پاشنه ي آشيل: بحثى در جامعه شناسى فرهنگىِ كميك ها
12/12/1381
(1) بخش نخست: تاريخچهى كميك
1-1) گفتار نخست: كميكها در آمريكا
نقطهى شروع مجلههاى كميك، پاورقيهاى كوچك و سادهاى بود كه در نشريات آخر قرن نوزدهمِ آمريكا، به عنوان تبليغات يا براى پر كردن فضاهاى خالى به كار مىرفت. اين نقاشىها معمولا محتواى معنايى خاصى نداشتند و تنها به تبليغ كالاى خاصى مىپرداختند. اولين تحول در اين زمينه، به يكى از كارمندان موسسهى جهان منسوب است كه دستيار يكى از طراحانِ اين نوع نقاشيها بود. اين دستيار جوان، ريچارد فلتون آوتكولد نام داشت و در سال .1895م شروع به كشيدن كارتونهايى در يک صفحه از مجلهى NewYork Sunday Journal كرد. جوزف پوليتزر كه در آن زمان سردبير اين مجله بود استعداد اين جوان را دريافت و به او آزادى عمل لازم را داد و به اين ترتيب بود كه نخستين جوانههاى كارتونهاى داستاندار در اين نشريه زده شد. آوتكولد در ابتدا كارش را با كشيدن يك صحنهى كارتونىِ سياه و سفيد در يك صفحه آغاز كرد. نام قهرمانى كه در اين صفحه ايفاى نقش مىكرد، پسرى تاس به نام هوگان بود كه فراك بلند مىپوشيد. به همين دليل هم كل صفحه با نام Hogan's alley Downشهرت يافت. كار اين صفحه به زودى چنان بالا گرفت كه در 16فوريهى .1896م قرار شد آن را به صورت رنگى چاپ كنند. بعد از رنگى شدن اين صفحه، آوتكولد رنگ زرد را براى فراك قهرمانش برگزيد و به اين شكل قهرمانش با نام Yellow kidشهرتى بسيار يافت. داستانهاى اين قهرمان به صورت ضميمههايى پنج سنتى به همراه مجلهى ياد شده فروخته مىشد. موفقيت Yellow kidساير مجلهها را هم به پيروى از اين جريان واداشت. در .1910م جورج هِريمن اولين قهرمان حيوانىِ كميكها را با نام Krazy Katخلق كرد. اين نويسنده بعدها در .1916م به طور مستقل شروع به كار كرد و براى قهرمانش مجلهاى اختصاصى منتشر مىكرد كه هر شمارهاش تا 45هزار نسخه فروش داشت. در همان سالها، جوان بيست و پنج سالهاى به نام جونز دوينرتون كه در مجلهى Journal American كار مىكرد، صفحهاى به نام خرسهاى كوچك را نقاشى مىكرد كه در ابتداى كار قهرمانانش چند بچه خرسِ كارتونى بودند، اما به تدريج بچههاى آدميزاد و ببر هم به آنها اضافه شدند. يكى از اين شخصيتها، كه ببرى باهوش و ماجراجو بود، بعدها با نام آقاى جك شهرت يافت و براى نگارندهاش موفقيت بسيارى به ارمغان آورد. تمام اين آثار، با وجود موفقيت و درخششى كه داشتند، از يك صفحهى منفرد تشكيل مىشدند و نگارندهشان ناچار بود در همان يك صفحه كه توسط سردبير در اختيارش گذاشته شده بود، همهى حرفهايش را بزند. روش معمول اين بود كه كل صفحه به يك صحنهى نقاشى آراسته مىشد و قهرمان داستان در آن چيزهايى مىگفت و كنشى را انجام مىداد. هر ماجرا بايد در همين يك صحنه پايان مىيافت و داستانهاى دنبالهدار هم به دليل ترس از استقبال كمِ مخاطبان رايج نبود. اين شكل ايستا و فاقد زمانبندى محدوديتهاى زيادى را براى خلاقيت داستانسرايانهى آفرينندگانش به همراه داشت، و به ترتيب بود كه نوآوريهاى رودلف ديرك براى رفع اين مشكلها خيلى زود فراگير شد. ديرك ، يكى ديگر از كارمندان American Journalبود. او در 12 دسامبر .1897م صفحهاى را در اين مجله به خود اختصاص داد و كارتون خود را به نام Katzenjammer kids در آن ارائه كرد. اين اثر، اولين كميك استريپ به معناى امروزينش بود. ديرك صفحهاش را به چهار بخش كوچكتر تقسيم كرده بود، به طورى كه هر تصوير وضعيت قهرمانانش را در يكى از لحظات متوالى زمانى نشان مىداد. پيكانهاى كوچكى خواننده را براى ردگيرى محور زمان در اين بخشها راهنمايى مىكرد، و گفتههاى قهرمانان در حبابهاى كوچكى كه با خطى به سرشان متصل مىشد، جاى گرفته بود. به اين ترتيب دو محدوديت اصلىِ نقاشان كارتون، يعنى محدوديت در نشان دادن رخدادهاى داراى زمان و تداخلِ مكالماتِ قهرمانان از ميان برداشته شد. تركيب اين عوامل چنان موفقيتى را به دنبال داشت كه تا آخرين روزهاى قرن نوزدهم، تعداد كميك استريپهاى منتشر شده در مجلات ايالات متحده به صد و پنجاه تا بالغ مىشد. تمام اين نقاشيها همچنان به كار تبليغ كالاها يا نقل شوخىها و جوكها اختصاص داشتند و به تدريج محتواى اين آثار بيشتر و بيشتر به لطيفهگويىِ محض نزديك مىشد. در سال .1905م سومين گام بزرگ براى تبديل كميك به يك شاخهى مستقل انتشاراتى برداشته شد. وينسورمككوى كه در آن زمان در NewYork Heraldكار مىكرد، نخستين كميك استريپهای داراى داستان جدى را توليد كرد. اسم داستان اوLittle Nemo in Sumberland بود. قهرمان اين داستان پسربچهاى به نام نِمو بود كه در روياهايش ماجراهاى گوناگونى را از سر مىگذراند. داستانهاى اين قهرمان هيچ ربطى به جوك و شوخى نداشت و امروز مىتوان آن را در ردهى داستانهاى تخيلى ردهبندى كرد. مككوى نخستين كسى بود كه بر سر محبوبيت قهرمانش قمار كرد و داستانهاى طولانىاى را به صورت زنجيرهاى در هفتههاى متوالى منتشر كرد. اين كار با نظر مساعد خوانندگان روبرو شد، اما همچنان آنقدر خطرناك مىنمود كه تا دو دههى بعد تجربهاى منحصر به فرد باقى ماند. داستانهاى نموى كوچك تا .1911م در اين نشريه دوام آورد و چنان محبوبيتى يافت كه در .1908م، ويكتور هربرت كه از خوانندگان پاپِ مشهور آن دوره بود، آهنگى را برايش خواند. در سال .1911م مجلهى American Journal موفق شد مككوى را به همكارى با خود ترغيب كند و به اين ترتيب بقيهى داستانهاى نموى كوچك در قالب مجموعهى "در سرزمين روياهاى زيرزمينى" در اين مجله منتشر شد و انتشارش تا سه سال بعد ادامه يافت. راهبرد مككوى به زودى مقلدانى پيدا كرد. در آوريل .1924م روى كرين كه جوانى بيست و دو ساله بود شخصيتى به نام جورج واشينگتن تابزِ دوم را در مجموعهاى به همين نام آفريد. اين قهرمان نوجوانى بود كه براى دستيابى به گنجى ماجراهاى زيادى را از سر مىگذراند. كرين پس از شش ماه، نام قهرمانش را به صورت ِ WashTubbsساده كرد و به اين ترتيب بر شهرت و محبوبيتش افزوده شد.
با وجود اين نوآورىها، صنعت كميك در 1900تا .1930م بيشتر بر تبليغات كالا متمركز بود. يكى از شخصيتهاى عمدهاى كه در اين دوره شهرت يافتند، پاپاى ملوان بود كه با پشتيبانىِ شركتهاى توليد اسفناج خلق شد و حتى در نسخههاى جديد و جهانى شدهاش هم همچنان با خوردن اسفناجهاى شركت خاصى قدرت غريب خويش را باز مىيافت. اين قهرمان به قدرى شهرت يافت كه امروزه تنديسش را در يكى از ميدانهاى Cristal Cityتگزاس -كه مركز كشت اسفناج در آمريكاست- برافراشتهاند. پاپاى رفيقى به نام J.Wellington داشت كه دوستدار همبرگر بود و به ويژه در اروپا شهرت زيادى به دست آورد.
در همين سالهايى كه آثار كميك استريپ به تدريج به صورت يك [۱] در مىآمد و جاى ثابتى را در نشريات به خود اختصاص مىداد، تحول بزرگى هم در ادبيات آمريكايى ايجاد شد. پيامبرِ اين تحول، ادگار رايس بوروز بود. اين نويسندهى خلاق و غيرمعمول، در .1912م نخستين رمان علمى تخيلى پرفروش آمريكايى را به نام "ماههاى ناهيد " منتشر كرد. اين داستان به زودى با زنجيرهاى از رمانهاى ديگر دنبال شد و در نهايت به نگاشته شدنِ حماسهى ده جلدىِ جنگجوى بهرام منتهى شد. در همين سالِ .1912م، بوروز يكى از شخصيتهاى به ياد ماندنى ديگرِ خود را خلق كرد: تارزان.
شهرت اين قهرمان به زودى فراگير شد و در .1952م كمپانى . C.B.Sيك سريالى تلويزيونى 65 قسمتى -با بخشهاى 30دقيقهاى- بر مبناى داستان تارزان ساخت.
استقبال چشمگيرى كه جامعهى پويا و جوان آمريكايى از اين نوع داستانها مىكرد، گروهى از ناشران را به تخصصى شدن در اين زمينه تشويق كرد. در نهايت در سال .1927م مجلهى داستانهاى شگفتانگيز منتشر شد و انقلابى را در ادبيات ايالات متحده پديد آورد. اين مجله، با نقاشيهاى زياد و تصاوير زيباى روى جلدش، تنها براى چاپ داستانهاى تخيلى و علمى تخيلى تخصص يافته بود. انتشار اين مجله زمينهاى شد براى نويسندگان جوان و خلاق تا انديشههاى خود را تكثير كنند، و به اين ترتيب تخصصى شدنِ شاخهى SFاز ادبيات مدرن را ممكن سازند.
در شمارهى فوريهى .1928م اين مجله، نويسندهاى به نام فيليپ نولان داستانى به نام "قيامت 2412.م " را به چاپ رساند. موفقيت اين داستان سرمايهگذارى به نام جان فلينت ديل را به فكر فرو برد. او داستان را از نولان خريد و نقاشى به نام ريچارد كالكينز را براى تبديل كردنش به داستانى مصور استخدام كرد. نتيجهى كار، نخستين مجلهاى بود كه نام كميك را به خود پذيرفت، و با موفقيتى خيره كننده همراه بود. كالكينز در 7ژانويهى .1929م اثر را منتشر كرد و نام آن را به "باك راجرز در قرن بيست و پنجم ميلادى " تغيير داد. داستانى كه او مصور كرده بود، ماجراى خلبانى به نام باك راجرز بود كه در غارى محبوس مىشود و به دليل تنفس در گازى مرموز تا پانصد سال بعد در همانجا منجمد مىشود. بعد هنگامى بيدار مىشود كه مغولها ايالات متحده را تسخير كردهاند و رهبرشان هابيلِ قاتل بر اين كشور حكم مىراند. كل داستان، ماجراى شورش موفقيت آميزِ راجرز براى آزاد كردن كشورش بود. ناگفته پيداست كه تنشهاى ميان آمريكا و ژاپن در اين دوره و رقابت اين دو كشور بر سر بازارهاى آسياى جنوب غربى، و ملى گرايى نهفته در داستان ضامن موفقيت آن بود. درست در همان روزى كه اين اثر منتشر شد، نويسندهاى به نام هارولد فاستر هم اولين نسخهى مصور تارزان را منتشر كرد.
در اين زمان جايگاه كميكها به عنوان شكلى جديد از ادبيات و نشريههاى داراى خوانندهى انبوه، كاملا تثبيت شده بود. موفقيت اين مجلات منجر به آن شد كه در همين سال جورج دلاكورت نخستين مجلهى كميك چهار رنگ را به نام The funniesمنتشر كرد. اين مجله در ابتداى كار به صورت هفتگى منتشر مىشد و ده سنت قيمت داشت، اما چون اين بها برايش زياد بود، از شمارهى 25به بعد به بهاى پنج سنت عرضه شد. اما با اين وجود نخستين پروژهى انتشار كميك چهار رنگ با موفقيت قرين نشد و اين تلاش بلندپروازانه تنهابا شمارهى 39 دوام آورد. در همين حين بود كه نخستين زنِ نقاش كميك -ويكتوريا پازمينو - هم به جرگهى هنرمندان اين فن پيوست و راه را براى ساير هنرمندان زن گشود. نام ديگرى كه بايد در تاريخمان بدان اشاره كنيم، اوب لوركز است كه در .1928م ميكى ماوس را آفريد و به دليل فروختن حق فروش آن به والت ديسنى تا بيست سال بعد بدون اين كه سود زيادى از اين شخصيت مشهور عايدش شود، به عنوان كارمند در استخدام توليد كنندگان داستانهاى شخصيتش باقى ماند. او در مدت چهل و پنج سال فعاليت حرفهاىاش، پانزده هزار كميك استريپ از خود به جاى گذاشت. در اكتبر .1931م، تحول ديگرى در داستانهاى كميك رخ داد. در اين تاريخ چستر گولد مجلهاى منتشر كرد كه قهرمانش پليسى با چانهى مربعى و پالتوى بلند فرانسوى بود. اين قهرمان در ابتداى كار به نام Plainclothes Tracy خوانده مىشد، اما به زودى نامش به ديك تريسى تغيير يافت. اسمى كه بعدها بارها و بارها براى قهرمانان داستانهاى پليسى به كار گرفته شد. اين كميك براى اولين بار ضد قهرمانى مشابه با قهرمان را هم به خوانندگان معرفى مىكرد. مجموعهى داستانهاى ديك تريسى طيفى وسيع از اين ضدقهرمانان را شامل مىشد، كه مهمترينشان عبارت بودند از کله-پهن ، مشت ، پرونفِيس ، موش كور ، و ابرو . تمام اين ضدقهرمانها جانيانى خطرناك يا نازيهايى ساديسمى بودند كه شغلى جز دزدى و جنايت نداشتند.
