درباره‌ی خطوط قرمز

از ویکی زروان
نسخهٔ تاریخ ‏۱۷ فوریهٔ ۲۰۱۵، ساعت ۲۰:۳۰ توسط Mahshid (بحث | مشارکت‌ها)

پرش به: ناوبری، جستجو

گفتن و ناگفتن، سخن و سکوت و ابراز و پرهیز از ابراز، جفت‏هایی دوقطبی هستند که در تمام زبان ها و تمام تمدن‏ها با دقت و وسواس بسیار بررسیده و پرداخته شده و با تلنباری از قواعد و رمزگان صورت‏بندی شده‏ اند. هر حوزه فرهنگی، هر نهاد اجتماعی، هر قلمرو زبانی و هر اقلیم معنایی، سخن‏هایی گفتنی و گزاره‏ هایی مرسوم و هنجارین‏ و پذیرفته شده را در دل خویش می‏ گنجاند و حریم‏ این گفتمان رسمی و مجاز را با مرزهایی حراست‏ می‏کند؛ مرزهایی گاه شفاف و گاه مبهم که با نیروهایی ملایم یا خشن پشتیبانی می‏ شوند و نظم و آرامش حاکم در اندرون یک گفتمان جاری و مستقر را تضمین می‏ کنند.این مرزها، همان‏هایی هستند که پاره گفتارهای درست را از نادرست، شایسته را از ناشایسته و معقول را از جنون ‏آمیز تفکیک می‏ کنند. گزاره‏ ها و گفتارهایی که از این مرز تخطی کنند، بسته‏ به اینکه حریم فرد، جامعه یا تابوهای مستقر را مورد تهاجم قرار دهند، به توهین، جرم یا کفر تبدیل می شوند.


همه ما سخنگویان زبانی مستقر و همه ما محاط شدن‏گان در اقلیم قواعد هنجارین و آشنای‏ حوزه‏ های معنایی، چندان به این مرزها خو گرفته ‏ایم‏ که عبور از آن را همچون تهدید نظمی طبیعی و تخطی از قواعدی بدیهی تلقی می‏ کنیم.این مرزها و این حریم‏ ها، از دورترین زمان ‏ها، از همان هنگامی‏ که آموختن زبان را آغاز می‏ کنیم، به ما آموزش داده‏ می ‏شود و هر روز و هر ساعت، با هر مکالمه و هر گپ‏ و گفت، رسوبی سنگین از رمزگان تاکیدکننده بر آن انباشته می‏ شود.


این مرزها، همان چیزهایی هستند که این روزها با اسم بامسمای خط قرمز مورد اشاره قرار می‏ گیرند. خط های قرمز، مرزهای نمادینی هستند که گفتنی‏ ها را از حرف ‏های ناگفته و گفتمان‏ های مجاز را از غیرمجاز تفکیک می‏ کنند.در باب خط بودن و قرمز بودن این مرزها اما باید بازبینی‏ ای کرد تا شاید از این‏ رهگذار، درکی دقیق‏تر در مورد شرایط امروزین حاکم‏ بر سپهر معنایی پیرامون ما به دست آید.


در مورد خط قرمز، یک نکته بسیار مهم وجود دارد و آن هم اینکه خط قرمز، یک خط نیست‏ که خطوط است. در هیچ جامعه‏ ای، با خط قرمز مواجه نیستیم؛ چرا که جوامع امروزین، چنان پیچیده‏ و بغرنج شده‏ اند که حوزه ‏های معنایی و قلمروهای‏ مفهومی و زبانی در آنها به اموری پرشاخه، منشعب، و پرچین و شکنج تبدیل شده است. نهادهای‏ اجتماعی چندان واگرا و زمینه‏ های زبانی چندان‏ تخصصی و خودمختار شده‏ اند که در هر یک از آنها با قواعدی ویژه و ساختارهایی خاص برای مرزبندی‏ و خط کشی حریم‏ ها مواجه هستیم. در قلمرویی مانند دانش رسمی و آکادمیک، تمایز درست از نادرست، معقول از نامعقول و مستند از نامستند است که مرز میان گفتنی‏ ها و حرف‏ های مگو را تشکیل می‏ دهد.در قلمروی زیبایی‏شناسی، ذوق سالم و ناسالم، سلیقه‏ پیشرو و واپسگرا، و عامه‏ پسند و نخبه‏ پسند است که‏ سنگ محک محسوب می‏ شود و به همین ترتیب‏ در هر حوزه معنایی، با سنجه‏ ها و معیارهایی ویژه‏ برای حصاربندی گفتمان‏ های رسمی و مجاز روبه‏ رو هستیم.


