نظام انظباطی چگونه کار می کند؟

از ویکی زروان
نسخهٔ تاریخ ‏۸ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۵:۲۵ توسط Mehrdad.akhavan (بحث | مشارکت‌ها)

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به: ناوبری، جستجو

نظام انضباطی در کل بر مبنای سه روند عمومی کار میکند:

نخست آنکه، نظام انضباطی جریان پیچیده و بغرنج و درهم وبرهمِ رخدادهای چسبیده به هم را به بخش هایی گسسته و مجزا و تکرارپذیر تجزیه می کند. این کارکردِ تجزیه کنندگیِ نظام انضباطی به آن معنا است که محور اصلی آن بر چیزها استوار شده است. نظام انضباطی اصولا ساختاری چیزمدار است؛ یعنی میکوشد روندهای پیچیده را به رخدادها، و رخدادها را به «چیزها» تجزیه کند. به این ترتیب، امکان به دست آوردنِ واحدها و خشت هایی پایه به دست می آید که به کمک سازمان دادنِ مجدد آنها میتوان بناهایی مستقل و استوار را از بدنه ی جریان های آشوبناک محیطی جدا کرد و بازسازی نمود.


دوم آنکه نظام انضباطی، علاوه بر بخش بندی کردن، گسستن، تجزیه کردن، و تکه تکه کردنِ روندها و جریان های پیچیده، عناصر به دستآمده را در قالبی منطقی و استدلالی رده بندی و سازماندهی می کند. این بدان معناست که، نظام انضباطی لزوماً همزمان با عمل تجزیه کردن، عمل رده بندی کردن و طبقه بندی کردن را نیز به انجام میرساند. به عنوان مثال، وقتی قرار است جمعیتی در یک نظام اجتماعی منضبط شود، آن جمعیت به افراد و خانواده ها و اقوامِ مستقل شکسته میشود. این واحدها هر یک به عناصری خُردتر تجزیه میشود، در حدی که در سطح اجتماعی خشت پایه ای به نام «فرد» از آنها منتج شود. این فردها موجوداتی هستند که با ویژگیهای خاص خود ـ مثل جنسیت، شغل، مهارت، سن، دین و متغیرهای دیگری ـ شناسایی میشوند و برچسب خورده میشوند و به این نحو رده بندی میشوند. فردها همان عامل های اجتماعی ای هستند که خویشتن را در نظام خودآگاه خویش، در سطح روانی، به صورت «من» بازنمایی می کنند. به این ترتیب، دو کارکرد پایه ی نظام انضباطی، یعنی تجزیه و رده بندی، ظهور چیزهایی مجزا از هم ولی تکرارشونده را ممکن میسازد. چیزهایی که می توانند به شکل جدیدی بازآرایی شده و در نظامی نوبنیاد به کار گرفته شوند.


سومین کارکرد اصلی نظام انضباطی آن است که نظم نوساخته ی برآمده از این چیزهای نوظهور را به کمک نظامی از نشانگان و برچسب گذاری ها توجیه میکند. به عبارت دیگر، نظام انضباطی نیازمند مشروعیت است و باید تعویقِ متغیر مرکزیِ مربوط به سطح خود را به شکلی در چشمِ نظام های خودمختاری که بر مبنای آن متغیرها کار میکنند، توجیه کند. این توجیه کردن امری زبانمدارانه است؛ یعنی با پیدایش نظامی نشانگانی همراه است که آن سیستمِ تجزیه شده ی منفرد و تشکیل شده از چیزها را برچسب گذاری کند، نشانه های خاصی برای آن تعبیه نماید، و سپس الگوی بازآراییِ آن را در قالب رخدادهایی مطلوب و شمردنی نشان داده و مشروع سازد. به عبارت دیگر، نظامی زبانی لازم است تا تعویق لذت ـ یعنی غیاب تن شآورِ یک متغیر مرکزی ـ را به امیدِ افزایش قدرت ـ یعنی متغیری مرکزی در سطحی دیگر ـ ترجمه نماید. زبان از این نظر در درون یک نظام انضباطی نقشی محوری دارد. زبان آن چیزی است که مشروعیتِ نظام انضباطی را ممکن میسازد و به تعبیری، وجود نظام انضباطی را رقم میزند.