راه حل های پیشنهادی

از ویکی زروان
نسخهٔ تاریخ ‏۷ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۵:۱۲ توسط Mehrdad.akhavan (بحث | مشارکت‌ها)

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به: ناوبری، جستجو

بنابراین پیشنهادهایم به عنوان پاسخِ سه مسئله‌ای که طرح شد، چنین است:

نخست:
فکر نمی‌کنم اعمال خشونت در هر حال و تحت هر شرایطی نکوهیده و غیراخلاقی باشد. برعکس، فکر می‌کنم جایی که حقی دارد پایمال می‌شود و قلبمی به ناروا کاسته می‌شود، باید مداخله کرد، حتا به قیمت خشونت ورزیدنِ عریان به بدن دیگری. اگر روزی در خیابانی آدم‌ربایانی به دختری حمله کنند، و جز من کسی برای یاری دادن به وی حضور نداشته باشد، وظیفه دارم که مداخله کنم و به قیمتِ خشونت‌ورزی و آسیب رساندن به دیگری از آسیبی بزرگتر و خشونتی بزرگتر در مقیاسی کلانتر پیشگیری کنم. خشونت معمولا با خشونت مرزبندی می‌شود و این قاعده‌ایست که تکامل این جانور درشت‌مغز بر مبنای آن شکل گرفته است. ناگفته پیداست که من هم راهبردهای پرهیز از خشونت را می‌پسندم و می‌ستایم و رعایت می‌کنم. اما فکر می‌کنم همواره نمی‌توان چنین کرد و تنها در شرایطی خاص است که پرهیز از خشونت بر خشونت غلبه می‌کند. من به تازگی در برمه بوده‌ام و دیده‌ام که چطور بیست سال است نظامیان حاکم بر این کشور بر مردم ستم می‌کردند و چینی‌های پشتیبان ایشان منابع طبیعی این سرزمین را به یغما می‌بردند. اگر زمانه‌ی ویژه‌ی کنونی نبود و رسانه‌ها و اینترنتی وجود نداشت و مثلا سه قرن پیشتر این اتفاق‌ها می‌افتاد، آن‌سان سوچی در گمنامی و فقر در خانه‌اش پیر می‌شد و می‌مرد و غارت این سرزمین به دست ستمگران همچنان ادامه می‌یافت. به همین ترتیب، چه بسا در ابتدای چیرگی بوئرها در آفریقای جنوبی رهبرانی سیاهپوست و صلح‌جو بوده باشند که می‌کوشیدند بی‌خشونت بر آپارتاید غلبه کنند، و چنان در برابر خشونت سپیدها شکست خوردند که ما امروز حتا نام و نشان‌شان و خاطره‌ی مبارزه‌هایشان را هم در اختیار نداریم. گاندی نیز اگر در زمان حمله‌ی مغول در ایران شرقی می‌زیست، حتا اگر بهترین نسخه‌ي خشونت‌گریزیِ آن روزگار را هم می‌یافت، تردید دارم که به موفقیتی سیاسی دست می‌یافت.

دوم:

فکر می‌کنم باید به اصلِ پرهیز از بازی برنده/ بازنده و راستگویی پایبند ماند، اما ماهیت بازیها و بار اخلاقی کردارها را به شکلی پیچیده‌تر و دقیقتر در شبکه‌ی روابط اجتماعی تعریف کرد. واقعیت آن است که تمرینها و بحثهای کلاس زروان همه در سطحی مقدماتی انجام شده و برای همین بر اندرکنش‌های دونفری تاکید می‌شد. گمان دارم که اگر در شبکه‌ای گسترده‌تر جریان یافتن قلبم را بنگریم و اصلِ اخلاقی بیشینه کردنِ قلبم را در کنار مفهوم حق تحلیل کنیم، بتوانیم وابسته به هر موقعیت به مرزبندی دقیق و روشنی دست یابیم که در درونش اعمال خشونت مجاز است و در بیرون از آن ناروا.

