جعل مدرک و بحران هویت در ایران نوین
۱. جامعهی ایرانی در این روزها دست اندرکار بازسازی نظام هویتی خویش و بازاندیشی در عمیقترین مبانی فهم خویشتن است. از این روست که موجهایی چندین پرشمار و %D8%A7%D8%AF نمادهایی چندان اثرگذار را میبینیم که با سرعتی نفسگیر از اندرون انبوه مردمان ظاهر میشوند و میآیند و میروند و ردپایی را بر دریای توفانزدهی ایرانِ امروز به یادگار میگذارند. مردم ایرانزمین در سال گذشته چندان خبرساز و پرجنب و جوش بودهاند که در تفکیک یک رخداد یا یک شخصیت و «مهمترین» پنداشتناش باید احتیاطی بسیار به خرج داد. با وجود این به احتمال زیاد ماجرای جعل مدرک دکتری یکی از دولتمردان و رسوایی پس از آن را میتوان «یکی از مهمترین» رخدادهای اجتماعی ماههای گذشته دانست.
جزئیات رخداد یادشده برای همگان آشناست. به دنبال پیگیری کنجکاوان و افشاگری منتقدان، معلوم شد دولتمردی که هم استاد دانشگاه بود، هم نامزد وزارت و هم دارندهی مقامی حساس در سلسلهمراتب سیاسی کشور، نه تنها در مورد مدرک دانشگاهی خود دروغ گفته، که بر اساس همین دروغ سالها از موقعیت شغلی معتبر و محترمی برخوردار بوده که فراتر از حد توان و شایستگیاش بوده است.
قصد نگارنده در این نوشتار، این نیست که به داوری اخلاقی در مورد دروغ در فضای عمومی بپردازد یا در مورد زیانهای اجتماعی جعل مدرک بنویسد؛ چراکه در این داوری و درک آن زیانها با وجدانهای سالم و عقلهای ناپریشیده همدل و همنظر است و نوشتن در این باره را تکرار بدیهیات میداند. شرایط اجتماعی ظهور این پدیده اما، ارزش گمانهزنی را دارد. میتوان در کنار توصیف جعل مدرک دولتمردان امروز و داوری اخلاقی دربارهشان، به کنکاشی علمی در این زمینه نیز دست یازید و از متغیرهایی جامعهشناختی سخن به میان آورد که بروز چنین پدیدهای را ممکن ساخته و شکلِ ظهورِ تکاندهنده و غیر طبیعیاش را رقم زده است. از این رو، پرسش مرکزی این نوشتار، تحلیل شرایطی اجتماعی است که به جعل مدرک به صورت عام، و دروغگویی دولتمردان در مورد تحصیلاتشان به طور خاص، منتهی شده است.
۲. جامعهی ایرانی یکی از پرتجربهترین جوامع زندهی بازمانده بر دنیای ماست. سیستمی تاریخمند که فراز و نشیبهایی بسیار را از سر گذرانده است و بر این مبنا الگوها و اطلاعاتی بغرنج را در خود ذخیره ساخته است. جامعهای که پنجهزار سال تاریخ نوشتهشده داشته باشد، بیش از ۲۵ قرن به صورت کشوری متحد وجود داشته باشد، ۶ دوره از تاریخ خویش را همچون یکی از بزرگترین قدرتهای سیاسی دنیا و پهناورترین سرزمینها از سر گذرانده باشد، و در نهایت دست کم سه بار دستخوش هجوم ویرانگر بیگانگان و نسلکشی فراگیر شده باشد، باید هم انبانی انباشته از تجربههای تلخ و شیرین داشته باشد. در درازنای این تاریخِ چشمگیر، آنقدر شرایط اجتماعی عجیب و غریب تجربه شده و رخدادهای بینظیر و تکان دهنده در گوشه و کنار این سرزمین بروز کرده است که ظهور رخدادی مهم و جالب و «نو» در این میان، دور از ذهن و نامنتظره مینماید. با وجود این، در روزگار کنونی شاهد روندهایی اجتماعی هستیم که به راستی نو و غریب مینماید. یکی از این رخدادهای نوظهور، شایعشدن جعل مدرک در بالاترین سطح سلسلهمراتب قدرت جامعهمان است، اما جعل مدرک دقیقا یعنی چه؟ چیزی در جعل مدرک دولتمردان وجود دارد که آن را با جرایمی شغلی مانند اختلاس یا جاسوسی متفاوت میسازد و جنبهای تحقیرآمیز و حتی تا حدودی طنزگونه بدان میبخشد. پیش از تحلیل شرایطی که جعل مدرک را ممکن و فراگیر میسازند، نخست باید نگاهی دقیقتر به خودِ این پدیده بیندازیم.