در سال .1932م، روى كرين كه مجلهاش همچنان Wash Tubbs daily ناميده مىشد، نشريهى ديگرى به نام كاپيتان ايزى را منتشر كرد. اما نبوغ واقعىِ او هنگامى آشكار شد كه در .1934م قهرمانى به نام فلاش گوردون را به خوانندگان معرفى كرد. فلاش گوردون فضانوردى از سيارهى بهرام بود كه در اثر برخورد شهابى به سفينهاش ناچار به فرود اضطرارى بر زمين مىشود و متوجه مىشود كه اين تصادف حاصل نقشهى جنايتكارانهى ديكتاتورى وحشى به نام مينگ بوده كه قصد تسخير زمين را داشته است. او در زمين به دانشمندى به نام دكتر زاركوف برخورد كه با زور او را به همكارى با خود و مبارزه با مينگ وادار كرد. داستانهاى دنبالهدارِ فلاش گوردون ماجراى نبردهاى او با مينگ و تلاشش براى رهايى از دست زاركوف است. داستان فلاش گوردون چنان محبوب شد كه در سال 1936كمپانى يونيورسال سريالى تلويزيونى از روى آن ساخت. اين سريال اولين محصول تلويزيونى دنبالهدارى بود كه از روى داستان كميكها ساخته مىشد. اين سريال در زمان خودش به عنوان پر خرجترين سريال شناخته شد و بازيگر مشهورى مانند باستر كرابل در آن نقش فلاش گوردون را ايفا كرد.
در نيمهى دههى سى، ماكسول گينز كه صاحب كمپانىِ Eastern Color Press بود، به ايدهى درخشانى رسيد. او دريافت كه مىتوان با دو بار تا كردن يك ورق كاغذ روزنامهاى صفحههايى در ابعاد 22*30سانتىمتر را ايجاد كند. به اين ترتيب اولين كميكهاى هشت صفحهاىِ ارزان قيمت توليد شدند. اين شكل و ساختار در كميكهاى قطع بزرگ امروزى همچنان حفظ شده است. گينز اين كتابچهها را Funnies on paroleناميد و اولين شمارهاش را رايگان منتشر كرد. بعد از اطمينان از گسترده بودن بازارش، نامش را به Famous Funnies تغيير داد و به طور عمده بر انتشار مجدد آثار موفق ديگران متمركز شد و هر شمارهاش را ده سنت قيمت گذاشت. او در زمينهى عرضهى كالاى خود هم به نوآوريهايى دست زد. تا اين زمان كميكها همواره در فروشگاههاى زنجيرهاى فروخته مىشدند. گينز براى اولين بار كميكهايش را در گيشههاى روزنامه فروشى فروخت. اين كميك از نظر ديگرى هم ركورددار شد، و آن هم اينكه اولين كميكى بود كه به شكل هفتگى منتشر نشد و تناوبش ماهانه بود. اين مجله تا شمارهى 216ادامه يافت، يعنى حدود بيست سال بى وقفه منتشر شد و اوج شمارگانش 400هزار جلد بود.
در .1935م شركت National Periodicals اولين كميكهايى را كه تمامش از يك داستانِ تازه و بكر تشكيل شده بود را با عنوانِ New Fun Comics منتشر كرد. اين داستانها كيفيتى پايين داشت و بسيار سرسرى توليد مىشد، اما به دليل نوآورانه بودنش، مىتواند به عنوان اولين نمونهى كميك مدرن در نظر گرفته شود. در همين زمان گينز اولين كتاب كميك با بيش از صد صفحه را به نام Century of comics چاپ كرد، كه در نوع خودش تجربهاى موفق بود. بخش عمدهى شخصيتهاى نقش آفرين در كميكهاى اين دوره موجوداتى جانورى و خندهدار بودند. دانلد داك در .1938م آفريده شد و موفقيتش گروهى از خلاقترين هنرمندان را به خلق موجوداتى از اين دست تشويق كرد. پاول ترى موشِ نيرومند را معرفى كرد و والتر لَنز وودى وود پِكِر را آفريد. لوِو تام و جرى را خلق كرد. همزمان با اين نوآوريها، روند تبديل قهرمانان كميكها به ستارههاى سينمايى، تلويزيونى و راديويى در ابتداى دههى .1940م با سرمايهگذارى موسسهى Pictures Paramountشكل گرفت. به زودى كمپانىهاى فيلمسازى بزرگ به ساختن كارتونهايى بر مبناى اين شخصيتها روى آوردند و در اين ميان شركت Warner Bro's با ساختن كارتونهاى مشهورى مانند باگز بانى، دافى داك، و رودرانر گوى سبقت را از همگنان ربود.
دههى سى، علاوه بر پيدايش اين صنعت توليد كارتون، دستاوردهاى ديگرى هم به همراه داشت و دورهاى تعيين كننده براى كميكها بود. فكر و ذكر گروهى از درخشانترين مغزهاى نسل جوان ايالات متحده به دنبال راهى براى پول در آوردن از تخيل و داستان بود، و اين رقابتى بود كه نتايج جالب توجهى را به دنبال داشت. در _1932دو نوجوان به نامهاى جرى سيگل و جو شوستر كه داستانى علمى تخيلى به نام گلادياتور -نوشتهى فيليپ وايلى - را در مجلهى داستانهاى شگفتانگيز خوانده بودند، به فكر افتادند تا قهرمانى بر مبناى آن بسازند. داستان گلادياتور، بر محور قهرمانى دور مىزند كه قدرتى بيش از آدميان عادى دارد و به كارهايى عجيب دست مىزند. آنها بر مبناى اين طرح اوليه، داستانى فضايى نوشتند و آن را Superman and Metriopolisنام نهادند. قهرمانى كه آنها ابداع كرده بودند، مردى فضايى بود كه در زمين بزرگ شده بود و توانمندىهاى غيرعادى زيادى داشت. آنها اين داستان را در مجلهى محلى خودشان كه همسالانشان در آن قلم مىزدند منتشر كردند. دست كم يكى از اين همسالان بعدها نويسندهى مشهورى شد و آن رى بردبرى، -خالق فارنهايت -451بود. اين مجلهى محلى هواداران زيادى پيدا كرد و دو نوجوان را به فكرِ انداخت تا قهرمانشان را به كمپانىهاى بزرگ انتشار كميك بفروشند. ناشران در ابتداى كار با اين پيشنهاد برخورد همدلانهاى نداشتند. قدرتهاى غيرمعمول سوپرمن بيش از تمام چيزهايى بود كه تا به حال آزموده شده بود، و اين خطر وجود داشت كه غرابت داستان مخاطبان را فرارى كند. دو نوجوان براى مدت شش سال به اين در و آن در زدند تا اين كه در نهايت هرى دونِنفِلد از شركت National Periodicals متوجه نبوغشان شد و اين قهرمان را از آنها خريد. او مجلهى موفق Action comicsرا بر همين مبنا بنيان نهاد و بابت اولين فروش داستان سوپرمن 130دلار به دو نوجوان پرداخت كرد. بعد از آن هم قرار شد دو خالق سوپرمن به ازاى هر 13صفحهاى كه از قهرمانشان داستان نقاشى كنند، جمعا پانصد دلار دريافت كنند!
اولين شمارهى Action comicsكه بر مبناى داستان سوپر من شكل گرفته بود و تصوير او را هم بر جلد خود داشت، در سال .1938م منتشر شد و با انتشارش دورهاى كه به عصر زرين كميكها شهرت يافته آغاز شد و تا پانزده سال بعد ادامه يافت. معرفى سوپرمن به موفقيتى آنى و درخشان انجاميد. Action comicsدر شمارههاى هفتم، دهم، سيزدهم، پانزدهم و هفدهم خود هم تصوير سوپرمن را بر جلد خود حفظ كرد و فروش هر شمارهاش به نيم ميليون نسخه رسيد. در 16ژوئن .1939م براى اولين بار سر و كلهى سوپرمن در پاورقيهاى مصور روزنامهها پيدا شد و تا سال .1941م بيش از سيصد روزنامه ماجراهاى سوپرمن را به شكل مصور منتشر مىكردند. موفقيت اين قهرمان جديد، ديگران را هم به خلق قهرمانانى با توانمنديهاى غيرعادى تشويق كرد. اين روند چنان پرشور بود كه تا سال .1941م تعداد اين قهرمانان در عمل بيشمار شده بود. نامى كه در كميكها براى اين موجودات باب شده بود، خيلى زود بر سر زبانها افتاد، و سوپرمن و موجودات شبيه به او با نام ابرقهرمان برچسب خوردند.
رواج داستانهايى كه محورشان ابرقهرمانان بودند، به جدا شدن دو شاخه از ادبيات كميكى انجاميد. گروهى از نويسندگان به داستانپردازى بر مبناى قهرمانان انسانى يا جانورى با قدرتهاى عادى ادامه دادند و به اين ترتيب سنت كميك استريپ را حفظ كردند، و برخى ديگر به خلق داستانهايى بر مبناى ابرقهرمانان پرداختند و كتابهاى كميك را منتشر كردند. قهرمانان در اين شاخه از كميكها معمولا با پسوندهايى كه نشانگر جنس و سنشان است مشخص مىشوند. عباراتى مانند ,-woman ,-man ,-boy ,-lad ,-kidو -girlاز زمرهى اين پسوندها هستند.
رونق كار ابرقهرمانان چنان بود كه راهبرد عمومى شركتهاى توليد كميك به توليدِ كمىِ صرف فروكاسته شده بود. ناشرى مانند جو سيمون كه در .1939م مجموعهاى از مجلات موفق داراى ابرقهرمانان را منتشر مىكرد، تعداد بسيار زيادى از مجلههاى رنگارنگ را با نامهاى متفاوت منتشر مىكرد و در هر شماره از اين مجلات تعداد زيادى از ابرقهرمانان را به مخاطبانش معرفى مىكرد. اين روش كمىِ توليد ابرقهرمان نقصهاى خاص خود را هم داشت، به شكلى كه بخش عمدهى اين مجلات تنها يك شماره منتشر مىشد و با استقبال زيادى روبرو نمىشد. يكى از اين مجلهها Mystic comics بود كه تنها براى پنج شماره منتشر شد و به خاطر معرفى داكور -اولين قهرمانِ جادوگر- در تاريخ كميكها اهميت يافت. در .1936م، نقاشى به نام باب كين كه در ترسيم نقاشيهايى با زواياى سينمايى و سايههاى زياد استاد بود، با الهام از نقاشيهاى لئونارد داوينچى و داستانى پليسى با قلمِ بيل فينگر ، موجودى را خلق كرد كه تا به امروز محبوبيت خود را حفظ كرده است. نامهايى كه او در ابتداى كار براى شخصيت خود برگزيد بسيار متعدد بودند، _Hawk-man _Bird-manو _eagle-manاما آنچه كه در نهايت به دلش نشست، نامى بود كه امروز براى ما بسيار آشناست: بتمن. بتمن با موفقيتى سريع شهرت يافت و به زودى ضدقهرمانان مشهور خود را نيز پديد آورد. ژوكر توسط دستيار كين -جرى رابينسون - خلق شد، و پنگوئن مدتها بعد در سال .1941م معرفى شد. كين بر مبناى اين شخصيت Detective comicsرا منتشر كرد كه تا امروز همچنان مجلهاى موفق است. روند توليدابرقهرمانان گوناگون در اين سالها همچنان ادامه داشت. در پائيز سال .1940م، شخصى به نام كورت ديويس با خلق قهرمانى به نام مشعلِ انسانى شهرت يافت. دربارهى اين نقاش، قهرمانى كه آفريده بود، و مجلهاش بايد چند نكته را گوشزد كرد. نخست آن كه كورت ديويس، يكى از نامهاى مستعار طراحى يهودى بود كه آثار خود را با نامهايى مانند جك كورتيس ، گودمن ، سيمون ، ياكوب كورتزبرگ ، و لَنس كِربى امضا مىكرد. اين نقاش با استعداد در نهايت نام جك كِربى را برگزيد و با اين نام شهرتى افسانهاى يافت. مشعل انسانى، كه در ابتدا به عنوان موجودى مصنوعى و فضايى معرفى شده بود و به خاطر ظاهر غريبش جلب توجه مىكرد، نخستين ابرقهرمانى بود كه نامش را به مجلهاش داد. اين موجود به پسرى جوان شبيه بود كه بدنش در شرايط خطرناك با شعلههاى آتش پوشيده مىشد و مىتوانست پرواز كند و به دشمنانش گلولههاى آتشين پرتاب نمايد. مجلهاى كه اين ابرقهرمان را در خود جاى مىداد Human Torch Comics ، نام داشت و به اين ترتيب سنت ناميدن كميكها به نام قهرمان محورىشان شروع شد. مشعل انسانى به زودى هواداران بسيارى يافت و به ابرقهرمانى محبوب تبديل شد. كربى يك همكارِ نوجوان به نام تورو را هم براى قهرمانش در نظر گرفته بود كه به خصوص در ميان پسر بچهها دوستداران زيادى داشت. در ابتداى دههى .1940م مجلهى ديگرى كه نام قهرمانش را بر خود داشت، با نام Submariner Comics منتشر شد. شخصيت محورى اين مجله موجودى دوزيست به نام نامور ملقب به زيردريايى بود كه از بازماندگان قوم آتلانت بود و در شهرى در زير اقيانوسها زندگى مىكرد. در ابتداى كار، زيردريايى موجودى خطرناك بود كه به دليل كشته شدن مردمش به دست آدميان كينهى آنها را به دل گرفته بود و از نابود كردنشان احساس رضايت مىكرد. در واقع اين موجود ضدقهرمانى بود كه مانند فرانكشتاين به سبكى همدلانه تصوير شده بود. زيردريايى موفقيت خيلى زيادى به بار نياورد و به همين دليل دچار تحولات زيادى شد. نخستين كار، افزودن همكارى نوجوان به نام سابى بود كه باعث مىشد بخشى از مخاطبان كم سن و سالتر هم به مجله علاقمند شوند. در تابستان سال .1940م، بِرگوس و اِورت دست به نوآورى جالبى زدند. آنها مجلهاى منتشر كردند كه در آن زيردريايى با مشعل انسانى رويارو مىشد. اين كار از سويى جسورانه و از سوى ديگر سودجويانه بود. منطق اين تصميم آن بود كه با خلق اثرى دورگه هواداران هردو ابرقهرمان را به عنوان خريدار پوشش دهند، و جسارتآميز بودن قضيه به فضاى متفاوتِ داستانهاى اين دو ابرقهرمان مربوط مىشد. اين خلاقيت به سرعت نتيجه داد و استقبال گستردهاى كه از رويارويى اين دو ابرقهرمان شد، راه را براى داستانهاى ديگرى كه دو يا چند ابرقهرمان را در كنار هم گرد مىآوردند، هموار كرد. اين مسير در نهايت به پيدايش گروهها و سازمانهايى انجاميد كه از ابرقهرمانان تشكيل شده بود. نخستين گروه از اين دست، All Winnersنام داشت كه توسط جو سيمون در ابتداى دههى چهل در مجلهاى به همين نام منتشر شد و ابرقهرمانانى مانند كاپيتان آمريكا، مشعل انسانى، زيردريايى، باكى، تورو و خانم آمريكا را در قالب سازمانى مخلفى با هم متحد مىكرد. زيردريايى در اين مجله به تدريج هويت منفى و خشن خود را از دست داد و به قهرمانى نيكوكار تبديل شد. در آذر ماه .1940م نوآورى ديگرى در طراحى كميكها انجام گرفت. جك كربى در مجلهى DaringMysteryComics قهرمانش Visioرا در حالتى كشيد كه از دستش از مرزهاى كادرى كه براى جاى دادنش در نظر گرفته شده بود، بيرون مىزد. اين ابداع به زودى با مجموعهاى از كاركردهاى شالوده شكنانهى كادرها دنبال شد. ابرقهرمانان از يك كادر به كادر بعدى مىجهيدند و يا چنان درشت نموده مىشدند كه كادر همچون پنجرهاى در پشت سرشان ديده مىشد. اين روند به پويا شدن حد و مرز كادرها و پيچيدهتر شدن الگوى صفحه بندى كميكها منتهى شد. روند شكوفايى ابرقهرمانان هم در سال .1942م هنگامى كه اولين ابرقهرمان زن -) Wonder Womanزن شگفت)- هم به عرصهى عمومى راه يافت، تكميل شد. اين ابرقهرمان به زودى در قالب همكار سوپرمن تثبيت شد. در ابتداى دههى .1940م دامنهى جنگ جهانى دوم به افكار عمومى آمريكاييان كشيده شد و مردم به دو گروهِ هوادار و مخالفِ ورود به جنگ تقسيم شدند. اين صفبندى به ميان ناشران كميكها هم رخنه كرد و شركتهايى مانند
All Winners آشكارا مخالف و شركتهاى ديگرى همچون D.C.Comicsبه صراحت موافق ورود آمريكا به جنگ بودند.
