فروکاست جهان با هدف ساده سازی
در ميانِ اين سه، ساده ترين نوع ارتباط، به اندركنش «من» با جهان بازمى گردد. محيط بیجانِ اطراف ما، زمينه اي است آشفته و انباشته از پديدارهايى كه هر كدامشان رفتارى بسيار ساده تر از «من» دارند. اين چيزها و رخدادها مى توانند به سادگى در قالب قواعدي انتزاعى صورتبندي و پيشبينى پذير گردند. چگونگیِ ساخت قواعد مورد نظر، همان است كه روششناسی علم را تشكيل می دهد.
در بحث كنونی تنها بايد به اين نكته اشاره كرد كه فرو كاستنِ قواعد حاكم بر جهان به قوانين رياضى گونه و كمى پيشينه اي طولانى ندارد و تنها در سه قرن گذشته فراگير شده است. پيش از آن دستگاه هاى سه متغيرهى ارسطويى (جوهر، ماده، صورت) يا دو ارزشى چينى (يين و يانگ) جهان را در حد نياز پيشبينى و منظم می كرد.
هر يک از نظام هاي يادشده شيوه اي خاص براى اتصال به جهان را در پيش مى گرفتند و بر خلاف باور عمومی، هيچ يک غيرتجربى يا نامعقول نبوده اند و اتصالشان را با تجربه هاي روزانه برقرار بوده است. اما هر يک نوعی خاص از تجربه را مهم قلمداد مى كرده اند. از اين روست كه با نگرش علمى نقادانه ى امروزين ما، شيوه ى طبيعیدانان قرون وسطا يا حكيمان چينى غيرتجربى مى نمايد، و برعكسِ اين حكم نيز به همين اندازه درست است. بنابراين ارتباط «من» با جهان، در قالب مجموعه اي از قوانين انتزاعىِ مستقل از من و منسوب به جهان، ساماندهى مى شود. اين مجموعه از قواعد به عنوان پيشفرضى هستى شناختى، مدعىِ توصيف كردن جهان در عينيت خود هستند، و بنابراين اعتبارشان با حقيقت داشتن شان گره خورده است. حقيقت داشتن يا نداشتن گزاره هاى مربوط به اندركنش «من» و جهان، به واقعنما بودنشان - و درست بودنشان - مربوط مى شود.