جعل مدرک در شکلی که امروز در ایران رواج یافته است از چهار عنصر اصلی برخوردار است. نخست آنکه در هستهی مرکزی ماجرا، فاعلی وجود دارد که با دو ویژگی عمده -حضور فعال در فضای سیاسی کشور و نیاز به اعتبار اجتماعی- شناخته میشود؛ یعنی در اینجا با فاعلی سر و کار داریم که در سپهر عمومی جامعه، مشارکتی فعال دارد و معمولا پست و مقامهایی والا و خوشنام را نیز در اختیار گرفته است. با وجود این، همین فاعلِ جعل مدرک از اعتبار اجتماعی و شخصیت لازم برای ادارهی مسئولیتی که بر عهده گرفته است برخوردار نیست؛ یعنی چنین مینماید که در تمام مواردِ پرشمار جعل مدرکی که این روزها در سطوح گوناگون جامعهی ایرانی رواج یافته، این دو ویژگی را بتوان در فاعل کردار تشخیص داد. همواره جاعلی وجود دارد که دولتمرد و فعال سیاسی است و در نتیجه مقامی بلند را در اختیار دارد و از سوی دیگر شایستگی و مقبولیت لازم برای دارابودن این مقام را ندارد.
دومین ویژگی به خودِ فعل بازمیگردد. در اینجا با جعل مدرکی روبهرو هستیم که جنبه و سویهای دانشگاهی دارد؛ یعنی تقریبا در تمام موارد جعل مدرکی که شاهدش هستیم جاعل، مدعیِ دارابودن موقعیتی علمی و فرهنگی شده که در واقع از آن بیبهره بوده است. به عبارت دیگر، عمل جعل در نفسِ خود به سپهر سیاسی یا زمینهی فعالیت فاعل ارتباطی مستقیم ندارد، بلکه بیشتر با ریشهی تناورش در سپهر فرهنگی مشخص میشود. جعل مدرک به معنای ادعای برخورداری رسمی از درجهای علمی و دانشگاهی است در شرایطی که شایستگی و توانایی لازم برای این منظور وجود ندارد.
سومین ویژگی به پیامدهای این فعل بازمیگردد. همواره جعل مدرک به سودای دستیابی به مقامی بلندمرتبهتر یا بهرهمندی از مزایای اقتصادی وابسته بدان انجام میپذیرد، اما چنین مینماید که در جعلِ مدرک امروزینِ شایعشده در ایران، این نیازها پیشاپیش برآورده شده باشند. به عبارت دیگر، جاعلان مدرک برای دستیابی به مقامی والا یا ثروتی سرشار جعل مدرک نمیکنند، بلکه برعکس، معمولا به دنبال حوادثی سیاسی به مقام و ثروت دست مییابند و بعد برای توجیه جایگاه خود مرتکب این کار میشوند. به عبارت دیگر، بر عکسِ شرایطی که در ابتدای کار انتظار میرود، مدرک دروغین، عاملِ اصلی و تعیینکننده در دستیابی به مقامهای بالا نیست. حتی در شرایطی مانند آنچه که شاهدش بودیم، چسبندگی فرد جاعل به مقام و ثروتش پایدارتر و تضمینشدهتر از آن است که بخواهد با معیاری روشنفکرانه مثل مدرک دانشگاهی دگرگون شود. به عبارت دیگر، پیامد جعل مدرک در ایرانِ امروز، هر چند با سوء استفاده از اعتباری دروغین و بهرهمندی از ثروت و مقام همراه است، اما شرط لازم برای آن نیست و این جای بحث دارد.
