تقارن - شکست تقارن
از ویکی زروان
محتویات
کلیدواژههای خویشاوند (مفهومی
اصل تقارن
- هستى در آشکارگى خویش، تقارن محض است.
- بازنمايی است که این تقارن را میشکند و به پیدایش جفتهای متضاد معنایی منتهی میشود.
- هستى در غیاب «من» زمینه اى پویا، آشوبگونه، فاقد مرکز و بى شکل است.
- در آن، هر چیز با هر چیز دیگر و هر رخداد با هر رخداد دیگر همسان و هم ارزش است.
- یعنى در هر برش از زمان ـ مکان، شمار نامحدودى از گزینه هاى هم ارز و هم زور براى پویایى مهروند وجود دارد.
- آشکارگى، شکلی از شناسایی است که این سویه ی کلی و فراگیر از هستیِ مرکززدوده و آشوبگونه را ادراک می کند.
- بازنمایی، اما، از خواست و اراده و مداخله ی هدفمند کنشگر در هستی برمی خیزد و از این رو ماهیتی مرکزدار و غایتگرا دارد و در همین راستا نیز تقارن یادشده را می شکند .
بداهتِ شکست تقارن
- شکست تقارنِ انسان واره اى که شالوده ى شناخت ما را تشکیل مى دهد، در بطن هستى ریشه دارد.
تله ی پیتريامنت
- هستى چیزى انسانى است که مانند من رفتار مى کند و به همین دلیل هم من مى توانم با او وارد اندرکنشى انسانى شوم و شکستهاى تقارنى را که از من ناشى شده اند، به او نسبت دهم.
راهبرد چیستا
- پذیرفتنِ این که هستى و مهروند امورى فراتر از من هستند و از نظر سطح پیچیدگى ،مقیاس و ماهیت کاملاً با من تفاوت دارند.
پرسش
- تقارن و شکست تقارن دقیقاً یعنی چه؟
- چرا آشکارگی با تقارن، و بازنمایی با شکست تقارن ارتباط دارد؟
- ارتباط این دو با زبان چیست؟
- چرا فهم شکست تقارن امری غایتمند و مرکزمدار است و تقارن چنین نیست؟
تمرین
- چه شکستهاى تقارنى را به هستى نسبت مىدهید؟
- چه تمایزها و گرایشهایى را به مهروند منسوب مىکنید؟
- چه بخشى از اینها در خودتان ریشه دارد؟
- سعى کنید مهروند را بعد از پیراستن آن از این زواید بفهمید.