در هر زمینه، جسورانی که پا را از این مرزها فراتر بنهند، با برچسب‏ هایی ویژه شناخته می‏ شوند و مجازات ‏هایی خاص را تحمل می ‏کنند. درنوردیدن‏ خط قرمز در قلمروی دانشگاهی، برچسب بی‏ سواد، نادان یا دیوانه را به همراه دارد و به از میان رفتن اعتبار و احترام و موقعیت منزلتی فرد منتهی می‏ شود؛ درحالی‏ که نقض کردن یک قاعده مدنی درباره‏ حریم‏ های گفتمانی، می ‏تواند به جریمه یا زندانی‏ شدن فرد بینجامد. ب رمبنای این تکثر و تنوع خطوط قرمز، سخن گفتن از خط قرمزی یگانه یا حتی‏ شبکه‏ ای همخوان و منسجم از خطوط قرمز در یک‏ جامعه می‏ تواند گمراه‏ک ننده باشد. هیچ جامعه‏ ای‏ چندان ساده،ه مگون و همگن نیست که خط های‏ قرمز تکامل یافته در قلمروهای معنایی گوناگون‏اش، در تطابق و سازگاری کامل باهم قرار داشته باشند. قواعد حاکم بر هر قلمرو معنایی تا حدودی استقلال‏ درونی دارد و در شرایطی ویژه تحول می‏ یابد که دیر یا زود به تعارض یا ناهمخوانی بخش ‏هایی از محتوای‏ آن با خزانه معنایی سایر حوزه ‏ها منتهی می ‏شود. بنابراین نخستین نکته در مورد خط قرمز، این است‏ که تعدادی فراوان، قواعدی متکثر و ساختاری‏ ناهمخوان و واگرا در یک نظام اجتماعی دارد. البته‏ ناگفته پیداست که هرچه آن جامعه نظم‏ یافته‏ تر و نهادهای درون آن کارآمدتر باشند،این تعارض ‏ها و ناهمخوانی‏ ها با دقتی بیشتر شناسایی و رمزگذاری‏ شده و با قواعدی رابط تعدیل شده است.


دومین ویژگی خط قرمز این است که اصلا خط نیست. آنچه تا اینجای کار با عبارت مرزبندی، حصر و مرزگذاری مرزها مورد اشاره قرار دادیم، در واقع امری یکباره، قطعی و دقیق نیست. هیچ گرانیگاه‏ قدرتی چندان نیرومند نیست که مرزهای یک‏ گفتمان مجاز را یک‏ بار و برای همیشه تعیین کند و هیچ گرانیگاه رمزگذارنده ‏ای نیست که دقت و شمول‏ کافی برای انجام چنین کاری را دارا باشد. از این‏ رو، روند تعیین مرزهای مجاز برای یک گفتمان، همواره‏ به شکلی موضعی، پراکنده، منتشر و پویا به انجام‏ می‏ رسد. در واقع، هر گفتمان به حبابی متغیر و سیال‏ از معنا می‏ ماند که در دریایی از رمزگان فاقد معنا یا حامل معانی غیرمجاز شناور است. شکل متغیر این‏ حباب و مرزهای پویا و منعطف آن در هر مقطع زمانی‏ براساس برآیندی از نیروهای درونی و بیرونی آن‏ تعیین می‏ شود. چه ‏بسا که ورود رسانه‏ ای نو -مانند پیام ک‏های تلفن همراه-حوزه‏ ای از گفتمان‏ های‏ غیرم جاز (بازگو کردن جوک ‏های بی‏ ادبانه برای فردی‏ نسبتا غریبه)را به درون قلمرو مجاز بمکد و چه‏ بسا که رخدادی ویژه -مانند اعلام یک خبر سیاسی‏ توسط مقامی دولتی- دامنه‏ ای از گفتارهای مجاز را به ناگهان ممنوع سازد.