چهارمین ویژگی، واکنش عمومی و پاسخ افکار عمومی به این رفتار است. تجربهی سال اخیر نشان داده که جامعهی ایرانی نسبت به جعل مدرک، برخوردی بسیار جدی و شدید نشان داده است. پدیدهی جعل مدرک، چنانکه مدافعان آن یک بار عنوان کردهاند، منحصر به یکی دو فرد و یکی دو سال گذشته نیست، که دست کم چند دهه است در کشورمان شاهد این ماجرا هستیم، اما واکنشی که به شکلی عمومی و در سپهری غیر رسمی نسبت به این موضوع انجام پذیرفته است، آشکارا آزردگی عمومی و رنجش وجدان مردمی را نشان میدهد. کافی است متغیرهایی جامعهشناسانه مانند شمار جوکها، کاریکاتورها و گفتمانهای پدیدآمده در این زمینه را وارسی کنیم تا دریابیم که جامعهی ایرانی در سالهای گذشته به دقت متوجه ابعاد این پدیده بوده و در سکوتی که به تازگی شکسته شده، داوری سخت و سختگیرانهاش را میپرورده است.
با توجه به این چهار متغیر اصلی میتوان به وارسی شرایط جعل مدرک در جامعهمان پرداخت. در مقام مرور بار دیگر بگوییم که چهار متغیر یادشده عبارت بودند از فاعل جعل (سیاستمداری ناشایسته)، فعلِ جعل (متمرکز بر قلمروی دانشگاهی)، پیامد فعل (اعتبار اجتماعی و مقام و ثروت) و واکنش مردمی به فعل (نکوهش اخلاقی و تمسخر خلاقانه).
۳. جعل مدرک با توصیفی که شرحش گذشت در تاریخ ایرانزمین سابقه ندارد. بیتردید ما در مقاطع تاریخی بسیاری حضور و اقتدار سیاستمدارانی بیکفایت یا گاه کژکردار را بر تارک جامعهمان شاهد بودهایم، اما پدیدهای شبیه به این در موردشان سابقه نداشته است. امیران مقدونی و عرب و ترک و مغولی که از گوشهوکنار به این سرزمین میتاختند و معمولا به زور شمشیر و نه به خاطر شایستگیشان، مقامی فرادست و ثروتی سرشار به دست میآوردند، هرگز مدعی داشتن مدرکی دانشگاهی نبودهاند. این بر خلاف سایر کشورها، بدان دلیل نیست که دانشگاه در ایران وجود نداشته است، چراکه نهادهایی علمی و دانشگاههای عمومی و تخصصیای مانند جندیشاپورها و بیتالحکمهها و نظامیهها نزدیک به دو هزار سال در این تمدن سابقه دارند. با وجود این حکمرانان یادشده هرگز مدعی برخورداری از دانشِ تخصصی و رسمیِ متمرکز در این نهادها نبودهاند.
یک دلیلِ بیسابقه بودنِ این رفتار، شاید آن باشد که حاکمان یادشده در مورد خویشتن درکی واقعبینانه و معقول داشتند. ایشان به روشنی میدانستند که به ضرب شمشیر خود بر تمدنی درخشانتر و دیرینهتر پیروز شدهاند. از این رو از طرفی پایگاههای قدرت خویش را بر امرِ موجود و ملموسی مانند قدرت نظامیشان بنیان مینهادند و از سوی دیگر برتری دیوانسالاران و حکیمان ایرانی را در زمینههای گوناگون به رسمیت میشناختند. به همین دلیل هم در جذب فرهنگ ایرانی چنین کامیاب میشدند؛ چندانکه از امیران عرب، خاندان ابودلف عجلی در کرج و کیاهای زیدی آمل برآمدند و امیران ترک به کیکاووس و کیقباد سلجوقیِ شعرپرور و دانشدوست بدل شدند. ایلخانان یاسایی مغول به سلطان محمد خدابنده و غازانخان تغییر ماهیت دادند و دودمان تاتارهای خونریز به الغ بیکِ ریاضیدان و بایسنقرِ هنرپرور ختم شد. این جذب تدریجی حاکمان یادشده در فرهنگ ایرانی دست بالا سه چهار نسل (حدود یک قرن) به طول میانجامید و معمولا با انقراض ساخت سیاسی ایشان و در مقابل، پذیرفته شدنشان در درون جامعهی ایرانی همراه بود.