در اين ميان موضعگيرى شخصى هنرمندان و نويسندگان داستانها هم مؤثر بود. چنان كه مثلا جككربى به دليل يهودى بودنش با نازيها دشمنى شديدى داشت و پيش از اين كه ماجرا به اين شدت نقل محافل شود، در راستاى تخريب چهرهى نازيها كوشيده بود. او در دىماه .1939م روى جلدِ شمارهى چهارم Marvel Mystery Comicsتصويرى از زيردريايى را در حالتى ترسيم كرده بود كه داشت با يك زيردريايىِ آلمانى مىجنگيد. در خرداد .1940م هم در شمارهى ششم همين مجله، ابرقهرمانش Marvel boyرا به جنگ ديكتاتور نازى فرستاده بود و براى پرهيز از مشكلات سياسى اسم او را به Hiller تغيير داده بود. اما شكل و لباس و مدل سبيل و فريادهاى هايل هيلرى كه هواداران موبورش در داستان سر مىدادند، ترديدى در مورد هويت اصلى اين ديكتاتور باقى نمىگذاشت. اين جبههگيرى سياسى همچنان تداوم يافت، و در شمارهى هفدهم اين مجله كه در دى ماه .1941م منتشر شد، زيردريايى و مشعل انسانى اين بار در چهرهى دو دوست ظاهر شدند كه براى نبرد با نازيها با هم متحد شده بودند. ماجراى جنگ جهانى دوم و ورود تدريجى آمريكا به ميدان نبرد، لزومِ آفرينش ابرقهرمانى با خصوصيات ملىگرايانه را گوشزد مىكرد. كسانى كه زودتر از همه به اين موضوع پى بردند و توانستند گوى سبقت را از رقبايشان بربايند، كربى و سيمون بودند كه در اسفندماه .1941م نخستين شماره از مجلهى Captain America Comicsرا منتشر كردند. اين مجله داستانِ سربازى نحيف و ناتوان به نام استيو راجرز بود كه به دلايل پزشكى از خدمت در ارتش معاف شده بود و با اين وجود در اشتياق رفتن به ميدان نبرد مىسوخت. پس به عنوان داوطلب در آزمايشى شركت كرد كه براى خلق يك سرباز بسيار نيرومند طرحريزى شده بود. دانشمندانى كه در استخدام ارتش بودند دارويى را به او تزريق كردند و به اين ترتيب راجرز به پهلوانى بسيار نيرومند تغيير ماهيت داد و با پوشيدن لباسى آبى رنگ كه نقش پرچم آمريكا را بر خود داشت، در قالب كاپيتان آمريكا به خدمت ارتش در آمد.
انتشار كاپيتان آمريكا موفقتى خيره كننده و غيرمنتظره را به دنبال داشت. در زمانى كه شمارگان مجلهى تايمز تنها هفتصد هزار نسخه بود، كاپيتان آمريكا يك ميليون نسخه فروش كرد و در قالب يك ابرقهرمان محبوب در فرهنگ آمريكايى تثبيت شد. در سال .1944م كمپانى Republic Picturesفيلمى از زندگى اين قهرمان ساخت كه در زمان خود فروش قابل توجهى داشت.
كاپيتان آمريكا، با وجود شهرتى كه يك شبه به دست آورد، پديدارى نوظهور نبود. پيش از اين در كميكهاى ديگرى موجوداتى شبيه به او وجود داشتند. نخستين الگوى قهرمانى از اين دست، شخصيتى بود به نام سپر كه در سال .1939م توسط ايرْو نوويك خلق شده بود. اين قهرمان خصوصيات ملى گرايانهى كاپيتان آمريكا را نداشت، اما مانند او سپرى سه گوش با نقش پرچم آمريكا در دست داشت و از آن به عنوان محافظى در برابر شليكهاى دشمنانش استفاده مىكرد. شركت MLJكه ناشر اين كميك بود، به دليل شباهتهاى كاپيتان آمريكا به سپر شركت TimelyPublicationsرا كه ناشر آثار كربى بود به يك دعواى حقوقى تهديد كرد. جك كربى كه از ابتدا از اين سپر سه گوش دل خوشى نداشت، از دومين شمارهى كاپيتان آمريكا سپرش را به شكل دايره كشيد و به اين ترتيب قهرمانش به وضعيت امروزينش رسيد. در اينجا گوشزد كردن اين نكته خالى از لطف نيست كه اقدام شركت MLJدر تهديد حقوقىِ رقيبش نوآورانه نبود و سابقهاش به زمانى بر مىگشت كه شركت D.C.Comicsبه خاطر گرتهبردارى و استفاده از خصوصيات يكى از قهرمانانش از شركت Fox Comics شكايت كرد و برنده شد. ادعاى اين ناشر اين بود كه سوپرمن نسخهاى تقليد شده از روى قهرمان آنهاست. موفقيت كربى و سيمون، كه با دريافت 10 %و 15 %از سودِ حاصل از انتشار مجلهشان ثروتمند شده بودند، ساير نويسندگان و هنرمندان را نيز به انتشار كميكهايى با مضمون ملىگرايانه سوق داد. تقريبا همزمان با انتشار كاپيتان آمريكا، موريس گوتويرس كه به تازگى به آمريكا مهاجرت كرده بود اولين ابرقهرمانِ ملىگراى زن را در شمارهى42 از مجلهى Feature Comicsبه مخاطبانش معرفى كرد. اين روند به زودى به ازدحام ابرقهرمانان زن و مرد و كودكى منتهى شد كه نمادهاى ملىگرايانهاى مانند پرچم آمريكا را بر لباس و اسلحهشان حمل مىكردند و با جاسوسان و سربازان نازى مىجنگيدند. پس از واقعهى پرلهاربور و ورود ژاپن به ميدان نبرد با آمريكا، آماج مبارزههاى اين ابرقهرمانان تغيير كرد و بيشتر بر ژاپنىها و زردپوستهاى مرموزِ آسيايى متمركز شد. مجلههاى مشهورى مانند USA Comicsكه آشكارا مضمونى ناسيوناليستى داشتند هم در همين دوران پديدار شدند. چرخش در هويت دشمنِ آمريكا در شمارهى سيزدهم مجلهى كاپيتان آمريكا كه در فروردين .1942م منتشر شد، به خوبى خود را نشان داد. اين مجله اولين شماره بعد از واقعهى پرل هاربر بود و داستانى را نقل مىكرد كه همهى شخصيتهاى منفىاش زردپوست بودند. مجلهى كاپيتان آمريكا زادگاه يكى از هنرمندان نامدار ديگر در زمينهى كميكها بود. اين فرد، برادرزادهى گودمن بود و اسم كوچكش استانلى بود. در ابتداى كار، او به عنوان نقاش زمينهى تصاوير در شركت Timely Comicsبه كار مشغول شد. اما در شمارهى سوم مجلهى كاپيتان آمريكا موفق شد ضدقهرمانى به نام جمجمهى سرخ را خلق كند كه به زودى در ماجراهاى كاپيتان آمريكا نقشى كليدى يافت و چنان محبوب شد كه بعد از انتشار داستان مرگش، ناچار شدند بار ديگر براى جلب خوانندگان مشتاق احيايش كنند. از همين هنگام بود كه استانلى آثارش را با نامِ Stan Leeامضا كرد. نامى كه به زودى به افسانهاى در ميان هنرمندان اين شاخه تبديل شد. در سال .1941م، كربى و سيمون تصميم گرفتند نخستين گروه از ابرقهرمانان نوجوان و بچهسال را خلق كنند. آنها در اين تصميم از گروهِ Newboy Legionكه توسط D.C.Comicsآفريده شده بود الهام گرفته بودند. گروه اخير، در ميان كودكان محبوبيت داشت، اما ايرادش اين بود كه كارها و ماجراهايش كاملا زير نفوذ والدين اين بچهها -كه خودشان ابرقهرمان بودند- پوشانده مىشد. كربى و سيمون به اين ترتيب نخستين شمارهى Young Alliesرا منتشر كردند. مجلهاى كه از گروهى از ابرقهرمانانِ كم سن و سالِ مستقل تشكيل مىشد، و با كمال تعجب با استقبال اندكى روبرو شد. اين گروه از قهرمانانى جا افتاده مانند تورو و باكى تشكيل مىشد. نكتهى مهم در اين كميك، معرفى قهرمانى نوجوان به نام Whitewash بود كه با وجود نام عجيبش، اولين قهرمان سياهپوستِ كميكها بود. شكست اين مجله سيمون و كربى را دلسرد نكرد و اين دو اسفند ماهِ سال بعد مجلهى Squad Tough Kidرا منتشر كردند كه طرحى مشابه داشت و اين بار با موفقيت روبرو شد. اين آخرين همكارى سيمون و كربى با شركت Timely Publicationsبود. اين دو هنرمند كه احساس مىكردند سهم كافى از فروش هنگفت كاپيتان آمريكا را دريافت نكردهاند، بدون اين كه به گودمن -مدير -Publications Timely چيزى بگويند، به Jack Liebowitzمدير شركت National Comicsمراجعه كردند و پس از استقبال گرمى كه از ايشان به عمل آمد، در برابر هفتهاى پانصد دلار به كار در آنجا پرداختند. در اين ميان استانلى از اين كار ايشان خبردار شد و عمويش را در جريان گذاشت. گودمن كه از اين رفتار كارمندانش خشمگين شده بود، هر دو را اخراج كرد و به اين ترتيب جا براى فعاليت استانلى باز شد. استانلى به طور همزمان سمت ويراستار و مدير هنرى نشريات موسسهى عمويش را عهدهدار شد و به اين شكل به دومين مقام در اين شركت دست يافت. شركت گودمن با وجود آسيبى كه بعد از رفتنِ كربى و سيمون ديد، با مديريت استانلى بار ديگر احيا شد و در سال .1944م به اوج موفقيت خود رسيد. در اين سال يازده عنوان مجله توسط اين موسسه منتشر مىشد، و اين در شرايطى بود كه كل عناوين سه سال قبلِ Timely Publications تنها به دوازده تا مىرسيد. در همين دوره خانمِ آمريكا به عنوان اولين ابرقهرمانى كه مخاطبش زنان بود آفريده شد و تا پاييز 1944 .م Ms.America در قالب Ms.America Magazineبراى خود مجلهى مستقلى پيدا كرد. محتواى اين مجله به تدريج از ماجراجويىهاى قهرمانانه به موضوعات رمانتيك و بحث دربارهى مد لباس و شيوهى آرايش تغيير كرد و طيفى از زنان خانهدار را به عنوان مخاطب جلب خود كرد. اين سبك از كميكها همزمان با پايان يافتن جنگ دوم جهانى گسترش بسيار يافت و به پيدايش شخصيتهاى داستانى عاميانه و عادىاى مانند نلىِ پرستار ، پَستى واكر و ميلىِ مانكن منتهى شد. در سال .1943م، به دنبال به هم خوردن توازن نيروهاى طرف درگيرى در جنگ جهانى دوم و چيرگى تدريجىِ متفقين، علاقهى عمومى به موضوعات غيرجدى و سرگرم كننده بيشتر شد. شركت Dell Publications هنرمندى به نام والورتون را استخدام كرد و او مجموعهاى از شخصيتهاى كارتونى و داستانهاى خندهدار را پديد آورد. به اين ترتيب از ابتداى سال .1943م برخى از ناشران به انتشار كميكهاى خندهدار و سرگرم كننده با قهرمانان جانورى روى آوردند. در اسفند .1943م مجلهى Comedy Comicsشخصيتى به نام ابرخرگوش را به مخاطبان معرفى كرد. اين شخصيت به زودى شهرت بسيارى يافت و در داستانها و قصههاى فراوانى ايفاى نقش كرد. استفاده از شخصيتهاى جانورى براى ارائهى داستانهاى خندهدار بهترين كيفيت خود را در مجلهى Krazy Comics يافت كه در همين زمان منتشر شد. بعد از پايان جنگ جهانى دوم، استقبال از كتابهاى كميك كه ماجراهاى ابرقهرمانان را در بر مىگرفت، فروكش كرد. شرايط پس از جنگ، خواستها و تمايلات خاص خود را كه همراه آورد، و به اين شكل بود كه داستانهاى سرگرم كننده با شخصيتهاى جانورى و ماجراهاى عشقى و رمانتيك بر صفحات كميكها چيره شدند. داستانهاى عجيب و غريب كه قبلا در قالب نبردهاى ابرقهرمانان و دشمنانشان تصوير مىشد، به موضوعات اجتماعى و جرم و جنايت و مسائل مرموز و داستانهاى ترسناك تغيير ماهيت دادند، و به اين ترتيب داستانهاى ابرقهرمانى در نيمهى دوم دههى .1940م رو به زوال رفتند. اين دو شاخهى متضاد -داستانهاى عاشقانه و ترسناك/جنايى- به وضوح براى ارضاى سليقههاى متمايزِ دو جنس تخصص يافته بودند. استقبال خوانندگان از اين نوع آثار، به زودى اثر منفى خود را به صورت كاهش كميكهاى ابرقهرمانان به نمايش گذارد. در سال .1947م ماكسول گينز درگذشت و شركتش را براى پسرش به ارث گذاشت. او مجلهى EC Comicsرا به International Crime Patrol تغيير نام داد و در بهار سال بعد مجلهى War Against Crimeرا هم بدان افزود. به اين ترتيب كمپانى Eastern Colorهم به جرگهى ناشران داستانهاى ترسناك مصور پيوست. شركت Fox Comicsهم در تابستان .1948م با انتشار مجلهى Crime by Womenو Inc. Murderبه اين جريان پيوست. مجلهى اخير اولين كميكى بود كه روى جلدش عبارت "فقط براى افراد بالغ" چاپ شده بود. در پائيز همين سال شركت Americn Comics Groupبا انتشار مجموعهى Adventures in the Unknown اولين مجلهى دنبالهدار داستانهاى ترسناك را ارائه كرد. استقبال از داستانهاى