بنابراین، هرچند تصور مرزهای مجاز یک گفتمان‏ به صورت خطی دقیق و روشن و پایدار، از نظر آموزشی و در مقام یک ساده ‏سازی نظریه‏ پردازانه‏ کاری روا می‏ نماید، اما در واقع، درست و واقعی‏ نیست. مرز مجاز یک قلمروی گفتمانی، محدوده ‏ای‏ خاکستری است که نشانگان نمایانگر امکان بیان‏ گفتار، در آن جابه‏ جا می‏ شوند. رخدادهای محیطی، پویایی طبیعی درون یک نظام گفتمانی، موقعیت‏ ویژه حاکم بر شرایط تولید یک ‏پاره گفتار خاص و تاثیر مراکز قدرت بر ساخت گفتمان، عواملی هستند که این پس‏ و پیش رفتن مرزها در محدوده یاد شده را تعیین می‏ کنند. به این ترتیب، خط قرمز، بیش از آنکه‏ خطی روشن و دقیق باشد، قلمرویی مه ‏آلود است.


ویژگی سوم خط قرمز، این است که به راستی‏ قرمز است؛ یعنی تخطی کردن از آن به زایش‏ رنج منتهی می ‏شود. نظام‏ های اجتماعی و ساختارهای تولید و توزیع معنا، ساز و کارهایی نرم یا سخت برای پاسداری از مرزهای گفتمانی خود دارند و با پاداش دادن به تولیدکنندگان پایبند به محدوده‏ مجاز و کیفر دادن به هنجارشکنان، این مهم را به‏ انجام می‏ رسانند. به این ترتیب، مرزبندی یک گفتمان‏ با پویایی لذت و رنج گره خورده است. به تعبیری، خط قرمز آن نقطه‏ ها و آن آستانه‏ ای است که لذت و پاداش‏ ناشی از تولید یک‏پاره گفتمان، به رنج و آزار تبدیل‏ می ‏شود. به همین دلیل هم کنشگران اجتماعی‏ همزمان با یادگیری زبان و تسلط بر به کارگیری آن، می‏ آموزند(و درواقع شرطی می‏ شوند) تا از خطوط قرمز اجتناب کرده و خود را در محدوده امن و لذت ‏آور پاره گفتمان‏ های مجاز پنهان کنند.


باوجوداین، جالب است که در تمام نظام‏ های‏ فرهنگی، خرده گفتمان‏ ها و منش‏ ها(عناصر فرهنگی) کوچکی وجود دارند که در حاشیه خطوط قرمز می‏ رویند. لطیفه‏ ها و جوک‏ ها، مشهورترین‏ منش ‏هایی هستند که به شکلی بازیگوشانه در کناره‏ مرزهای مجاز گفتمان می ‏رویند. خنده‏ دار بودن و غیرجدی بودن این عناصر زبانی، تضمینی است‏ بر اینکه مشمول نظام کیفری نگهبان خط قرمز قرار نگیرند. با این حال، همین عناصر شوخی‏گونه، غیرجدی و بازیگوشانه هستند که فشاری مداوم را بر مرزهای مجاز یک نظام گفتمانی اعمال می‏ کنند و دیر یا زود بسط و توسعه آن، عقب راندن مرزهای‏ غیرمجاز بودن را ممکن می ‏سازند.


به این ترتیب، در یک جامعه پایدار و منظم، با چنین تصویری از مرزهای گفتمان های‏ مجاز و غیرمجاز رو به‏ رو هستیم؛ خطوط قرمزی‏ وجود دارند که هر یک از آنها در واقع دامنه ‏ها و پیوستارهایی از قبض و بسط رمزگان مهارکننده‏ گفتمان هستند و در ضمن، خرد ه‏معانیو منش‏ هایی کوچک، بازیگوشانه و غیرجدی -که‏ بر بازی و نقض تابوها تمرکز یافته‏ اند- را هم در خود جای داده‏ اند.این خطوط قرمز، گذشته از ماهیت پیوستارگونه و غنی، واگرا و متکثر هم هستند و در حوزه ‏های معنایی متفاوت، از قواعد خاص متفاوتی پیروی می ‏کنند. در شرایط عادی، قواعد ربطی وجود دارد که این‏ زیر واحدهای گفتمانی و خطوط قرمز متمایزشان‏ را در یک مجموعه کلان و فراگیر باهم جمع‏ می ‏کند و این همان است که شالوده زیست‏ جهان منسجم و یگانه اعضای یک جامعه پایدار و نظم ‏یافته را می ‏سازد.