در عین حال، حاکمان یادشده، با وجود واقعبینیشان در مورد پایگاههای اقتدار خویش و سرشت فرهنگی مردم تابعشان، افرادی فرهیخته یا بری از خودستایی نبودند، اما مجرای تعریفشدهای به نام هنر شعر در اختیارشان قرار داشت که به کمک آن خویشتن را برتر از آنچه به واقع بودند، باز مینمودند. شاعران درباری در آن روزگار مانند مدیران تبلیغات و مسئولان رسانههای رسمی در روزگار امروزین عمل میکردند؛ یعنی شغلی نان و آبدار در اختیار داشتند که هدفش ترسیم انگارهای پذیرفتنی و ستودنی از حاکم بود. در عین حال همه به وجود ترفندهایی مانند اغراق و بزرگنمایی و چاپلوسی در این اشعار آگاه بودند و بنابراین آنچه که در نهایت تولید میشد، اگر نگوییم گاه به لحاظ هنری ارزشمند بود، دست کم معمولا نفرتانگیز و چندشآور تلقی نمیشد.
جعل مدرک اما، ماهیتی یکسره دگرگونه دارد. در اینجا با دروغی لخت و عریان روبهرو هستیم که به همین دلیل برخورنده و آزارنده مینماید. فاعل دروغگو در این جا خودِ کسی است که میخواهد انگارهای مطلوب را از خود ترویج کند و بنابراین آن ظرافتِ درباریِ سلطان محمود غزنوی و ملکشاه سلجوقی را ندارد. اگر شعرپروری درباری قدما به ترویج چاپلوسی و دروغگویی هنرمندانه و در لفافه شباهت داشت، جعل مدرک امروزین، نوعی خودستایی رسوا و دروغِ آشکار و مستقیم است. شاید از این روست که در سپهر عمومی چنین نکوهش فراگیری را برانگیخته است.
از سوی دیگر، چنانکه گفتیم، جعل مدرک با نهادی جاافتاده و محترم به نام دانشگاه مربوط میشود. نهادی که در کشورهای اروپایی قدمتی هشت نه قرنی و در تمدن ایرانی پیشینهای نزدیک به دو هزار ساله دارد. اشاره به تنوع نهادهای اجتماعی خودجوش و مردمیای که کارکردی مشابه را به انجام میرساندند و کارآیی خیرهکنندهشان در آموزش فراگیر و پرورش عمومی جامعه، فرصتی دیگر و نوشتاری جداگانه را میطلبد. پس در اینجا تنها به این نکته اشاره کنم که دست کم از میانهی دوران اشکانیان به بعد با ظهور نهادهایی دولتی و دینی مانند هیربدستانها و آموزشگاههای مغانه و در نهایت دانشگاههایی مانند جندیشاپور روبهرو هستیم که شاخههایی تخصصی مانند پزشکی و ستارهشناسی و ریاضیات را در کنار فلسفه (خرد) و علوم دینی آموزش میدادهاند. در دوران اسلامی در کنار این نهادها با مراکزی مردمی مانند خانقاهها و زاویهها و رباطها و دارالعلمها سروکار داریم که به تدریج از نهادهای رسمی سیاسی و دینی (نظامیهها و مکتبها و بیتالحکمهها) فاصله میگیرند و حتی گاه در برابرشان صفآرایی میکنند. بخش عمدهی اختران نامدار آسمان دانش و فرهنگ ایرانی در پیوند با نهادهایی از این دست تعریف شده و به تعبیری امروزین، چهرههایی دانشگاهی محسوب میشدند. تاسیس دانشگاههای نوین در ایران و رواج سریع و شتابزدهاش و اقبال خیرهکنندهی مردم و جوانان از تحصیل دانشگاهی باید در این زمینه نگریسته شود، چراکه دانشگاههای نوین در واقع وامدار و جانشین نهادهای کهن یادشده بودند و این نه تنها در ایران، که در کشورهای اروپایی نیز به درستی شناخته شده است. چندانکه مراسم دانش آموختگی رسمی در تمام دانشگاههای دنیا با پوشیدن لباسی رسمی همراه است که شکلی نمادینشده از ردا و دستار بوعلی سینایی است.
