نمادها، خرد ترین واحد حمل معنا
خُردترين سطحى كه مى توان ردپاى منشها را در آن يافت، سطح نشانه شناختى است. چنان كه گذشت، يكى از شروط تعريف منشها قابليت صورتبندي شان در سيستم هاى نشانگانى است. به اين ترتيب، كوچکترين واحدهاى معنادارِ موجود در نظامهايى از اين دست، در واقع، آجرهايى هستند كه ظهور بيرونى منشها - يعنى منشهاى رسوب كرده در ساختارهاى ارتباطى - را برمى سازند. هر واژه، قالبى معنايى است كه به پديدارى در جهان خارج ارجاع مى دهد. واژه، همچون پديدارِ بيرونىِ تشخيص داده شده، محصول يک قرارداد موفق است كه از ذهن شناسنده سرچشمه گرفته است. يعنى مغز كنشگر انسانى، به همان ترتيب كه پديدارى را از زمينه اش جدا مى كند نمادى را هم برايش بر مى گزيند و از آن پس اين نمادها هستند كه در اتصال به معانىِ خاص خود، در پويايى ويژه ى سيستم هاى نمادين وارد مى شوند و رخدادهايى همچون تعميم و تخصص يافتگی و... را تجربه مى كنند.
در غياب نمادها، جهان آش شله قلمكارى از محرک هاى درهم و برهمِ حسى است كه توسط ابزارهاى ادراكى گردآوري شده است. كنشگر انسانى با رمزگذاري و ترجمه ي اين محرک ها به مجموعه اي شُسته و رُفته از نشانه هاي معنادار، جهانِ مغشوشِ بيرونی را در اندرون خود به پديدارهايى برچسب خورده و معنادار تبديل مىكند. به اين شكل، جهان در شكل پيوسته و نامفهوم پيشينى اش فرو مى پاشد و در قالب پديده هايى شكسته و مرزبندى شده - و از اين رو فهميدنى - بازتوليد مى شود.