كالبدشناسى منش

از ویکی زروان
پرش به: ناوبری، جستجو

منشها هم مثل هر سيستم همانندساز و خودزاينده ى ديگرى، در مسير تكامل خود سلسله مراتبى از پيچيدگى را در درون خود ايجاد مى كنند. يكى از راه هاى دستيابى به دركى دقيقتر از مفهوم منش و عناصر سازنده ى آن، بررسى همين سطوح پياپىِ سلسله مراتب است؛ سطوحى كه از برهم نهاده شدنشان ساخت پيازگونه ى منش پديد مىآيد.

نمادها، خرد ترین واحد حمل معنا



كنش متقابل نمادين لومان


مغز؛ پیچیده ترین چیز شناخته شده در هستی


با اين دلايل، بايد كنشگر انسانى را به عنوان محور زايش معنا در نظر گرفت. البته اين به معناي ناديده گرفتنِ اين حقيقت نيست كه كنشگر همواره عضو شبكهاى از روابط اجتماعى است و هميشه در اين زمينه نظام نشانه- معنايى پيچيدهى زبانمدارش را به دست مىآورد. هر واژه و هر نمادِ برچسبزنندهى پديدارها، به شبكهاي از معناها پيوند خورده كه باورهاى بديهیِ ما در مورد آن پديده را نيز در بر میگيرد. سطح بعدى پيچيدگى، كه همچون زيربنا و بستري براي پيدايش منشها عمل مىكند، تركيبها و دنبالههاى معنادارِ نشانگانى را در بر مىگيرد. اين دنبالهها، مجموعهاي از يكاها و عناصر اليهى زيرين و قواعد ربطِ ميانشان هستند كه مجموعهاي از باورها را به رخدادهايى در جهان خارج ارجاع مىدهند. اين دنبالهها مىتوانند از جنس واجها و نمادهاى زبانى باشند )گزارهها( يا رشتهاي از نمادهاى حامل بارِ زيبايىشناسانه )موسيقى يا نقاشی( را شامل شوند. از همينجا زايش برخى از منشهاى ساده آغاز میشود. گزارههايى كه در فضاى حالت معنا به صورت كنند و در موقعيتهاى خاص، تراكم بااليى از 137 عمل مى جذبكننده معانى را منتقل مىكنند، در واقع نوعى منش هستند. شاخصى كه تفكيک اين گزارههاى خاص از بقيه را ممكن مىكند، شيوهى مرزبندىشان است. سيستم بودن، ويژگى همهى منشهاست. بنابراين حتی كوچکترين و سادهترين منش هم بايد بتواند ميان خود و ساير عناصر اطالعاتى و معنايى پيرامونش مرزبندي پايداري ايجاد كند. اين امر، مترادف ثبات ساختار و تداوم معناى اين گزارهها در جريان تكثير شدنهاى پياپى است. جملهاي از كتاب مقدس، ضربالمثلى با كاربرد مشخص، و بيتى از حافظ كه همواره مفهومى خاص را در ذهن متبادر كند،