۴. اما چرا حاکمان ناشایست عصر سنتی تمدن ایرانی به جعل مدرک دانشگاهی نمیپرداختند؟ و چرا در دوران مدرن چنین رفتاری چنین شایع شده است؟ این پرسش، به گمانم اگر درست بررسیده شود، کلیدی است برای فهم بحرانی که امروز هویت نوین ایرانی را تهدید میکند.
آنچه که روشن است و آشکار، اینکه هر عضوِ جامعه در چشم دیگران، سیمایی از خویش را به نمایش میگذارد و بر مبنای رمزگذاری این انگاره و تواناییها و شایستگیهایی که از خود بروز میدهد، مورد داوری واقع میشود و همدلی یا دشمنی مردمان را متوجه خویش میسازد. این نیز بدیهی است که هر عضو فعال از جامعه جایگاهی اجتماعی را اشغال کرده و نقشی ویژه را بر عهده میگیرد و به این ترتیب از مجرای آنچه که -در شکل رسمی و محدودش- شغل خوانده میشود، سهم خود را در حوزهی کارکردهای اجتماعی ادا میکند. باز این نیز نکتهای شناختهشده است که انگارهی پسندیده و ستودنی از افراد، راهگشای ایشان برای دستیابی به مقامهای بالاست و مقامهای فرادستانه نیز معمولا با طراحی انگارههایی سازگار و خوشایند همراه است.
این نکات نه اموری غریب و مرموز هستند و نه خواصی نوظهور و خاص دوران مدرن. از دیرباز در ایرانزمین مردمان بر اساس خویشکاریشان (=وظیفهی اجتماعیشان) شناخته میشدهاند. پیش از اسلام، ساختار این خویشکاری چندان سامانیافته بود که به پیدایش کاستها و طبقات چهارگانهی اجتماعی منتهی شده بود. پس از اسلام، ادامهی تکامل همین نهادها در نهایت در قالب نظام صنوف در عصر صفوی به بلوغی چشمگیر منتهی شد. در سراسر این دوران، مردمان بر اساس خویشکاریشان و نقشی که در جامعه بر عهده میگرفتند، آداب و رسوم و جامهها و آرایشها و اندرزها و شیوههای ویژهی خویش را میپروردند و در قالب اساطیر و روایتها رمزگذاریشان میکردند و به این ترتیب انگارهای خوشایند و بالیده و سزاوار را میپروردند و از آن بهرهمند میشدند.
گذار جامعهی سنتی ایران به عصر مدرن، گذشته از تمام دگردیسیهای عمیقش با فروپاشی این نظام خویشکاری نیز همراه بود. طلیعهی عصر مدرن با معرفی نهادها و نظامهای نوینی برای رمزگذاری هویت همراه بود. به این ترتیب، خویشکاری سنتی ایرانی به شغلِ مدرن تبدیل شد و پولسالاری که پیامد ضروری مدرنیته است در همه جا رخنه کرد. رمزگذاری عمومی و افراطی چیزها و روندها که ویژگی عمومی مدرنیته است، تنها به قلمرو اقتصاد و ثروت محدود نماند و تمام عرصههای دیگر را نیز درنوردید. به این ترتیب بود که دانش و سواد و حکمت نیز بازتعریف شد و در قالب سلسلهمراتبی نوین از نقشها و موقعیتها از نو احداث شد. بخش مهمی از نهادهای مدرن در جامعهی کهن ایرانی که از دیرباز شهرنشین و (در معنای جامعهشناسانهی کلمه) باسواد بود نیز وجود داشت و تنها با بسط و تورم این نهادها و رمزگذاری دقیق و استاندهشدهی جزئیات درونیاش همراه بود. بخشی دیگر از نهادها، اما، در ایران سابقه نداشتند و این به ویژه در مورد نهادهای پشتیبان فنآوری و صنعت مدرن مصداق داشت که به شکل مدرناش در اروپا تکامل یافته بود و در جامعهی ما هنوز بومی نشده است.