ترسناك و پليسى به زودى چنان بالا گرفت كه اين نوع داستانها به تدريج جايگزين داستانهاى خندهدار و جانورى شدند. شركت Marvelمهمترين موسسهاى بود كه چنين تحولى را از سر گذراند. در پائيز .1947م مجلهى Wacky Duckكه داستانهاى سرگرم كنندهاى با شخصيتهاى جانورى را در بر داشت، بعد از شمارهى هفتم به Justice Comics تغيير نام داد و در شهريور .1950م چنين حادثهاى با تغيير نامِ مجلهى Cindy Smithبه Crime can't Win تكرار شد. به فاصلهى چند هفته بعد، Willie Comics هم به Crime Cases Comicsتبديل شد. به اين شكل بخش عمدهى ادبيات كميكى توسط داستانهاى ترسناك و خشونتآميز قبضه شد. ناشرانى كه از اين موج جديد پيروى نكردند و به انتشار ماجراهاى ابرقهرمانان ادامه دادند، به زودى به حاشيهى بازار پرسود كميكها رانده شدند. D.C.Comics تمام ابرقهرمانانش را رها كرد و به انتشار سوپرمن و بتمن و زنشگفت بسنده كرد. فاست هم آخرين شمارهى كاپيتان مارول )شمارهى (89را در ديماه .1954م ارائه كرد و انتشار ماجراهاى اين ابرقهرمان محبوب تا دههى هفتاد متوقف شد. كار ابرقهرمانان تا اواخر دههى چهل چنان زار شد كه مجلهى مشعل انسانى به ترتيب در اسفند و شهريور .1949م به Love Talesو زيردريايى به Best Loveتغيير نام دادند. با اين وجود، انتشار ماجراهاى ابرقهرمانان هم گهگاه با احياى زودگذرى روبرو مىشد. ناشرى به نام لِو گليسون در سال .1946م ابرقهرمان جديدى به نام شيطانِ دلير را معرفى كرد كه به زودى با موفقيت زيادى روبرو شد. اين قهرمان تا به امروز همچنان پرطرفدار است و در سال جارى يكى از پرفروشترين فيلمهاى هاليوودى، فيلمى بود كه از از روى همين كميكها ساخته شده است. گليسون علاوه بر پرداختن به ابرقهرمانان، به بازاريابى براى داستانهاى جنايى و ترسناك هم مىپرداخت. او در همين سال مجلهى Crime does not payرا منتشر كرد كه بسيار جلب توجه كرد. اين مجله به دليل تصاوير چندش آور و هراس آورِ روى جلدش مشهور بود. مثلا يكى از اين تصويرها مرد قاتلى را نشان مىداد كه صورت زنى را به ماهىتابهى داغى مىچسباند و تصاوير ديگرى از بدنهاى مثله شده و سرهاى بريده شده هم بر اين جلدها زياد ديده مىشد. سرمشق گلسيون در انتشار كميكهاى ترسناك به زودى پيروانى يافت. در سال .1947م شركت Avon Publishingمجلهى نافرجام Eerie Comicsرا منتشر كرد كه كارش زود به ورشكستگى كشيد، اما سال بعد شركت ACG نشريهى Terror Comicsرا منتشر كرد و با درآمد هنگفتى روبرو شد. بازار اين نوع كميكها به زودى چنان گرم شد كه در اين سالها هيچ شركت انتشاراتى معتبرى در حوزهى مجلات نبود كه كميك ترسناكى منتشر نكند. كميكهاى ترسناك و جنايى بيشتر جوانان و نوجوانان پسر را به خود جلب مىكردند، و با وجود رونقى كه داشتند، تمام مخاطبان كميكها را پوشش نمىدادند. الگوى ديگرى كه در كميكها ديده مىشد، حوزهى روابط جنسى و موضوعات رمانتيك بود كه بيشتر براى خوانندگانِ دختر و زن تخصص يافته بود. جو سيمون و جك كربى يكى از نخستين ارائه كنندگان اين نوع داستانها بودند. اين دو كه در اين سالها با موسسهى Hillman Periodicalsكار مىكردند، در تابستان .1947م اولين كميكهاى تخصصى دربارهى ماجراهاى عاشقانه را به نام MyDateComicsمنتشر كردند. از اين مجله استقبال گستردهاى نشد و بيش از چهار شماره دوام نياورد. اين دو بار ديگر در شهريور ماه همان سال تلاشى مشابه را تكرار كردند و مجلهى Young Romanceراپديد آوردند كه با استقبال زيادى روبرو شد. اين مجله تا شمارهى 208دوام آورد، يعنى به مدت بيش از بيست سال منتشر مىشد. كميكهايى كه با پيروى از سرمشق كربى و سيمون زنان را هدف قرار دادند، در چند اصل با هم اشتراك داشتند. اصولى كه بعدها در يك دهه بعد، -وقتى كه خوانندگان اين كميكها به زنانى بالغ تبديل شدند- انقلاب جنسى را در جامعهى آمريكا پديد آورد. به دنبال پيروى نويسندگان كميكها از سليقهى عمومىِ سركوب شدهى مردم، تصاوير زنان كه تا آخر دههى چهل از سرمشق محافظه كارانهى زنِ خانهدارِ آرام و مطيع پيروى مىكرد، ناگهان دچار دگرديسى شد و به بازنمايى زنانى نيمه برهنه و سكسى، با باسنها و سينههاى درشت پرداخت. رفتارى هم كه از ايشان نشان داده مىشد نيز به سمت هرزهنگارى گرايش داشت. علاوه بر كميكهاى ترسناك و رمانتيك، شاخهى سومى از كميكها هم در اين سالها رشد كرد كه به نقل داستانهاى وسترن و پر زد و خورد مربوط مىشد. در سال .1948م، فاسِت از انتشارات D.C.Comics نخستين كميكِ با كيفيتِ داراى مضمون وسترن را منتشر كرد. هشت ميليون نسخه از اين كتاب در مدتى كوتاه به فروش رفت و راه را براى ناشران ديگرى كه به اين زمينه همچون معدن طلا نگاه مىكردند، گشود. در دىماه همين سال مجموعهى Western Comicsتوسط اين انتشارات عرضه شد و مجلهى All American Comics هم به All Western Comics تغيير نام داد. به اين ترتيب در اواخر دههى چهل، همه چيز نويدبخشِ موفقيت صنعتِ شكوفا و خلاقانهى نشر كميكها بود. و درست در همين زمان بود كه دوران دشوارِ تاريخ كميكها آغاز شد. در آخرين روزهاى دههى چهل، مادرى موفق شد مچ پسرش را در حال خواندن كميكى كه تصاوير هرزهنگارانه داشت بگيرد. اين مادر، همسرِ يكى از پرنفوذترين سناتورهاى ايالات متحده بود، و به خانوادهاى محافظهكار و سنتى تعلق داشت. سناتور مزبور، لايحههاى را به مجلس سنا برد و به دفاع از قانونى پرداخت كه مىبايست انتشار كميكها را محدود يا ممنوع سازد. اين دعواى حقوقى چند سال ادامه يافت و به زودى با اعمال نظر متخصصان بعد ديگرى به خود گرفت. فردريك وِرتام كه روانشناسى جنجال آفرين بود، در شمارهى 26اكتبر 1954از نشريهى Readers Digestمقالهاى نوشت و كميكها را دليل زوال فرهنگ آمريكا دانست. او اين مجلات را به دليل ترويج و تبليغ جنايت، دزدى، قتل، تجاوز جنسى، و خشونت محكوم كرد و آن را همچون اعتيادى روانى براى نوجوانان دانست. انتشار اين مقاله بازتاب وسيعى در خانوادههاى آمريكايى داشت. گروههاى زيادى از مردم بزرگسال جشنهاى كتابسوزان به راه انداختند و كميكها را از خانهها گردآورى كرده و نابود كردند. ورتام كه در مجامع عمومى به نفع اين جنبشها تبليغ مىكرد، با انتشار كتابى در بهار همين سال رسالت خود را به سرانجام رساند. كتاب او، "اغوای به بيگناهان" نام داشت و تحليلى روانشناختى از محتواى كميكها بود. او در اين متن مجموعهاى از دغدغههاى جدى و علمى را در مورد اثرات روانشناختىِ كميكها بر ذهن جوانان، با برداشتهايى سطحى و گاه پارانوئيدى از مضمون كميكها در هم آميخته بود. مثلا او از اين كه رابين شلوار كوتاه مىپوشيد و گهگاه توسط ضدقهرمانان به گروگان گرفته مىشد، نتيجه گرفته بود كه رابطهى بتمن و رابين نوعى رابطهى همجنس خواهانه است. او مدعى بود كه تنها تفاوت كميك با هرزه نگارى در آن است كه هرزه نگارى مخاطبان منحرف را جلب مىكند اما كميك مخاطبان سالم را جذب كرده و آنها را منحرف مىسازد. پيامد اين هيسترى جمعى، در گرفتن بحثهاى حقوقى شديد دربارهى ممنوعيت انتشار اين مجلات بود. برخى از شركتهاى بزرگ انتشاراتى كه بيشتر بر انتشار مجلههاى پاكيزه و معصومانه متمركز شده بودند و مخاطبانى كم سن و سالتر را در نظر داشتند، براى اين كه همراه با اين جريانِ ويرانگر فدا نشوند، تصميم گرفتند خودشان نظامى از سانسور و منع را پيشنهاد كنند. به اين ترتيب بود كه شركت Publications Dellبه همراهىِ موسسهى Gilberton Company و چند شركت ديگر قوانينى اخلاقى را براى انتشار كميكها وضع كردند. اين قانون با نام حقوقىِ CMAAمعرفى شد، اما در ميان مردم با برچسبِ كدِ كميكها مشهور شد. بر مبناى اين قانون، گفتگوهاى شخصيتهاى كميكها بايد عارى از Comics Code هر نوع دشنام يا گفتارِ ناشايست باشد، رفتار جنسى شخصيتهاى داستانها مىبايست شايسته و مودبانه به نظر برسد و آشكارا اهميت ازدواج و خانواده را گوشزد كند، و لباسهاى زنان بايد پوشيده و موقر باشد، ضدقهرمانان بايد در پايان هر داستان به مجازات برسند و هيچ ضدقهرمانى نبايد چهرهى مثبت و خوشايند داشته باشد. پيشنهاد كدِ كميكها بخش مهمى از دعواهاى حقوقى در اين زمينه را به سرانجام رساند. قانونى در ايالتهاى گوناگون تصويب شد كه بر مبناى آن انتشار كميكهايى كه از اين موازين پيروى نمىكنند ممنوع مىشد، و به اين ترتيب بخش عمدهى ادبياتى كه تا اين زمان منتشر مىشد از گردونهى توليد خارج شد. به اين شكل صنعت كميكها در مدت كوتاهى ورشكست شد و شركتهاى بزرگى مانند Atlasكه پشتيبانِ موسسهى Marvelبود، ورشكست شد. از ميان شركتهاى ديگرى كه نتوانستند از اين مهلكه جان سالم به در برند مىتوان به اين موسسات اشاره كرد: .Fiction House, United Features, Star Publication, Toby Press, Sterling Comics ناشرانى كه باقى ماندند، با روشهايى جبرانى به دفاع از خود پرداختند. گينز با انتشار مجلهى خندهدارِ Madزيانهاى وارده را ترميم كرد و D.C.Comicsبه انتشار داستانهاى سرگرم كننده با شخصيتهاى جانورى روى آورد. اين ناشر همچنان مىكوشيد سنت داستانهاى ابرقهرمانى را هم حفظ كند و به اين دليل هم در سال .1955م سوپربوى را معرفى كرد كه با سگ شگفتانگيزش Superdog ماجراهاى زيادى را از سر مىگذراند. اين سگ اولين نمونه از جانوران اهلىِ غيرمعمول در كميكها بود. با وجود اين تلاشها، صنعت كميكها در نيمهى دههى پنجاه زيانى مهلك ديد و به اين ترتيب عصر زرين كميكها به پايان رسيد. منع استفاده از جنسيت و خشونت در كميكها، بار ديگر عرصه را براى جولان ابرقهرمانان گشود. زيردريايى و مشعل انسانى در فروردين .1954م بار ديگر بر جلد كميكها پديدار شدند. در سال .1956م جوليوس شوارتز كه ويراستار شركت D.C.Comicsبود ابرقهرمانى به نام Flashرا خلق كرد. اين قهرمان به دليل لباس سراپا قرمز و ظاهر جذابش، و ماجراهاى شگفتى كه از سر مىگذراند، به سرعت در كانون توجه علاقمندان به كميكها قرار گرفت. به اين ترتيب بار ديگر بازار كميكهاى ابرقهرمان داغ شد و به اين شكل عصر سيمينِ كميكها آغاز شد. در سال .1960م، فانوس سبز كه از ابرقهرمانان قديمى و از ياد رفته بود بار ديگر در قالبى سنجيده احيا شد. در همين سال يكى از مشهورترين سازمانهاى مخفىِ ابرقهرمانان- - JLAنيز توسط شوارتز آفريده شد. در همين سالها جنگ كره در گرفت و بار ديگر توجه عمومى به داستانهاى جنگى بر انگيخته شد. گينز در تابستان .1952م مجلهى Frontier Combatرا منتشر كرد و D.C.Comicsمجلهى جنگىِ Army at War Ourرا توليد كرد. موسسهى Marvelهم با انتشار Battleو Star War Comicsدر اين جريان شركت كرد. اهميت كميكها در برانگيختن احساسات ناسيوناليستى مردم چنان آشكار بود كه قوانينِ محدود كنندهى انتشار اين مجلات به زودى مورد ترديد قرار گرفت. در نتيجه در سال .1962م بار ديگر صنعت كميك احيا شد و به زودى چنان قدرتى يافت كه توانست در .1971م قانون كد كميكها را تغيير دهد و آن را به موازينى سادهگيرتر و آزادانديشانهتر تبديل نمايد.
