كليات
3 .در نظريهى تكامل قاعدهاى وجود دارد كه مىگويد: »در روند تكامل، افزودن يک چيز به سيستم زنده، سادهتر از حذف كردن آن است«. اين گزاره در مورد تمام سيستمهاى تكاملى از جمله منشها مصداق دارد همانندسازها سيستمهايى هستند كه شرط الزم و كافىِ حضورشان در محيط، كاميابىشان در تكثير اطالعات درونىشان است. اين كاميابى، تحت تأثير حشوها و اطالعاتِ اضافىِ بارشده بر سيستم قرار مىگيرد، اما توسط آن تعيين نمىشود. اضافه بارِ سيستم تكاملى، تا حدى كه منجر به شكست خوردنش در رقابتِ تكاملى نشود، قابلتحمل است. اين اضافه بار، در همانندسازهاى زنده به صورت حجم عظيمى از محتواى ژنتيكىِ بىمعنا و فاقد كاركرد نمود میيابد كه بيش از 80 درصد كل حجم ژنوم آدميان را در بر مىگيرد؛ اطالعاتی ژنتيكی كه با وجود اضافى نمودنش، همچنان در هر چرخهى زيستى رونويسى و تكثير مىشود. در منشها، اين امر در حشوهاى معنايى فراوانى نمود میيابد كه در تمام منشها وجود دارد. در واقع، مقدار اطالعاتى كه براى بقاى گونهى انسان بر زمين مورد نياز است، از آنچه امروز در اليهى فرهنگ انباشته شده، بسيار بسيار كمتر است. جوامع انسانى بخش عمدهى عمر خود را با اطالعاتی بسيار كمتر از اندوختهي فرهنگ معاصر گذراندهاند. عمر گونهى انسان حدود صد هزار سال است، كه در طى 94 هزار سال از آن، تنها شكل سازماندهى اجتماعى، گردآورى و شكارگرى بوده است؛ شيوهاى كه به دليل اقتصادى بودن، تعادل با زيستگاههاى طبيعى، و چروكيده بودنِ سپهر فرهنگىاش، از جوامع كشاورز و صنعتىِ بعدى متمايز است. آنچه امروز زير عنوان جوامع انسانى مشاهده مىكنيم، شكلى ناپايدار از تكثير لگامگسيخته و موازىِ همانندسازهاى زيستى و فرهنگى است؛ الگويى آشوبناک كه ورم كردنِ جوامع انسانى و بحران افزايش جمعيت را در سطح زيستى رقم زده، و بسط يافتن ناگهانى سپهر منشها را ممكن ساخته است. ريختِ عمومی جوامع انسانی در روزگار ما، به دليلِ تشديد شدنِ متناوب و پياپیِ تكثير منشها و بدنها، مسخ شده و انسان را در زمينهي منابع طبيعی به مكندهاي ويرانگر تبديل كرده است. پيدايش چنين الگوى غيرمعمولى از بسطيافتگی سپهر فرهنگى و گونهزايى افراطى منشها، محصول همين انباشته شدنِ تغييرات جزئى و