مدرنشدنِ جامعهی ایرانی، مانند تمام اشکال دیگرِ مدرنیته، امری موضعی، پراکنده، خاص، و وابسته به موقعیت تاریخی بود. امروز دیگر این باورِ وبری که مدرنیزاسیون نسخهای مشابه و همسان است و همه جا نیز به یک شکل پیچیده میشود، مدافع چندانی ندارد. شکی وجود ندارد که جامعهی ایرانی، بیان و روایت و تجربهی خاص خود از مدرنیته را پدید آورده است و این با توسعهی ناهماهنگ میان نهادهای اجتماعی گوناگون همراه بوده است. برخی از نهادهای کهن به نسخههایی مدرن با پیکربندیای جهانی تبدیل شدند؛ برخی دیگر نهادهایی دورگه و ویژه را پدید آوردند و برخی دیگر به عرصهی کشمکش و تباهی سازمانی بدل گشتند.
آنچه که در این آشوب اجتماعی، چشمگیر بود اختلال در پیکربندی مجدد انگارهی افراد بود. منِ ایرانیِ امروزین، دیگر نه از خویشکاری سنتی و استخواندار کهن خود برخوردار است و نه از شکلِ مهندسیشده و رمزگذاردهی مدرنش بهره دارد؛ چراکه این نسخهی اخیر اصولا تک روایتی نیست و در جامعهی ایرانی به شکلی ناهگمون و تکهپاره و نامنسجم تکوین یافته است. انقلابهای سیاسی و اجتماعی پیاپی -قیام مشروطه، جنگ با دولتهای روس و انگلیس، از سر گذراندن دو جنگ جهانی، جنبش شهرنشینی دههی چهل، انقلاب اسلامی، جنگ با عراق، و…- از سویی در روند تکامل طبیعی و آرام نهادهای اجتماعی اختلال ایجاد کرده است و از سوی دیگر افراد را به جایگاههایی اجتماعی پرتاب کرده که ارتباط چندانی با تواناییها و سابقهشان ندارد. به عبارت دیگر، ما در ایران امروز، در کنار سایر بحرانهای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی با بحرانی بسیار عمیقتر روبهرو هستیم که در عرصهی خودانگارهی مردمان رخنه کرده است.
منِ ایرانی امروز، هویتی متلاطم و آشوبزده دارد. از سویی به خاطر ناپایداری و شکنندگی پیشفرضهای دیرینهی فرهنگی و از سوی دیگر به خاطر تجربهی زیستهی آشفته و ناسازگونی که هر کس در این دوران شمهای از آن را بوییده است. در این جاست که بحران بازتعریف کردنِ هویت ملی ایرانی چنین اهمیت یافته که خود به پاسخگرفتنِ پرسشهایی دیگر در زمینهی هویت جنسی و قومی و طبقاتی و سنی وابسته است.
آنچه در این میانهی پر فتنه شاهدش هستیم، تلاشهایی عمیق و دیرپا و صادقانه برای دستیابی به هویتی در خور است. هویتی که تمام عرصههای ملی، دینی، شغلی، قومی، خانوادگی و… را پوشش دهد و هم در سازگاری با نظم مدرن باشد و هم سزاوارِ تمدنی دیرپا مانند ایران. تلاشهایی که اتفاقا نسل جوان پیشروان آن هستند.
در این میان، اشکالی از مهندسی خودانگاره را نیز میبینیم که نسخهای تحریفشده و دروغین از همین پرسش را در مرکز توجه قرار داده و در نتیجه به پاسخهایی فریبآمیز و رسواکننده مانند جعل مدرک منتهی شده است. اگر جوانان امروز با آرمان بازتعریف کردنِ خویشتن و بازسازی عاقلانهی خودانگارهشان دست به گریباناند و به خاطر تلاش هوشمندانه در این راستا ستوده میشوند، کسانی را هم داریم که با پرسشی یکسره متفاوت و رونوشتی سطحی از آن دستوپنجه نرم میکنند و آن هم توجیهکردنِ خویشتن است و بازتعریف شتابزده و سطحیِ خویشتن، به فراخورِ موقعیت اجتماعی معمولا بادآوردهای که تناسبی با تواناییها و شایستگیهای فردیشان ندارد. تنها پاسخی که این افراد امید دستیابی بدان را دارند، جعل مدرک است.
