پیشینه جفت های متضاد معنایی در ایران زمین

از ویکی زروان
نسخهٔ تاریخ ‏۲۴ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۴۳ توسط Mehrdad.akhavan (بحث | مشارکت‌ها)

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به: ناوبری، جستجو

ايرانيان كهن به نظامی دوگانه از مفاهيم و معانی و حتی واژگان باور داشتند؛ نظامی كه از تقابل هاي دوتايی صريح و دقيقی تشكيل يافته بود. دستگاهی از برابرنهادهاي اخلاقی و هستی شناختی كه از قطبِ اهورامزدا/اهريمن در آسمان شروع میشد و با گذر از دوگانه ي گيتی-مينو به دوگانهي ملموس و زمينی جاندارانِ نيکِ زاده ي اهورامزدا در برابر خَرفَسترهاي مخلوق اهريمن منتهی میشد. نظام فكري ايرانيان باستان، دستگاهی دقيق و فراگير از تقابل هاي معنايی دوتايی بود، كه دامنه اش از دو ايزدِ نيكوكار و بدكردارِ آسمانی تا تعارض دو جانور كوچک همچون زنبور و مگس ادامه داشت. اين جهان بينی بارزترين و برجسته ترين نمودِ حاكميت شيوه اي از ديدن جهان است، كه بر اثر جفتهاي متضاد معنايی صورتبندي شده است.

جفت متضاد معنايی، عبارت است از دو مفهومِ جفت و مربوط به هم، كه يكی از آنها متضاد ديگري باشد به شكلی كه يكی را بتوان همتاي واژگونه، متضاد، و قطب مخالف ديگري در نظر گرفت. دو مفهومی كه در قالب يک جفت متضاد معنايی به هم پيوند می يابند، از خيلی جنبه ها در هم تنيده اند. حضور هر يک از آنها با غياب ديگري همارز دانسته میشود، و به همين دليل در بسياري از موارد مفاهيم را با توجه به نقضِ جفت متضادشان تعريف می كنند. تعريف كردنِ نيكی به مثابه غياب بدي، يا فهميدنِ مفهوم سپيد در تقابل با مفهوم سياه، مثال هايی آشنا هستند كه فراگير بودنِ كاربرد جفتهاي متضاد معنايی را نشان می دهند. از اين به بعد، اين رده از مفاهيم را به صورت كوتاهشده «جم» خواهيم ناميد كه سرواژهي «جفت متضاد معنايی» است.

ايرانيان، نخستين و كهنترين تمدنی را در جهان باستان پی ريزي كردند كه شالوده هاي ساخت سياسی اش به شكلی آگاهانه بر جمهايی سنجيده، خودآگاهانه، و مناقشه پذير استوار بود. اما اين به آن معنا نيست كه ابداع اين جفتها و استفاده ي فراگير از آنها را به اين مردم منحصر يا وابسته بدانيم. بر مبناي شواهد باستانشناختی، جمها از دورترين زمانهاهمچون زمينه اي مفهومی در آفريده هاي هنري و فنی آدميان وجود داشته اند؛ ديوارنگاره هايی كه نخستين نقاشی هاي به جامانده از گونه ي انسان خردمند محسوب میشود، جانوران را در برابر آدميان، و جانوران شكارچی (گوشتخوارانی مانند پلنگ) را در برابر جانوران شكارشدنی (گياهخوارانی مانند گوزن) به شكلی بازنمايی كرده اند، كه جز با فرضِ وجود جمها، به شكلی ديگر تفسيرشدنی نيست. مردمانی كه چهل هزار سال پيش ديواره ي غار السكو را نقاشی میكردند، آشكارا چارچوبِ جفتهاي متضاد معنايی را در ذهن داشته اند و جهان پيرامون خود را به اين ترتيب رده بندي و فهم میكرده اند. رنگ و سبک به كار گرفته شده در بازنمايی آدميان و جانوران، و شيوه ي توزيع نقشهاي گوشتخواران و گياهخواران بر نقاط دوردست يا در دسترسِ غار، نشانگر آن است كه اجداد دور انسان نيز، در آن زمان كه هنوز در قالب گروه هاي كوچک گردآورنده و شكارچی روزگار میگذراند، مفهوم ها را در قالب قطب هايی دوتايی میفهميده اند.