خط های قرمز تنها زمانی می ‏توانند کارکرد حصر کننده خود را به انجام برسانند که تا حدودی واقعیت داشته باشند؛ یعنی بر چسب‏ نادان و بی‏ سواد در شرایطی به تخطی‏ کنندگان‏ از هنجارهای آکادمیک قابل‏ اطلاق است که‏ بخش بزرگی از این تخطی‏ک نندگان به راستی‏ از نظر توانایی ذهنی و کامیابی نظریات‏شان در این رده بگنجند. به همین ترتیب، بقای خطوط قرمز بر کارکرد آنهاست. کارکرد این خطوط، نظم‏ بخشیدن به پویایی جاری در یک نظام گفتمانی‏ است و پاسبانی از آن در برابر اختلال ‏هایی که‏ از ناسازه ‏ها و رخنه‏ های معنایی برمی‏ خیزد. اگر خطوط قرمز آن دلالت عینی و این کارکرد فرهنگی را از دست بدهند، به عناصری اضافی، زاید و ناکارآمد تبدیل می‏ شوند که عبور از آنها به ‏تدریج فضیلت تلقی می ‏شود.این هنگامی رخ‏ می ‏دهد که نظام اجتماعی بر لبه پرتگاه آشوب‏ قرار داشته باشد.


در این شرایط، کار واگرایی‏ زیرواحدهای فرهنگی به تعارض می ‏انجامد و خطوط قرمز نه‏ تنها در زیر چتر معنایی مشترکی‏ باهم جمع نمی ‏شوند که یکدیگر را نیز نقض‏ می‏ کنند. در این شرایط، دامنه‏ نویسان رمزگان‏ حصرکننده در لبه سیستم گفتمانی به قدری‏ زیاد می ‏شود که بخش مهمی از محتواهای آن‏ گفتمان را در برمی ‏گیرد و بنابراین از سویی تولید معنا در آن گفتمان را دچار اختلال می ‏کند و از سوی دیگر، رعایت حریم خطوط قرمز را ناممکن‏ می ‏سازد. در این شرایط، رنج ناشی از تخطی از خطوط قرمز و لذت ناشی از رعایت آن، چندان‏ به هم نزدیک می ‏شوند که تمایزشان از میان برود. زیست جهان در این شرایط به لحافی چهل‏ تکه‏ از پاره رمزگان متمایز و موازی و متعارض‏ تبدیل می‏شود و خصلت شیزوفرنیکی که در جریان ظهور مدرنیته(در جریان ظهور یکی‏ از همین الگوهای آشوبگونه) تجربه شد، با شدتی بیشتر تکرار می ‏شود. در این شرایط، تولیدکنندگان گفتمان‏ ها، ناکارآمد بودن خطوط قرمز را در می ‏یابند و با عبور آزمایشی از مرزهای‏ آن، به زایش معنا و پاره گفتارهایی در فراسوی‏ این خطوط قرمز دست پیدا می ‏کنند. قدرت های‏ مستقر سیاسی که در جریان این آشوب به مراکز اعمال زور در حمایت از یکی از این پاره‏ های‏ پراکنده تبدیل شده‏ اند، در این شرایط از اعمال‏ قدرت نرم‏ افزاری و نمادین و ظریف، به سوی‏ اعمال زور عریان و خشن و آشکار روی می‏ آورند و این آخرین مرحله از پایداری یک خط قرمز گفتمانی است.


در این برهه خطیر سردرگمی و عدم قطعیت و در شرایطی که قواعد خاص برای مرزبندی گفتارهای‏ مجاز و غیرمجاز اعتبار ندارد،امکان دست ‏یازیدن‏ به خلاقیت ‏های زیربنایی، آفرینش‏ های معنایی‏ ماندگار و بازسازی رادیکال اصول موضوعه فراهم‏ می ‏آید و این میوه‏ های درخت آشوب است که‏ جنون و سردرگمی و آشفتگی و رنج و ابهام، عناصر تشکیل‏ دهنده شاخسار و برگ آن هستند. آنگاه که این قلمروهای معنایی نوظهور و این‏ پاره گفتمان ‏های تا به حال غیرمجاز تلقی شده، به قدر کافی بالنده و تنومند باشند که نظمی نو را پدید آورند، نظام ‏های گفتمانی بار دیگر تن به‏ خطوط قرمزی از نو ترسیم شده می‏ دهند و به این‏ ترتیب، نظام اجتماعی از دوران آشوب گذر می‏ کند و نظمی نو را در دل خود می ‏پرورد.