ایرانزمین از دیرباز سرزمینی دانشپرور بوده است. واژهی گاهانیِخرد، دست کم ۳۱۰۰ سال در زبانهای ایرانی سابقه و جایگاهی ارجمند دارد و این عبارت که «خرد برتر آمد ز گوهر پدید» هزار سال است که زبانزد ایرانیان است و این، یعنی دویست سیصد سال پیش از تاسیس نخستین صومعههای اروپایی، که بعدها به کهنترین دانشگاههای این قلمرو تبدیل شدند. از این روست که آمیختهبودنِ انگارهی افراد به نمادهای دانایی نیز از دیرباز معیار احترام و شایستگیشان شمرده میشده است.
در دوران سنتی، امکان جعل مدرک وجود نداشت؛ چراکه ابزار اجتماعیای برای رمزگذاری دانش به شکل مکانیکی در کار نبود. دوران مدرن با نشانهگذاری افراطی همه چیز، دانایی را نیز به همین ترتیب ردهبندی کرد و مرزبندی نمود. به این ترتیب، این امکان فراهم شد که دانایی افراد با اسنادی محک بخورد که گذارشان از سلسلهمراتب شفاف و روشن دانشگاهی را نشانهگذاری میکرد. این روند با شیوههای سنتی تایید اعتبار علمی افراد -مانند دریافت خرقه از پیر یا گرفتن حق اجتهاد از مرجع- متفاوت بود؛ چراکه ساخت و قالبی استاندهشده و جهانی به خود گرفته بود و به همین دلیل هم جعل و دروغ در زمینهاش آسانتر پدیدار میشد، اما از سوی دیگر در جامعهی مدرنی که ماهیتی دانشمدار نیز دارد، سازوکارهایی تعبیه شد تا از این جعل مدرک و دروغ پیشگیری شود. نظامهای حقوقی، سختگیریهای دانشگاهی و ارزیابی وسواسآمیز سطح دانایی شاغلان در موقعیتهای حساس یا نیازمندِ تخصص، راهبردهای موفقی هستند که برای مهار این شکل از دروغ تکامل یافتهاند.
اما در جامعهای در حال گذار مانند ایران، آن اعتبار و ارج دانش در شکلِ استانده و مدرکمدارانهاش ادامه یافت، بیآنکه سازوکارهای بازدارندهی سوءاستفاده از این نمادها به درستی پدیدار شود. از سوی دیگر در این آشفتگی، بحرانی در خودانگاره را نیز داریم و جابجایی عمومی چشمگیر طبقهای از افراد ناشایسته به موقعیتهایی والا را که خواهناخواه نیاز به دستوپا کردنِ نشانههایی برای جلب آبرو و احترام را دامن میزند. به این ترتیب است که شرایط امروزین ما، موقعیتی مبهم و نامطمئن در میانهی دو راه است. در یکسو در میان نسلی معمولا میانسال و معمولا بیبهره از سواد کافی، فراگیرشدنِ ترفندِ جعل مدرک را داریم و ادعای به دروغِ خودانگارهای شایسته و محترم که دیر یا زود به رسوایی و بدنامی منتهی میشود، که شده است. در سوی دیگر، تلاش درازمدتتر، دشوارتر و جسورانهی نسلی جوان و پرشمار و معمولا با سواد را داریم که باید هویت فردی خویش را در زمینهای ملی، اجتماعی و تاریخی از نو بیافرینند و از نو بازنویسی کنند. رسواییهای برخاسته از افشاشدن جعل مدرک دولتمردان امروزین، شاید نشانهای بر چرخشی تاریخی و علامتی از بیدارشدن وجدان مردمی دیرینه باشد که باالاخره راه دوم را وانهاده و مسیر نخست را برگزیدهاند. تا زمانی که این تلاشها به نتیجه برسد و آن کوششها به فرجام، همچنان آشفتگی هویت را خواهیم داشت و انحطاط نهادها را و صد البته ادعای دروغین برخورداری از دانش را از سوی کسانی که حتی دربارهی ناکارآمدیِ این ادعاها نیز دانش کافی ندارند.
پس اینک روند ظهور مدرک و اینک سیر زایش جعل مدرک.
شروین وکیلی
آذر ۱۳۸۸