تفکیک قوانین طبیعی از منطق زبانی
پس تا بدین جا چنین نتیجه شد که قوانین طبیعی ای برای عقلانیت وجود دارد که دارای دو ویژگی اصلی است:
نخست اینکه به دلیل برخورداری از تبار تکاملی مشترک، و به دلیل شباهت مغزها و کارکردهای عصب ـ روانشناختی شان، در تمام آدمیان مشترک است و در طول تاریخ، به دلیل ثبات تقریبی ساخت مغزها، کمابیش ثابت مانده است.
دوم اینکه این قانونِ طبیعیِ عقلانیت، زیربنای منطق و فلسفه ی ما را می سازد، اما لزوماً با صورتبندی های آن یکسان نیست.
صورتبندی های ما در منطق و فلسفه، بیانی زبان شناسانه از قواعد حاکم بر پویایی عصبی مان است و طبیعی است که این دو با هم تفاوت داشته باشد. آنچه ناقدان عقلانیت کلاسیک، نسبی می دانند، تا جایی پذیرفتنی است که به «صورتبندی» عقلانیتِ طبیعی در جوامع گوناگون اشاره کند، و نه بافتِ زیستشناختی و ژنتیکیِ این عقلانیت.
در سطح پردازش اطلاعات، هیچ دلیلی برای متفاوت پنداشتنِ روندهای شکست تقارن وجود ندارد و دلایل معکوس برای مشترک دانستنِ کلیت این روندها فراوان است. آنچه معمولا زیر عنوان عقلانیت رده بندی میشود، بازنمایی عقلانیتِ طبیعیِ در سطح زبانی است.