(2-1) كميكها در اروپا
فرانسه پيشگام نشر كميك در اروپا بود. صنعت كميكِ فرانسه در سال .1929م با فعاليتهاى هرژه آغاز شد. اين نويسنده و هنرمند قهرمانى به نام تن تن را آفريد و مجموعهاى از داستانهاى پليسى و ماجراجويانه را آفريد كه تنتن و يارانش قهرمانان آن بودند. داستانهاى تنتن به قدرى محبوبيت يافتند كه چندين فيلم و سريال از رويشان ساخته شد و حتى در سال جارى (2003.م) نيز شايعاتى به گوش مىرسد كه از ساخته شدن فيلمِ جديدى با اين مضمون به كارگردانىِ استيون اسپيلبرگ خبر مىدهد. پايدارىِ محبوبيت تن تن به قدرى زياد بود كه نويسندگان ديگرى -مثلا در اروپاى شرقىِ زير سيطرهى كمونيستها- كه تن تن را مخلوقىِ بورژوايى و مفسده برانگيز مىدانستند، با نوشتن داستانهايى ايدئولوژيك كه قهرمانش همچنان تنتن بود، كوشيدند تا با محبوبيت نسخههاى اصلىِ آن در كشورهاى كمونيستى مبارزه كنند. درسال .1964م لوبلوى بلژيكى مجموعهاى جديد از كميكهاى تنتن را آفريد كه به عنوان تنها امتداد اصيلِ داستانهاى تن تن شهرت يافتند. آثار لوبلو چنان با استقبال مواجه شد كه 650هزار نسخه از يكى از داستانهايش در هفتهى اولِ انتشار به فروش رفت. نويسندهى ديگرى كه در صنعت اروپايى كميك اثرساز شد، موريسِ بلژيكى بود كه در .1947م قهرمان مشهورش اسپيرو را خلق كرد. اسپيرو جوانى ماجراجو بود كه بسيارى از ماجراهايش -به ويژه مهارتش در هفتتيركشى- به لاكىلوك- قهرمان آمريكايىِ كميكهاى وسترن- شباهت داشت. موريس بعد از چند سال با نقاش ديگرى به نام رنه گوسينى كه يك ناسيوناليست افراطى و نژادپرست نامدار بود آشنا شد و با او چند اثر مشترك آفريد. گوسينى همان كسى بود كه در دههى چهل داستانهاى آستريكس و اوبليكس را پديد آورده بود و در آن با تمسخر روميها، به ستايش از گلهاى باستانى پرداخته بود. اين داستانها هم تا امروز همچنان محبوب باقى ماندهاند و به تازگى فيلم مشهورى هم از روى داستان آستريكس و كلئوپاترا ساخته شده است. بريتانيا، بسيار ديرتر از فرانسه به فكر توليد كميكها افتاد. اولين كميكهاى انگلستان در سالهاى آخر دههى .1930م، درست پيش از آغاز جنگ جهانى دوم منتشر شدند. دو موسسهى D.C.Thompsonو Dundee Firmمهمترين ناشرانى بودند كه اين مجلات را منتشر مىكردند، و فعاليت خود را بر مضمونهاى خندهدار و سرگرم كننده متمركز كرده بودند. كميكهاى انگليسى در اين دوره سه مجلهى Beacon ,Dandyو Magicبودند. به تدريج موسساتى مانند Amalgated و Hulton Pressهم به اين صنعت پيوستند و در ابتداى دههى پنجاه به كمپانى بزرگِ Fleetway Pressتبديل شدند كه خود به شاخهاى از غولِ انتشاراتىِ I.P.C . تبديل گشت. اين موسسات در غياب قوانينى كه حق تأليف آفرينندگان انديشه را محترم بشناسد، هنرمندان و نويسندگان داستانهاى كميكها را استثمار مىكردند و حتى قراردادى هم با ايشان منعقد نمىكردند. در آلمان، اولين تلاش براى انتشار كميكها توسط موسسهى Ehapa Verlagانجام گرفت كه در سال .1948م به ترجمهى مجلههاى آمريكايىِ سوپرمن دست زد. در دههى شصت، Kauka Verlagو Bastei Verlag هم به اين جريان پيوستند و قهرمان جانورىِ مشهور خودشان - -Felix the catرا آفريدند. در ابتداى دههى هفتاد 12ميليون نسخه كميك آلمانى در هر ماه به فروش مىرفت. در ميان ناشران كميك، Ehapa Verlag همچنان مقام اول را حفظ كرده بود و 3/5ميليون نسخه از اين شمارگان را منتشر مىكرد . Kauka Verlagو Bastei Verlag هم به ترتيب 2/8و 2/6ميليون نسخه كميك چاپ مىكردند. همهى ناشران كميك در آلمان از پشتيبانى كمپانىِ عظيمِ . U.P.Iبرخوردار بودند و به عنوان همكار اين كمپانى فعاليت مىكردند. در آلمان شرقى و كل اروپاى شرقىِ كونيست اوضاع فرق مىكرد و از سال .1968م ورود و خريد و فروش كميكها ممنوع شد. حاكمان اين كشورها كميكها را تبليغات سياسى و فساد برانگيزِ بورژواهاى سرمايهدار مىدانستند. در ايتاليا، اولين كميكها در سال .1932م از آمريكا وارد شدند و به همان شكلِ ترجمه نشده دست به دست مىگشتند. در سال .1938م پيش از آن كه موسسات چاپ و نشر فرصتى براى روى آوردن به كميكها پيدا كنند، فاشيستها قدرت را در دست گرفتند و انتشار هرنوع كميك را ممنوع كردند. نشر كميكها بعد از پايان جنگ جهانى دوم بار ديگر آزاد شد و هنرمندان ايتاليايى قهرمانانى مانند Akim, ElCarnea, PecosBill, IlPiccoloSceriffoرا خلق كردند. امروزه صنعت كميك به طور عمده در شهر ميلان متمركز است. شركتهاى مهم چاپ كميك در ايتاليا عبارتند از Mondatori Editore Arnoldoو .Edizione Araldoاين ناشر اخير بيشتر بر توليد كميكهاى وسترن متمركز شده است. در يونانِ دههى پنجاه هم تلاشهايى براى توليد كميك بر مبناى اساطير ملى انجام گرفت، اما در سال .1967م هنگامى كه حكومت سرهنگان در اين كشور آغاز شد و نظاميگرى مورد تشويق قرار گرفت، انتشار نسخههاى ترجمه شدهاى از كميكهاى انگليسى زبان رونق گرفت و مجلات بومى به تدريج از دور رقابت خارج شدند. امروزه ناشر اصلى كميك در يونان Dragounis-Helm Publication است. در ابتداى دههى شصت، بازتاب سانسورها و محدوديتهاى قانونىِ كميك در آمريكا به اروپا هم رسيد و به اين ترتيب شركتهاى نشر اروپايى هم پيش از اين كه اعتراضات عمومى آغاز شود، كد كميك خاص خود را ابداع كردند كه به مراتب از قوانين آمريكايى سختگيرانهتر بود.
(3-1) كميكها در ايران
گذشته از كاريكاتورها و نقاشيهاى خندهدارى كه از عصر مشروطه به بعد با اهداف سياسى توسط مشروطهچىها منتشر مىشد، ترجمهى آثار هرژه در ابتداى دههى پنجاه خورشيدى را مىتوان نخستين حضور آشكار كميك در جامعهى ادبى ايران دانست. انتشارات يونيورسال اولين بنگاه نشرى بود كه اين كتابها را با كيفيت خوب و ترجمهى روان و شيوايى منتشر كرد. به زودى انتشارات ونوس هم به اين جرگه پيوست. كتابهاى تن تن چنان كه [۲]ش مىرفت با استقبال زيادى روبرو شد، و ناشر را تشويق كرد تا ترجمههايى از آستريكس و اوبليكس و لاكى لوك را هم به بازار عرضه كند. كيفيت و ترجمهى تمام اين مجلات در سطحى مطلوب بود و معمولا به صورت كتابهاى قطع بزرگِ جلد مقوايى منتشر مىشدند. از همين مقطع زمانى كميكهاى چاپ آمريكا هم - بيشتر به صورت قاچاق- به كشور وارد مىشد و به طور عمده در تهران با قيمتى نازل به فروش مىرفت. كانون اصلى توزيع اين مجلات روزنامهفروشىها و كتابفروشىهايى بود كه در خيابان حافظ، لالهزار و بخشهاى قديمى تهران مستقر بودند. با توجه به اين كه پيش از انقلاب اسلامى بخشى از كارتونهاى ابرقهرمانان كميكها -مثل مرد عنكبوتى و بتمن- در تلويزيون پخش مىشد، تودهى مخاطبان ايرانى به شكلى متفاوت با غربيان با اين ابرقهرمانان آشنا شدند و ابتدا بر پردهى تلويزيون و بعدها- به ندرت و در اثر تصادف- بر صفحهى نشريات مشاهده شان كردند. در سالهاى آخر دههى پنجاه كه انتشارات در جو انقلابى ايران كاملا آزاد شده بود، مجموعهاى از كميكها به صورت ترجمه منتشر شد و در دسترس جوانان قرار گرفت. چند سرى از تنتنهايى كه توسط نويسندگانى غير از هرژه نگاشته شده بودند، با پيام سياسى مشخص منتشر شدند، و دست كم هشت كميك با ترجمههايى نه چندان سليس با شمارگانى اندك منتشر شدند. از اين ميان بايد به اين موارد اشاره كرد: دو شماره از كميكِ پيشتازان فضا، دو شماره از كميكِ "فضا- 1999" يك شماره از سوپرمن، يك كتاب بزرگ كه داستان اصلىِ بتمن و سوپرمن را شامل مىشد، و دو شماره از كميكى گمنام كه قهرمانانش بيشتر آدم آهنى بودند تا انسان، و قهرمانش با لقبِ جنگندهى آدمهاى آهنى برچسب خورده بود، و البته يك مجموعه داستان كه ماجراى فرانكشتاينِ مارى شلى را در برداشت. ترجمهى به نسبت روانى از كميكِ جنگ ستارگان هم كه تازه در آن هنگام به صورت فيلم شهرت يافته بود را مىتوان به اين مجموعه افزود. پس از تثبيت فضاى فرهنگى كه در اثر انقلاب اسلامى دگرگون شده بود، ترجمه و انتشار كتابهاى كميك منسوخ شد. اين ممانعت تا حدودى به فضاى ايدئولوژيك كشور و بيگانههراسىِ عمومى سازمانهاى متولى فرهنگ بر مىگشت، و تا حدودى هم به مشكلات زمان جنگ و كمبود كاغذ مربوط بود. داستانهاى تن تن به دليل رويكرد تحقيرآميزى كه نسبت به اعراب داشت، به طور صريح مورد انتقاد قرار گرفت و همچنان تا اواخر دههى شصت اشاره به هرژهى صهيونيست در رسانههاى رسمى كشور به گوش مىخورد. با وجود آن كه انتشار متون تخيلى و علمى تخيلى به طور كلى، و كميكها به طور خاص متوقف شده بود، ترجمههاى قديمى كميكها -به ويژه تن تن- همچنان ميان دستفروشان دست به دست مىگشت و هواداران زيادى داشت. در ابتداى دههى شصت، دو مجلهى مخصوص كودكان در تهران منتشر مىشد كه رگههايى از كميكهاى بومى را در خود آشكار مىكرد. اولى كيهان بچهها بود كه گاه داستانهاى كوتاهى با اهداف تبليغ دينى -و به ندرت ملى- را منتشر مىكرد و بيشتر كميكهايى ساده با كيفيت پايين را در بر مىگرفت كه به نقل روايات مذهبى و گاه داستانهاى جنگى مىپرداخت. دومى مجلهى كارتون بود كه به دليل كيفيت رنگ بالا و ترجمهى بخشى از آثار غربى -مانند پينوكيو- كيفيت بهترى داشت. دو صفحه از مجلهى كارتون به يك ماجراى سريالى اختصاص يافته بود كه به طور ماهانه پيگيرى مىشد. در همين مجله چند كميك بومى هم منتشر مىشد كه بهترينشان ماجراى امير ارسلان نامدار بود. هر صفحه از اين داستان چهار نقاشى با كيفيت خوب را در بر مىگرفت كه در زيرش ماجراى داستان اميرارسلان به زبانى سليس و روان شرح داده شده بود. داستان ديگرى هم در اين مجله منتشر مىشد كه به همين سبك چاپ شده بود و شخصيتهايش مجموعهاى از جانوران بودند. در سال 1363خورشيدى سازمانى به نام موسسهى فرهنگىِ ابتكار ترجمهاى از يك كميك آموزشى را به نام گروه عملياتى گلبول سفيد منتشر كرد. از نوآورىهاى اين ترجمه آن بود كه نام قهرمانان را به اسامى فارسى تغيير داده بود و امكان نزديكى بيشترِ مخاطب با شخصيتهاى داستان را فراهم كرده بود. اين اثر نمونهى خوبى از كميكهاى پاكيزه و آموزشى بود كه براى فراگيرى اصول سيستم ايمنى بدن نوشته شده بود. كيفيت خوب چاپ و شمارگان بالاى آن - 5000نسخه- سرمايهگذارى زيادى را در زمان جنگ مىطلبيد، و شايد به دليل گران شدن همين هزينهها بود كه اين تجربه ديگر تكرار نشد. پس از پايان جنگ ايران و عراق، بازار سياه كميكها حالتى عيانتر به خود گرفت. دست فروشهاى مستقر در خيابان انقلاب و محوطهى جلوى دانشگاه تهران به شكلى علنى كتابهاى تن تن را خريد و فروش مىكردند و كميكهاى اصلِ آمريكايى كه بيشترشان چاپ اواسط دههى هفتاد ميلادى -دورهى قبل از انقلاب- بودند با وجود كيفيت پايينشان با قيمتى گزاف خريد و فروش مىشدند. در اواخر دههى هفتاد، بار ديگر ورود قاچاق كميكهاى آمريكايى به ايران آغاز شد، و چند محمولهى انگشت شمار كه چند صد نسخه از كميكهاى از رده خارج شدهى اواسط دههى نود ميلادى را شامل مىشد در روزنامهفروشيهاى تهران به مشتريان عرضه شد. دست كم يكى از اين كميكها كه ابرقهرمانش سوپرمن بود، در سال جارى - 1381خورشيدى- به صورت پاورقى در مجلهى دنياى تصوير ترجمه و منتشر شد. تنها تلاش اصيل براى توليد يك كميك ايرانى در اين دوره، كار يك هنرمند منفرد -مانا نيستانى- بود كه كميكاستريپِ كابوس را ابتدا به عنوان يك پاورقى موفق در هفتهنامهاى جنجالى منتشر كرد و بعد هم در پائيز 1379به كمك انتشارات روزنه آن را در قالب كتابى در قطع بزرگ منتشر كرد. اين كتاب به دليل اشارههاى سياسى، مضمون جالب و وامگيرى خلاقانهاش از مجموعه فيلمهاى ترسناكِ كابوس در خيابانِ اِلم ، اثرى موفق محسوب مىشد.