سوم:
ماشه‌ی این بحثها زمانی چکانده شد که در فکر بودیم برای کسانی که بازی برنده/ بازنده‌ای را پیش می‌برند، یک بازی تخیلی و بازیگوشانه طراحی کنیم. به نظرم این بهترین شیوه برای پرهیز از خشونت است. اگر کسی به تو ناسزا می‌دهد، می‌توانی به او ناسزا بدهی و این شکلی از خشونت کلامی است که بازتولید می‌شود. اگر کسی به تو مشت زد، می‌توانی به او مشت بزنی و این هم تکرار همان چنبرِ معیوب خشونت است و تداوم بازی‌هایی برنده/ بازنده. اما مجسم کنید کسی که ناسزا می‌گوید، با شخصیتی تازه آشنا شود و ماجراهایی را با او از سر بگذارند. شخصیتی تخیلی و داستانی که از درون یک بازی بر زندگی آن فرد منعکس شده است. شاید در برخی از جاها این شخصیت داستانی برای رعایت اصول اخلاقی‌ای که شرحش گذشت، از قلبمِ وی نیز بکاهد. اما چه ایرادی بر این می‌توان گرفت؟ اگر کاهش آن قلبم کمتر از میزان عارض شده در اثر رویارویی مستقیم باشد، و قلبمی که می‌زاید بیش از آن؟

در جریان رخدادهای ماه گذشته، این بخت را داشتم که برخی از کردارها و هیجانها و عواطف خود را در برخورد با کسانی که آشکارا برنده/ بازنده بازی می‌کردند، تحلیل کنم. چیزی جالبی که دریافتم این بود که از سویی کاستن از قلبم دیگری همواره به معنای برنده/ بازنده بازی کردن نیست، که گاه دقیقا مترادف است با رفتار اخلاقی و برنده/ برنده بازی کردن. در ابتدای کار این جریان به شکلی خودکار و در تداوم مستقیم رعایت اصول اخلاقی معمول پیش می‌رفت و این گذار از داوری درباره‌ی اندرکنش دو نفره به تحلیل شبکه‌ایِ بازیها چیزی بود که برای خودم در این میانه روشن شد. دیگر آن که دریافتم به جای رویارویی مستقیم با افراد و بازتولید کردنِ خشونتِ ایشان یا دفاع در برابر خشونت ایشان، می‌توان به شکلی کاملا خلاقانه، داستانی ساخت و بازی‌ای پرداخت و از دریچه‌ی آن با کمینه‌ای از خشونت و بیشینه‌ای از خلاقیت و بهره‌وری دیوهای نهفته در افراد را مدیریت کرد. هنگام طراحی یک بازی یا نوشتن یک داستان، دغدغه‌ی راستگویی داشتن خطاست، چون این روایتی است که به قصدِ خلاقانه و غیرواقع بودن برساخته شده است و تاثیری خاص بر طیفی خاص از مخاطبان است که ارزش آن را تعیین می‌کند. هرچند معنایی که منتقل می‌کند و هسته‌ی سخنی که دارد، باید راست و بر حق باشد.

نکته‌ی آخری که گوشزد کردنش اهمیت دارد آن که باید دقت کرد که مبادا تحلیل شبکه‌ای بازیها به لگام گسیختگی و توجیه کردارهایمان بدل شود. ضرورت دارد همواره با معیارهایی عینی به مقدار قلبمِ رد و بدل شده بنگریم، مشروعیتِ افراد در دسترسی به منابعِ مورد نظرشان را بازبینی کنیم، و به دنبال راهبردهایی بگردیم که با اعمال کمترین خشونت، بیشترین قلبم را در بیشترین افرادِ سزاوار پدید آورد. باید مانند گذشته مدام شک کرد و نقادانه نگریست و دوباره و دوباره کردارها را وارسی کرد، تا از لغزش به دام دوپهلویِ نسبی‌گرایی اخلاقی یا تعصب و تقید نسبت به اصولی انتزاعی پیشگیری نماییم. اگر چنین کنیم، از اخلاق بردگان چشم پوشیده، و به اخلاق جنگجویان دست یافته‌ایم...