری هرمز، زمین را گسترش داد[۱۹]. به شکلی که ابتدا مساحت زمین، یک سوم و بار دوم، دو سوم و در نهایت، سه سوم پهناورتر شد. به این ترتیب او همان کسی است که سطح زمین را برای زیستن مردمان گسترده‌تر ساخته است، و این قاعدتا اشاره‌ای‌ است به مهاجرت اقوام آریایی کوچگرد به سرزمین‌های جدید[۲۰]. به‌خصوص که در وندیداد برای گسترده شدنِ زمین مسیری ذکر شده، و گفته شده که جمشید زمین را به سمت نیمروز (جنوب) گسترش داد، و این درست مسیری است که قبایل آریایی در مهاجرت بزرگ خود در پیش گرفتند. چنین تعبیری از تفسیر کریستن‌سن[۲۱] که به پیروی از وسترگارد این ماجرا را بیانی طبیعت‌گرایانه از خلقت زمین و مسکونی شدنش می‌داند، نیرومندتر است. به ویژه که در این جریان به استفاده از افزارهایی مانند تازیانه و سوفار (شیپور) که برای کار راندن اسب و اعلام کوچ قبایل باستانی کاربرد داشته‌اند نیز در وندیداد اشاره شده است[۲۲]. از این رو جمشید را می‌توان شکلِ اساطیری شده‌ی رهبرانی قبیله‌ای دانست که مهاجرت اقوام هند و ایرانی از ایرانویج به قلمرو ایران زمین را رهبری کردند.

جمشید اما، شخصیتی کوچگرد نیست. بقایای تعلق او به دوران کوچگردی به پیوندش با مهر و خویشکاری‌اش در گستردن زمین خلاصه می‌شود. برعکس، او نخستین شاهی است که آشکارا نشانه‌های زندگی مستقر کشاورزانه را از خود نشان می‌دهد و حتی موسس و بنیان‌گذار این سبک از زندگی دانسته می‌شود.

جمشید مثالی آرمانی از دارندگان فرّه شاهانه است. به همین دلیل هم، نه تنها آدمیان، که دیوان و پریان به خدمت او در‌آمدند.

پانویس

  1. ریگ‌ودا،۱،۱۴،۱۰.
  2. ریگ‌ودا،۱۶،۹۷،۱۰.
  3. ریگ‌ودا، ۱۰، ۱۴، ۱-۷.
  4. وندیداد، فرگرد دوم، ۲.
  5. وندیداد، فرگرد دوم، ۳-۶.
  6. رنجیان، ۲:۱۳۴۴.
  7. گرشویچ: ۱۹۵۵، ص ۳۳۱.
  8. آفرین پیغمبر زرتشت، ۳.
  9. یسنه ۹، بند ۴.
  10. وندیداد، فرگرد دوم، مثلا بندهای ۲، ۳، ۴، ۵، ۹ و ...
  11. یسنه ۹، بند ۴.
  12. نیبرگ، ۱۳۵۹.
  13. آملی، ۱۳۸۰.
  14. منوچهری، ۱۳۵۶: ۱۴۳و ۱۴۴.
  15. خیام؟، ۱۳۱۲.
  16. آبان‌پشت، ۷، ۲۶ و ۲۷.
  17. گوش‌یشت، ۲، ۸-۱۱.
  18. رام‌یشت، ۴، ۱۵-۱۷.
  19. وندیداد، فرگرد دوم، ۸-۲۰.
  20. بهار، ۱۳۸۴، ۵۵.
  21. کریستن‌سن، ۱۳۸۶.
  22. وندیداد، فرگرد دوم، ۱۰، ۱۴ و ۱۸.