(2) اقتصاد كميكها
كميكها از گره خوردن دو عاملِ تبليغات و داستانهاى سرگرم كنندهى تخيلآميز و عنان گسيخته پديد آمدهاند و به همين دليل هم به درستى در مقام نماد جامعهى مصرفى آمريكا تثبيت شدهاند. شايد بتوان كميك را به عنوان نمادى براى جامعهى مصرفىِ آزاد تلقى كرد. جامعهاى كه به لحاظ فنآورى و ثروت توان انتشار چنين مجموعههاى به ظاهر غيرضرورىاى را داشته باشد، و در عين حال تحملِ انتشار آرا و عقايدِ متنوع و غيرقابل كنترل نهفته در آن را نيز كسب كرده باشد. كميكها، از هر زاويه كه نگريسته شوند، صنعتى شكوفا و موفق هستند كه گردش مالى عظيمى را موجب مىشوند و با ساير صنايع -مانند فيلمسازى، كارتونسازى و اسباب بازى سازى- پيوندى محكم دارند. سازمان يافتگى هنرمندانى كه به خلق اثر در اين صنعت مىپرداختند، خيلى زود آغاز شد. اولين اتحاديهى رسمى هنرمندانى كه براى استفادهى عموم نقاشى و طراحى مىكردند در سال .1913-1914م درآمريكا تاسيس شد و King Features Syndicate نام گرفت. كاركرد اين موسسه به قدرى موفقيتآميز بود كه در دههى هفتاد 12اتحاديهى بزرگ و بيش از 200اتحاديهى مشابه در سطح جهان فعاليت مىكردند. از ميان سازمانهايى كه براى انتشار كميكها تخصص يافتهاند، بايد به كمپانىهاى غول آسا و بزرگى اشاره كرد كه معمولا چند كاره هستند و در زمينهاى متنوع از محصولات فرهنگى اثر گذارند. در اينجا به عنوان مثال برخى از مهمترين و مشهورترينِ اين سازمانها را نام مىبريم. يكى از اين سازمانها، شركت .- I.P.Cيكى از بزرگترين موسسات انتشاراتى انگلستان- است، كه خود شاخهاى از . Reed Publishing Holding Ltdمحسوب مىشود. سرمايهى اسمى اين موسسه 50 ميليون پوند است. اين سازمان خود شعبهاى از . Reed International Ltd است كه مالك نيمى از سهام موسسهى Kauka Verlagدر آلمان است و 150ميليون پوند سرمايهى در گردش دارد. يكى از بزرگترين موسسات انتشاراتى دنيا والت ديسنى است كه در سال .1980م 315ميليون دلار سرمايهى جارى داشت. حجم فروش والت ديسنى در اين سال 797ميليون دلار بود كه 114ميليون دلارِ آن سود خالص محسوب مىشد. اين شركت صاحب مؤسساتى مانند Disney Comics World در فرانسه و ژاپن است و ديسنىلندِ كاليفرنيا و دنياى ديسنىِ فلوريدا را پديد آورده است. غول اقتصادى ديگر، National Periodical Incorporation است كه به طور همزمان 63كميك -با قهرمانانى مانند بتمن، سوپرمن و تارزان- منتشر مىكند و يكى از زيرشاخههايش Warner Communication Incorporation است كه تخصص اصلىاش توليد فيلمهاى موزيكال و بازيهاى رايانهاىست. اين موسسه سى درصد از فروش خود را در قارهى اروپا انجام مىدهد و صاحب شركتهاى مشهورى مانند Warner Atlantic Bro's ,Records, Atari Incorporation, N.Y.Cosmos Soccerو Warner Cable Corporationاست. اين موسسه در سال .1978م 1/4ميليارد دلار فروش داشت كه 186ميليون دلارِ آن ( 11 %از درآمد) سود بود. در اينجا بايد به شركت . C.B.Sهم اشاره كنيم. اين كمپانى صاحب 5كانال تلويزيونى، 4ايستگاه راديويى، 5كمپانى توليد موسيقى، هشت كارخانهى توليدِ ساز، دو استريوى فيلمبردارى، 12شركت اسباببازىسازى، هشت ناشر مجله و چهار ناشر كتاب است. فروش اين موسسه در سال .1978م به 3/7 ميليارد دلار بالغ مىشد كه 201ميليون دلار آن سود بود. يكى از عوامل مهمى كه در ظهور و سقوط شركتهاى نشر كميك نقش ايفا كرده است، ابرقهرمانانى است كه توسط هنرمندان وابسته به آن شركتها معرفى مىشدهاند. به عنوان مثال شركت Publications Timelyكه در انتهاى دههى .1930م چيزى بيش از يك شركت نوپا و كوچكِ وابسته به انتشارات All American Nationalنبود، به تدريج با معرفى قهرمانانى مانند Captain Americaو Submarinerبه يك كمپانى بزرگ انتشاراتى دگرديسى يافت و بعد از مدتى به شركت بزرگ . Comics D.Cتغيير نام داد. صنعت كميك، باهر شاخصى كه سنجيده شود، بخشى اثرگذار از اقتصاد فرهنگ است. در دههى چهل ميلادى، شمارگان متوسطِ كميكهاى فروخته شده در آمريكا، ماهانه 15ميليون نسخه بود و گهگاه -مثل اواخر سال .1943م،- بيشتر هم مىشد و به حدود 25ميليون نسخه در ماه مىرسيد. درآمد ساليانهى اين صنعت به سى ميليون دلار بالغ مىشد.
(3) بخش دوم: كاركرد ابرقهرمان
(1-3) كميكها و ابرقهرمانان
اصالت نظام فرهنگى يك جامعه، در ابرقهرمانان توليد شده در آن جامعه متبلور مىشود. ساخت اخلاقى، نظام اعتقادى، و چارچوب معنايى هر جامعه، گرانيگاههايى معنايى را به عنوان سرمشق و الگو براى اعضايش پديد مىآورد، و اين گرانيگاهها هستند كه با سازمان دادن به رفتار اعضاى آن جامعه، و متمايز كردن گزينههاى رفتارىِ شايسته از ناشايست، هنجارهاى رفتارى را توليد و تثبيت مىكنند. ابرقهرمانان، گرانيگاههايى هستند كه تغييرشان نشانهى تحولات عميق فرهنگى است. هويت ابرقهرمان، به نوعى هويت آرمانىِ جامعه است، و با تحليل و وارسى ابرقهرمانان يك جامعه مىتوان با دقتى زياد، شالودهى رفتارىِ مردمان آن جامعه را حدس زد. غرب و اروپا، همگام به وارد شدن به عصر صنعتى، الگوى خاص خود را از ابرقهرمانان پديد آوردند. ابرقهرمانان جنگاورى كه در دوران قرون وسطا به نبردهاى صليبى و جهادهاى مذهبى و مبارزه با اژدهاها و ديوها مىپرداختند، و با همتاهاى شرقىِ خود شباهت بسيار داشتند، با حضور نيروهاى اجتماعى جديد و فرا رسيدن بامداد مدرنيته به سايههاى ناخودآگاه مردمان عقب نشينى كردند و بازماندگانشان به موجودات مفلوكى همچون دون كيشوت تبديل شدند. گذارِ جامعهى غربى به مدرنيته، همراه بود با دگرديسى در ابرقهرمانانشان. وارسى سير تحولات ابرقهرمانان، موضوعى است كه مىتواند به عنوان يك رويكرد نظرى براى تحليل تاريخىِ تحولات فرهنگى مورد استفاده واقع شود. آنچه كه در اينجا مىنگاريم تنها مقدمهايست بر بررسىهاى دقيقتر و عميقترِ بالقوه. غربِ صنعتى، همزمان با دگرگون شدن ساختهاى قدرت در جامعه، و همگام با تحول در نيروهاى توليد و دگرديسى در نظامهاى توزيع لذت در جامعه، ابرقهرمانان باستانى خود را نيز از دست نهاد و موجوداتى جديد را به عنوان سرمشق و الگو خلق كرد. فائوستوس كه به قول برمن سرنمونى از انسان مدرن است، به شخصيتهايى داستانى همچون ژانوالژان و آرسن لوپن و شرلوك هولمز منتهى شد و در نهايت بازار فرهنگِ نيمهى دوم قرن بيستم به كارخانهاى بزرگ تبديل شد كه در كار توليد انبوه ابرقهرمانانِ فراوان براى مشتريان گوناگون بود. به تدريج شخصيتهايى كه سويههاى مثبت و منفى، قانونمند و قانونشكن، و هوشمند يا زورمندِ ابرقهرمانان قديمى را بازنمايى مىكردند، با گسترشى كه طرز فكر رمانتيك در خيالها ايجاد كرد، چنان تناور و بالغ شدند كه كاركردهاى اساطيرى آن ابرقهرمانان باستانى را بر عهده گرفتند، و به اين ترتيب بنهور پا جاى پاى زيگفريد گذاشت و شرلوك هلمز جايگزينِ مرلين خردمند گشت. جامعهى صنعتى غربى، به تدريج دريافت كه مىتواند منشها را نيز به عنوان كالايى فروختنى توليد كند، و از آن هنگام بود كه اقتصاد فرهنگ با لايهبندى بغرنج و پيچيدگىهاى روزافزونش پاى به عرصه نهاد. در اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم، بسيارى از نويسندگان -مثل كونان دويل- با خلق شخصيتهايى داستانى و قهرمانانى مشهور به ثروت و شهرت دست يافته بودند. رويكرد تمام اين نويسندگان به امر خلق ابرقهرمان، كيفى بود. يعنى هر نويسنده در كل عمرش دو يا سه شخصيت اصلى را خلق مىكرد و آثار فراوانى را براى تكميل تصوير قهرمانش ارائه مىكرد. به اين ترتيب چهرههايى پرداخته و ماندگار را پديد آوردند. يكى از نتايج اين راهبرد كيفى، اين بود كه ابرقهرمان از آفرينندهاش مشهورتر مىشد و اين يكى از معدود نمونههاى چيرگى متن بر مولف در اين دوره است. در اوايل قرن بيستم، كميكها به عنوان پديدهاى حاشيهاى در روزنامهها و مجلات پديدار شدند، و در مدتى كوتاه به چند نياز اصلى پاسخ دادند. پيش از هرچيز، رسانهى كميكها، بيش از آن كه نوشتار باشد، تصوير بود، و به اين ترتيب پيش از جا افتادن صنعت سينما و اختراع تلويزيون، كميكها اولين رسانهاى بودند كه منشهايى داستانى را از مجراى ديدن و نگاه كردن -و نه خواندن و شنيدن- به مخاطبانشان منتقل مىكردند. كميكها را با توجه به شمارگان بالا و اثرگذارى فراوانشان، مىتوان يكى از مقدمهها و پيشدرآمدهاى تصويرى شدنِ فرهنگ معاصر دانست. دومين نيازى كه كميكها بدان پاسخ مىدادند، جنبهاى اقتصادى داشت و به توليد و تكثير انبوه منشها مربوط مىشد. كميكها به دليل حجم اندك، روند توليدِ ارزان، و استثمار هنرمندان در ابتداى كار، مىتوانستند از شمارگان بالايى برخوردار باشند. در نيمهى قرن بيستم كتابهايى كه در كمتر از يك سال بيش از يك ميليون نسخه فروش كنند، اندك بودند، و بخش مهمى از كميكها چنين امكانى را در دست داشتند. به اين ترتيب مىتوان كميكها را پاسخگوى نيازى اقتصادى به توزيع و تكثير انبوه منشهايى كوچك تلقى كرد. كميكها، به گمان من نوعى از نشريات يا ژانرى ادبى نيستند. آنها به دليل شالودهى ساختارى خاصشان -كه غيرنوشتارى و تصويرى است،- با نشريات و اصولا ادبيات تفاوت دارند. آنها شكلى مقدماتى از كارتون يا فيلم هستند، كه به شكلى گسترده، ثابت و چيده شده در سطوح سازمان يافتهاند. به بيان ديگر، به گمان من، كميك نوعى رسانه است. پيدايش رسانهاى با اين برد وسيع و موفقيت، خواه ناخواه به زودى امكانِ معرفى ابرقهرمانان را هم پديد مىآورد. آنچه كه در شش دههى پيش در غرب شاهدش بودهايم، جابجايى رسانهى معرفى كنندهى ابرقهرمانان بوده است. در كل قرن نوزدهم و ابتداى قرن بيستم، كتاب مهمترين رسانهى برسازندهى ساختار ابرقهرمانان بود. در ثلث نخستِ قرن بيستم جوامع صنعتى چرخشى را به سوى رسانههاى تصويرى و نمايشى تجربه كردند. پيشاهنگ اين تحول، كميكها بودند. شايد بدون حلقهى واسطِ كميكها، جا افتادن صنعت سينما به اين سادگى ممكن نمىشد، و مقاومتى كه هم اكنون نيز از سوى هواداران رسانههاى نوشتارى در برابر رسانههاى تصويرى وجود دارد، پردامنهتر مىبود. هنگامى كه در اواخر دههى سى ميلادى كميكِ سوپرمن منتشر شد و عصر زرينِ كميكها را آغاز كرد، ابرقهرمانان ناگهان مجرايى جديد براى اثرگذارى يافتند. كميك، به تدريج جايگزين كتاب شد، و ابرقهرمانانِ كميكى كه در ابتدا از كتابها وامگيرى مىشدند، به تدريج توسط سازندگان كميك خلق شدند و بعدها به كتابها و فيلمها راه يافتند. به گمان من، رسانهى اصلىِ پشتيبان ابرقهرمانهاى آمريكايى در دهههاى ميانى قرن بيستم، -به ويژه از دههى سى تا پنجاه، كميكها بودهاند. اين مركزيت كميكها حتى امروز هم حفظ شده است و صنعت سينما بيش از آن كه ابرقهرمانانى جديد را