دیگری
پدیدار شناسی من-دیگری-جهان کتاب روانشناسی خودانگاره صفحه
هگل سرآغاز اروپایی سنت سه گانه های فلسفی
در سنت اروپایی تاریخ نویسی برای علم، رسم است که نخستین تقسیم کننده ی قلمروهای شناسایی به سه بخش خود، دیگری، و جهان را هگل بداننـد. بـه راسـتی هم هگل یکی از نخستین اندیشمندان اروپایی بود که این سه محـدوده ی متمـایزاز تجربه ی زیسته را از هم تفکیک کرد و با تعریف کردن شان در قـالبی فلسـفی و عقلانی راه را برای وارسی علمی آنها هموار کرد. با وجود این، باید بـه ایـن نکتـه توجه کرد که فرهنگها و تمدنهای دیگر تقسـیم بندی یادشـده را بسـیار پیشتـراز هگل می شـناخته اند.
- آتمـن، بـرهمن، و سمسـارَه در نگـرش بـودایی؛
- خویشـتن،انسـان، و تـاهو در نگـرش چینـی؛ و
- نفـس، نـاس، و الله در نگـرش عرفـانی اســلامی
این ها برابرنهادهایی برای سه مفهوم یادشده هسـتند. مهمتـرین کـار هگـل جـذب یـا وامگیری این عناصر و ترکیب کردن موفقیت آمیزشان در یک دسـتگاه فلسـفی سترگ بود.هگل زمانی که کار پی افکندن دستگاه نظری عظیم خویش را آغاز میکرد، به دنبال مقوله ای میگشت که آغازگاهی برای استنتاج همـه ی مقـولات دیگـر باشد و گرانیگاهی یگانه را در برابر مقولات دوازده گانه ی کانتی فـرا پـیش نهـد. پس به کلی تـرین و زیربنـایی ترین مفهـوم رجـوع کـرد و هسـتی را بـه مثابـه انتزاعی تـرین، عـام ترین، و فراگیرتـرین مفهـوم شناسـایی کـرد
آنگـاه بـرای پیشروی کردن در مسیر استنتاج مقـولات سـه گانهی دیـالکتیکی اش، خصـلت بی واسطگی را مبنا گرفـت و درک ذهـن مطلـق از خـویش را بسـته بـه سـطح شمول و بیواسطگی به کار گرفته شده در ادراک آن به روح ذهنی، روح عینی،و روح مطلق تقسیم کرد. این سه، حوزه هایی از هستی را می سازند کـه از نظـر ماهوی با هم تفاوت دارند و ترکیب شان دنیای آشنای درون مـا، بینـابین مـا، و پیرامون ما را بر میسازد.
بسیاری از نویسندگان متـأخرتر آغازگـاه بحـث خـویش را بـر همـین سـه مقوله ی هگلی استوار کرده اند، بی آنکه لزوما در چارچوب دستگاه فلسفی هگل بیندیشند. در میان ایشان،
- تقسیم هایدگری هستی به سـه حـوزهی «دازایـن» ، «بودن ــ با ــ جهان» و «بودن ــ در ــ جهان»
- سه گانهی سـارتری «مـن ــ او ــ جهان »
شهرت بیشتری دارند و می توانند به عنوان نقطه ی شروع بحـث ما نیز مورد استفاده واقع شوند.
2 زیستجهانی که همهی ما در بطن آن زنـدگی مـی کنیم، محصـول در هـم آمیختگی سـه قلمـرو متمـایز از تجربـه اسـت. نزدیـکترین بخـش از آن، کـه بی واسطه ترین و سرراست ترین نوع تجربه را از آن داریم و به شکلی شـهودی و درونی درکش میکنیم، همان مجموعـه ای از تجربـه ها را بـر میسـازد کـه بـه «من» منسوب میشود. سطح دیگری از تجربیات، به طور با واسطه ــ معموال با واسطهی زبان ــ صورتبندی میشود. این سطح بر ارتبـاط حـوزهای درونـی و منمحورانه از دریافتها و داوریها با حوزهای بیرونی تمرکـز یافتـه اسـت. ایـن حـوزهی بیرونـی، انباشـته از موجـوداتی اســت کـه بـه ظـاهر از ســاختارها و کارکردهایی مشابه با حوزهی درونی »من« برای دریافـت و داوری برخوردارنـد. این رده از موجودات با عنوان »دیگری« شناخته میشـوند. گذشـته از مـن، بـا