معرفى كند، به بازسازى موجوداتى مىپردازد كه همدم و الگوى دورانِ نوجوانىِ كارگردانان بزرگ امروز بودهاند. از اين روست كه در سالهاى ابتدايىِ هزارهى سوم ميلادى همچنان شاهد ساخت فيلمهاى پرخرجى از روى مرد عنكبوتى، شيطان دلير، و مردان ايكس هستيم. كميكها، آزمايشگاهى كم هزينه هستند كه همهى هنرمندان و افراد خلاق مىتوانند استعداد تعريف ابرقهرمان خود را در آن محك بزنند و بدون صرف نيرو و هزينهى زياد، ابرقهرمانانى را به فضاى عمومى پيشنهاد كنند. انتخاب طبيعىِ فشردهاى كه در ميان اين ابرقهرمانان وجود دارد، در نهايت برخى را از سايرين ممتاز مىكند و به اين شكل ابرقهرمانانِ پيروزمند مجال مىيابند تا به رسانههاى ديگر نيز راه يابند. نمايشنامههاى راديويى و سريالهاى تلويزيونى از ماجراهايشان ساخته مىشود و كاريكاتورها و جوكهايى در موردشان ساخته مىشود، و اگر تمام اين تمرينها پاسخى مساعد داد، صنعت پرخرج فيلمسازى پا به ميدان مىگذارد و واقعنمايانهترين نسخه از ابرقهرمان را به مخاطبان عرضه مىكند. به اين ترتيب روندى به نسبت دموكراتيك -و البته سازمان يافته توسط كارتلهاى اقتصادى- پديد مىآيد كه منشها و انديشهها را از سطح جامعه گردآورى مىكند و آنها را به شكل پرداخته و منظمى در قالب ابرقهرمانان به نوجوانانى كه در سن جامعهپذيرى هستند ارائه مىكند. به اين ترتيب چند هدف به طور همزمان برآورده مىشود. از يك سو چرخ اقتصادى بزرگى به نام صنعت كميكها به چرخ دندههاى جامعهى صنعتى اضافه مىشود، و از سوى ديگر روند درونى كردن ارزشهاى اجتماعى و اخلاق مدنى در جوانان ممكن مىگردد. نگاهى كوتاه به الگوبندىِ شخصيت ابرقهرمانان، نشان مىدهد كه اين موجودات بازتابندهى ارزشهاى مردان سفيدپوستِ طبقهى متوسط آمريكايى هستند. ابرقهرمانان هرگز در مورد مسائل فلسفى و پيچيده پرسش نمىكنند، هرگز در بديهيات شك نمىكنند، دوستدار خانواده و نهادهاى مدنى هستند، همواره به پليس و نظم و قانون احترام مىگذارند، و ناسيوناليستهايى دوآتشه هستند. هيچ اثرى از ترديدهاى فلسفى، فعاليتهاى ذهنى شديد، يا خروج از هنجارهاى جامعهى سرمايهدارانه در ايشان ديده نمىشود. مشاركت سياسى ايشان تقريبا به دفاع از نهادهاى سياسى موجود منحصر مىشود، و هيچ اثرى از لغزش مذهبى، پرسشهاى هستىشناختى، و انتقاد به نهادهاى اقتدارِ موجود در رفتارشان ديده نمىشود. جالب آن است كه تمام اين عناصر در رفتار ضدقهرمانان وجود دارد. ضدقهرمانان معمول؛ رنگينپوست، مربوط به طبقات خيلى بالا يا پايين جامعه، و داراى آرمانهاى سياسى يا دينىِ غيرهنجار هستند. تمايز بين زن و مرد در كميكها به خوبى ديده مىشود. زنان ملايم، مهربان، آرام و خانهدار هستند و حتى اگر ابرقهرمان باشند معمولا نقشى حاشيهاى را ايفا مىكنند. وقت ايشان به آرايش و تخيلات رمانتيك و حسادت به يكديگر مىگذرد و گريستن يا تظاهرات عاطفى ديگر در ميانشان زياد ديده مىشود. زنان ابرقهرمان در كميكها عمرى كوتاهتر از مردان دارند و معمولا به گروگان گرفته مىشوند و شكنجه شده و گاه مىميرند. نوجوانانى كه مخاطب كميكها هستند بايد بتوانند با ايشان همذات پندارى كنند و اين چيزى است كه به دليل تأكيد بر هويتهاى بزرگسالانهى ابرقهرمانان ممكن نيست. از اين روست كه بيشتر كميكها ابرقهرمانانى كودك يا نوجوان را هم به عنوان همكار و وردست براى ابرقهرمانان اصلى تعريف مىكنند. اينها در واقع قلابهايى هستند كه اتصال نوجوانان به فضاى داستان را ممكن مىسازند و درونى شدن ارزشهاى ارائه شده در كميكها را آسان مىسازند. تلاشهايى كه در راستاى شكستن اين قالب مرسوم انجام شده است، اندك و حاشيهاى بوده است. ابرقهرمانان رنگين پوست، زن و فيلسوفمآب، گاه توسط نويسندگان و ناشرانى كه آرمانهاى اجتماعى اصلاح طلبانه داشتهاند، به مخاطبان معرفى شدهاند. يكى از پيشگامان در اين زمينه مجلهى twogunwesternبود كه در اواخر دههى سى قهرمانى به نام Apache kidرا به مخاطبان معرفى كرد. اين نخستين قهرمان سرخپوستِ كميكها بود و به دليل تصوير كردن چهرهاى صلحجو و مثبت از سرخپوستان و پرهيز از دامن زدن به درگيرىهاى نژادى پيشرو بود. توجه داشته باشيد كه در اين سالها هنوز مسئلهى اسكان سرخپوستان پايان نيافته بود و سياست كوچاندنِ قبايل سرخپوست به زمينهاى بىحاصل و سركوب كردنِ شورشهاى گاه و بيگاهشان همچنان تداوم داشت. در اين مجله سرخپوستان به عنوان مردمى جنگجو و دلير و جوانمرد نشان داده شده بودند. تصويرى كه بعدها -بعد از تكميلِ كار سركوب قبايل اصيلِ سرخپوست،- به صورت دستمايهاى براى فيلمهاى وسترنِ هاليوودى در آمد. با اين همه اين نوآورى در كميكها در برابر بخش عمدهى كميكهاى وسترن قرار گرفت كه به ستايش از سفيدپوستان مهاجم و تخريب چهرهى سرخپوستان مىپرداختند، و تأثير چندانى در تغيير افكار عمومى نداشت. افكار عمومى آمريكاييان تنها زمانى در مورد سرخپوستان اصلاح شد كه تمام زمينهايشان را از چنگشان در آوردند و عملا منقرضشان كردند و از خطرناك نبودنشان اطمينان يافتند. با اين شرح، مىتوان اهميت كميكها را در سازماندهى خلق و خوى عمومى مردم در جوامع پيشرفتهى صنعتى دريافت. بررسى سير تحول جنگافزارها، تغيير شكل لباسهاى نظامى، و تحول در شكل كلاهخودها و لباس پليسها نشان مىدهد كه شكل ظاهرىِ اين نمادهاى تعيين كنندهى قدرت عريان به شكلى آشكار به سوى سرمشقهاى ارائه شده در كميكها تحول يافتهاند و اين امر را به خوبى مىتوان در نطق بوش بعد از واقعهى بيست شهريور )يازده سپتامبر( مشاهده كرد. عناصر قهرمانىاى كه بوش بر آنها تأكيد مىكرد همان شاخصهايى بودند كه توسط جامعهى غربى از اصول قهرمانىِ يونان باستان وامگيرى شده بودند و از صافىِ كيدواژگان و نمادهاى كميكها گذشته بودند. از تمام آنچه كه گذشت، نبايد خوب يا بد بودنِ كميكها را نتيجه گرفت. كميك، چنان كه گذشت، يك رسانهى نيرومند است. يك رسانهى نيرومند در نهايت براى هنجار كردن آدميان تخصص مىيابد. بسته به اين كه اين هنجار نيرومند يا ضعيف باشد و ساخت لذت سوژههاى خود را بسط دهد يا چروكيده سازد، مىتواند خوب يا بد ارزيابى شود. در كل، چنين مىنمايد كه كميكها در غرب خوب بودهاند، چون ساخت اقتدار و نظام توزيع پاداش در آن منطقه را به شكلى كه براى بخش عمدهى مردم دنيا خوشايند جلوه مىكند، سازمان دادهاند.
(2-3) ابرقهرمانان در ايران
در ايران، ما از ديرباز با مجموعهاى غنى و پيچيده از ابرقهرمانان روبرو بودهايم. تاريخ درازپاى كشورمان، جايگاه جغرافيايىاش به عنوان محل تلاقى شرق و غرب، و توانمندىاش براى زايش اسطوره و دين، ايران را در چشمانداز تاريخى به يكى از نقاط داغِ تعريف ابرقهرمانان تبديل كرده است. ايران كشورى است كه از عصر عيلاميها تا به امروز، شبكهاى بسيار غنى از منشهاى بومى و مهاجم را در نظامى بغرنج، چند سويه و گاه ناهمساز با هم تركيب كرده است. فرهنگ ما از نظر دريافت و درونى كردن عناصر اساطيرى قابليتى چشمگير از خود نشان داده است. از ورود عناصر تراژيكِ يونانى به روايتهاى عصر اشكانى و ماجراهاى شاهنامهاى گرفته تا تركيب كردنِ اعتقاد به خداى شهيد، كه زنجيرهاى از ابرقهرمانان را -از دوموزىِ سومرى تا عاشوراى شيعى- در بر مىگيرد. در مورد اين ابرقهرمانان و ارتباطاتشان گفتنى بسيار است. رديابى اين ابرقهرمانان و بررسى الگوى تحولشان، خود موضوعىست كه مىتواند به عنوان پژوهشى مجزا طرح شود. آنچه كه به طور مشخص در اينجا مورد نظر ماست، سير تحول ابرقهرمانان در دوران معاصر است، و اثرى كه كميكها در اين زمينه میتوانند داشته باشند. ابرقهرمانان، شحصيتهايى تعريف شده، آشنا، و متعين هستند كه مىتوانند واجد يا فاقد هويتى تاريخى باشند. با اين مقدمه، ابرقهرمانان ايرانى، چند خصلت مشترك اصلى را دارا هستند؛ الف) مدعى يا صاحب اقتدار حكومتى هستند. ب) صاحب توانمندى بدنى غيرعادى و زورآور و جنگجو هستند. پ) به نوعى عصيانگر محسوب مىشوند، يعنى در برابر قدرتهاى برترِ سياسى يا مذهبى سركشى نشان مىدهند. ت) با امر قدسى پيوند مىخورند و هويتى دينى و فرهمند دارند. ث) در نهايت به شكلى تراژيك و در اثر خيانت فرد يا افراد مورد اعتمادشان كشته مىشوند. سير تحول ابرقهرمانان در كشورمان، تابع دگرگونيهاى سياسى، مذهبى و فرهنگى بوده است. ابرقهرمانان عمدهاى كه در مسير تاريخ در ايران داشتهايم را مىتوان در چند گروه تقسيم كرد؛ الف) قهرمانان عصر پيشدادى. مانند كيخسرو، جمشيد و كىقباد. ب) قهرمانان پيش از اسلام، كه مىتوانند به دو گروهِ دينى (مانند زرتشت، زرير، اسفنديار) يا ملى (مانند آرش، رستم، سورنا و اردشير بابكان) تقسيم شوند. پ) قهرمانان عصر اسلامى اوليه، كه هنوز مقاومت ايرانيان در مقابل اعراب مهاجم نيرومند بود. مانند بابك خرمدين، مازيار قارن، و در نهايت ابومسلم خراسانى. ت) قهرمانان عصر اسلامى متأخر. كه با تركيب عناصر ايرانى و اسلامى همراه است و در نهايت به شيعهگرىِ صفويه منتهى مىشود. اين قهرمانان را مىتوان به دو گروه ملى و مذهبى تقسيم كرد. نقطهى اتصال قهرمانان ملىِ اين دوره با دورهى پيشين ابومسلم خراسانى است. نمونههايى از قهرمانان ملى ديگر عبارتند از شاه اسماعيل و شايد نادر شاه افشار. قهرمانان مذهبى در تاريخ شيعه ريشه دارند و مهمترينشان حضرت على و امام حسين هستند. ث) قهرمانان عصر آشفتگى، كه از دورهى ناصرالدين شاه به بعد ظهور مىكنند و تركيبى از قهرمانان غربى و بومى هستند. از اين دوره به بعد قهرمانان خصلت سياسى بارزترى مىيابند و ويژگيهاى فرهمندانه و نيروهاى فوقطبيعىشان را به تدريج از دست مىدهند. از قهرمانان اين دوره مىتوان به ستارخان و كور اوغلى نام برد. قهرمانان غربى مانند آرسن لوپن، شرلوك هلمز، پاردايانها، و ابرقهرمانان كميكها هم به تدريج از همين دوره به سپهر فرهنگى كشورمان وارد مىشوند. اگر به سير تحول ابرقهرمانان در كشورمان دقيقتر نگاه كنيم، الگويى مشخص از افول توانمندىها و زوال خصلت اسطورهاىِ آنها را از عصر مشروطه به بعد مىبينيم. تحولاتى كه ساختار سياسىِ استبدادىِ عصر قاجارى را سست كرد و جنبش مشروطه را ممكن كرد، در عرصهى فرهنگ نيز بازتاب يافت و پىِ يادبودهاى ابرقهرمانان بومىمان را نيز لرزاند. يكى از عيانترين نمودهاى اين سستى را مىتوان در مصاحبهاى تلويزيونى يافت كه در دوران جنگ پخش شد و در آن دخترى اوشين -شخصيت يك سريال ژاپنى- را الگوى خويش دانسته بود. اين امر -يعنى جايگزينى شخصيتى داستانى، غير بومى، پيش پا افتاده، ولى آشنا- به جاى شخصيتهايى فرهمند و دينى كه حضورشان در زمينهى مشاهداتى مردم كمرنگتر شده بود، به خوبى در اين اعتراف جوانانه آشكار بود. واكنش رسمى به اين مصاحبه، كه با توبيخ و تنبيه همراه بود، تا حدودى دلايل تداوم اين روند از خود بيگانگى را توجيه مىكند. ما معمولا به جاى بازتعريف و توانمندسازى ابرقهرمانان بومى، كوشيدهايم تا چهرهى ابرقهرمانان وارداتى را مخدوش كنيم و اين راهى ناموفق براى پايدار ساختنِ ابرقهرمانان است. به اين ترتيب امروز، ما با الگويى بسيار بيمارگونه از كاركرد ابرقهرمانان در كشورمان رويارو هستيم. اين الگو، اين عناصر را شامل مىشود؛ الف) ابرقهرمانان بومى ما، به دليل اتصال به برنامههاى سياستزدهى ساختارهاى حكومتى، تضعيف شدهاند. ايدئولوژىهاى سياسى، مانند هر ساخت اجتماعى ديگر، به ابرقهرمانانى نياز دارند كه رفتار پيروانشان را هنجار سازد. ايدئولوژىها، به دليل رويكرد خاص و تكبعدىشان معمولا از آفرينش چنين ابرقهرمانان موفقى ناتوانند، و بنابراين با وامگيرى ابرقهرمانان موجود، راه ساده ولى ناكارآمد را بر مىگزينند. استفادهى ابزارىِ فاشيستهاى ايتاليايى از رمولوس، سزار و آگوستوس، استفادهى نازيستهاى آلمانى از زيگفريد و تور، استفادهى گليستها از وِرسين گيتوريكس ، سودجويى استالين و - . كمونسيتها از خاطرهى الكساندر نِوْسكى در زمان جنگ جهانى دوم، بهرهگيرى محافظهكاران انگليسى از ماجراهاى آرتورشاه و دلاوران ميزگرد در قرن نوزدهم، و بهرهگيرى سياسى از تصوير رستم و شخصيتهاى دينى در دوران پيش و پس از انقلاب، نمونههايى از اين وامگيرىها هستند. در شرايطى كه اين ايدئولوژىها راديكال و كوتاه عمر باشند، تصوير ابرقهرمانِ مسخ شده و ابزارمند شدهاى را هم كه به كار گرفتهاند، همراه با انقراض خود، تضعيف مىكنند. چنين اتفاقى در ايرانِ امروز رخ داده است. ب) ابرقهرمانان بومى ما، به دليل بافت سنتگراى حاكم بر جامعهمان، از تحول و دگرديسى و سازش يافتن با ملزومات زندگى مدرن محروم شدهاند. در نتيجه تفسيرى كه از كردارها و ماجراهايشان وجود دارد، با سليقهى زمانه و خواستهاى اجتماعىِ هنجارخواه همخوانى ندارند. در نتيجه در بسيارى از حوزهها اين ابرقهرمانان عرصهى رقابت را به همتاهاى غربىشان باختهاند. پ) ابرقهرمانان بومىِ ما، به دليل همين محافظه كارى در امر روايت و تصويرسازى، به شكلى شايسته با صنعتِ رسانههاى مدرن پيوند نخوردهاند. شيوهى ظهور ايشان در جهانى كه از تنوع رنگها و ازدحام تصاوير اشباع شده، همچنان قديمى و كهنسال مانده است. ما هرگز فيلم، كميك، رمان، يا -به استثناى آرشِ كسراييان- شعر معاصرِ موفقى نداشتهايم كه ابرقهرمانان را به شكلى به روز و نو بازنمايى كند. ت) در جهانى كه به سوى دمكراتيك شدنِ ابزارهاى توليد و مصرفِ اطلاعات پيش مىرود، جامعهى ما همچنان با بلاى انحصارگرايى در امر تعريف ابرقهرمان دست به گريبان است. همواره لايهاى خاص از نخبگان فكرى سنتى، كه امروزه جايگاهشان با لايههاى مدرنترِ نخبگىِ فكرى به چالش كشيده شده، متولى تنظيم تصوير ابرقهرمانان ما بودهاند. تنها شاخهى بومىِ غير نهادمندِ تعريف ابرقهرمان، چيزى است كه در بازتعريف -معمولا اغراق آميز- خصلتهاى حضرت على در فرقههاى صوفيه داشتهايم. بر مبناى مشاهدات شخصى، گمان مىكنم پوياترين نهاد بومىِ امروزِ كشورمان براى بازتعريف ابرقهرمانان سنتى -به ويژه خودِ حضرت على- بقاياى همين فرقهها باشند. يك نمود از موفقيت اين شاخهى غيررسمى از فرهنگ سنتى را مىتوانيم در پديدهى در رشد و شاخهزايىِ انفجارگونهى فرقههاى تصوف جديدِ ايرانى مشاهده كنيم. با اين وجود، حتى در اين فرقهها هم كار تعريف ابرقهرمانان به گروهى از نخبگان فكرى منحصر شده كه تنها به لحاظ تعداد و تنوع با ساخت سنتىِ رسمى تفاوت دارند. بر مبناى چهار آسيبِ ياد شده، چنين مىنمايد كه كاركرد ابرقهرمانان در كشور ما دچار مشكلاتى جدى باشد. كافى است در خيابانها از جوانان دربارهى هدفشان از زيستن پرسش كنيد، تا با سكوتى معنادار روبرو شويد. كافى است به الگوى لباس پوشيدنشان، حرف زدنشان، راهبردشان براى كسب قدرت، و شيوهى لذت بردنشان از زندگى دقت كنيد، تا موزائيكى ناهمگن و درهم ريخته را بازشناسيد. مجموعهاى آشفته كه عناصرى ناهمگون و معمولا سطحى را از سريالهاى بىمايه )و معمولا باز-كارگردانى شدهى خارجى(، فيلمهاى سينمايى، و رمانهاى جديدِ خارجى را در بر مىگيرد، بدون آن كه تركيبى اصيل و منسجم را از پيوند دادنشان ايجاد كند. اين نمودهاى شناختى/اجتماعى را مىتوان به تهاجم فرهنگى، گسست نسلها يا سركشى نسل جوان منسوب كرد. اما همواره اين پرسش باقى است كه چرا فرهنگ بومى ما چنان ناتوان شده كه اينگونه مورد تهاجم واقع شود، و نسلهاى پيشين چه كردهاند كه اينگونه با گسست و سركشىِ فرزندانشان روبرو شدهاند؟ اگر بخواهيم خلاصه كنيم، بايد بگوييم كه وضعيت ابرقهرمانان بومى ما در شرايط تاريخى كنونى، تعريفى ندارد. چنين مىنمايد كه در كشورمان دستگاه اجتماعى انباشت معنا بر ابرقهرمانان، از تحولات صنعتى و جامعهشناختى عقب مانده باشد.
(3-3) كميكها: راهبردى ترميمى
مانند بسيارى از محصولات فرهنگى ديگر، تجربهى ايرانيان در زمينهى توليد كميكها اندك، و در مورد مصرف آن بسيار است. اين عرصه در ايران امروز فضايى خالى و تهى است. فضايى كه ساكنانِ معدود و استثنايى آن را ترجمههايى قديمى و تجربه هايى منفرد و بى دنباله تشكيل مىدهند. اين حقيقت كه نويسندگان و هنرمندان ايرانى به كميكها اقبال نشان ندادند و با وجود گرايش جوانانشان به مطالعهى اين كتابها همواره با بىتوجهى با آن برخورد كردهاند، پرسشى است كه مىتواند موضوع بررسى ديگرى قرار گيرد. با اين وجود مىتوان حدس زد كه ساختار نمادگذارى مفاهيم در فرهنگ عاميانهى كشورمان -كه همچنان شفاهى و زبانى و تصويرگريز است- و خطوط قرمزى كه حضور ابرقهرمانان را در اين عرصه تحريم مىكردند، مهمترين عوامل پا نگرفتن اين رسانه در ايران بوده است. به هر صورت، آنچه كه در حال حاضر با آن روبرو هستيم، غياب اين رسانه، و جا نيفتادن اين صنعت است. كميكها، رسانههايى هستند كه به چند دليل براى درمان دردِ فرهنگى امروزمان كارآمد مىنمايند. از سويى با پيوند نزديكشان به صنعت چاپ و نشر و سودآور بودنشان بخت پايدارى اقتصادى و كارآفرينى را دارند، و از سوى ديگر جمعيت مخاطب نوجوانشان و پيوندشان با ابرقهرمانان مىتواند دارويى براى درد بىهويتى ما باشد. كميكها، اگر درست توليد شوند، راهبردى براى ترميم چهرهى مخدوش ابرقهرمانان كشورمان هستند. كميكها هم مانند تمام نظامهاى اطلاعرسانى و منشهاى قابلفروش، مخاطرات و فوايد خاص خود را دارند. بر پا ساختن بنيادِ صنعت كميكها در كشورى مانند ايران، كارى ظريف و دشوار است كه اگر -مثل ساير وامگيرىهايمان از غرب- با ندانمكارى و شتاب تركيب شود، فاجعه به بار خواهد آورد. براى روشنتر شدن پيچيدگى مسئله، بد نيست به چند نكته اشاره كنيم: كميكها، از چند نظر با فرهنگ بومى ما ناهمخوان هستند: الف) كميكها رسانهاى تصويرى هستند و بيش از آن كه بر نوشتار تأكيد داشته باشند، شكلى از تصويرگرى و نمايش شكلها هستند. در جامعهاى مانند ايران كه تقدس امر نوشته شده سنتى ديرپاست و برخلاف فرضيات دريدايى، برترى نوشتار بر گفتار پيش فرض گرفته مىشود، كميك با مشكلات زيادى براى دستيابى به مشروعيت روبروست. انتشار كميكى جدى كه در مورد مسائل مهم و جهانى اظهار نظر كند و در باب نظامهاى شناختى و هنجارهاى رفتارىِ مطلوب آموزش دهنده باشد، كارى است كارستان. ب) به دليل همين امر، حضور عناصر قدسى و نمادهاى مربوط به تعريف ابرقهرمانان در كميكها كارى مسئله برانگيز و دغدغه برانگيز است. قداست نمادهاى ملى و دينى ما چنان است كه تكثير كردنِ انبوهشان و دستكارى كردن نسنجيدهشان خطرِ تزلزل و مخدوش شدنشان را در بر دارد، و اين دقيقا چيزى است كه در پنجاه سال گذشته با استفادهى سياسى از ابرقهرمانان رخ داده است. اگر آفرينندگانِ كميكها در اين مورد دقت نكنند، عضو ديگرى از خيل ويرانگرانِ فرهنگ ما خواهند بود. پ) ايران كشورى است كه قانون چندانى در حوزهى فرهنگىِ آن جارى نيست. حق ثبت انديشه و حقوق مولف اصولا امورى انتزاعى و نظرى محسوب مىشوند، و هيچ قانونى جز قيد و بندهاى دلبخواهانه و سليقهاى براى ردهبندى و ارزيابى محصولات فرهنگى وجود ندارد. به اين ترتيب چند مشكل مىتواند براى صنعت كميكها ايجاد شود. مهمترين اين مشكلات عبارت است از دزدى ابرقهرمانان موفق و بازارى شدنشان، اعمال سليقههاى فردى از مجارى قانونى و مسدود شدن مسير توليد و توزيع كميكها، و برگزيده شدن راهِ ساده و تقليد از ابرقهرمانان غربى يا ترجمهى كميكهاى باكيفيتِ بالاى چاپ خارج از ايران. از سوى ديگر خودِ كميكها هم در اين شرايط مىتوانند مسائلى را به بار آورند. از طرفى، در خلأ قوانينِ كنونى، امكان انتشار انواع و اقسام كميكهاى داراى اثر مخرب وجود دارد. از كميكهايى بازارى كه مروج خشونت و جنايت هستند، تا نمونههايى سياست زده كه با سوءاستفاده از هويت ابرقهرمانان بومىمان باقى ماندهى اعتبارشان را هم به باد بدهند. ت) بهرهگيرى از ابرقهرمانان شناخته شده و جا افتاده به دليل ناپايدارى صنعتى نوپا مانند كميكها كارى مخاطرهآميز است. چرا كه امكان ناموفق بودن كميكها مىرود و در اين [۳] نسخههاى معرفى شده از ابرقهرمانان هم به همراه خودِ اين نشريات منقرض خواهند شد. اگر بخواهيم كميكها را به عنوان راهبردى براى ترميم خسارت وارده بر ابرقهرمانان بومىمان به كار بگيريم، و اگر در فكر بنياد كردن چنين صنعتى در ايران باشيم، بايد به اين خطوط كلى توجه كنيم: الف) توليد كميك بومى، به معناى استفاده از نمادها، طرحوارهها، و سبك و سياقِ هنرىِ بومى است. چنين كارى نياز به تخصص، خلاقيت، تسلط بر حوزههاى وابستهى فرهنگى، و تعهد نسبت به محتواى اثر دارد. چنين چيزى به ندرت در گروههاى هنرى و انتشاراتىِ شناخته شده گرد هم آمدهاند. ب) به دليل خطراتى كه دربارهى ابرقهرمانان شناخته شده وجود داشت و مورد اشاره قرار گرفت، بهتر است ابرقهرمانانى جديد و نوظهور خلق و معرفى شوند. بومى بودن هويت اين ابرقهرمانان، بايد با ملزومات زمانهى ما، و اساطير جهان مدرن همخوانى داشته باشد. چنين مىنمايد كه ادبيات علمى تخيلى بهترين بسترِ معنايى براى خلق چنين محتوايى باشند. پ) صنعت چاپ و نشر كميكها در ايران وجود ندارد. با توجه به امكان ناموفق ماندن اين صنعت، لازم است امر بازاريابى و زمينهسنجىِ اين نوع از رسانه به كمك رسانههاى ديگر محك بخورد. اين كار مىتواند با استفاده از الگوى آمريكايى با پاورقىهايى در مجلات و روزنامهها آغاز شود، و يا به رسانههاى جديدى مانند اينترنت و شبكههاى رايانهاى هم تعميم يابد. در هر دو حال، خوب است كه پس از جا افتادن اين رسانه بر زمينهى ساير رسانهها، كميكهاى خالص توليد شود.