جایگاه ادبیات داستانی در صدا و سیما

از ویکی زروان
پرش به: ناوبری، جستجو

مسعود بُربُر


جایگاه ادبیات پارسی در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران کجاست؟ طرح این پرسش از آن جهت نیست که بار دیگر مته به خشخاش غلط های ویرایشی خبرنویسان، یا غلط خوانی و درشت گویی مجریان، گویندگان، برنامه سازان و بازیگران این رسانه سراسری گذاشته شود. اگر بخواهیم پرسش را دقیق تر مطرح کنیم باید بپرسیم: جایگاه ادبیات داستانی ایران زمین و شاهکارهای آن ـ از ادبیات کهن بگیرید تا معاصر ـ در صدا و سیمای جمهوری اسلامی کجاست؟ بر کسی پوشیده نیست که خانواده های ایرانی ساعت های بسیاری را به تماشای سریال ها و مجموعه های داستانی تلویزیونی می نشینند. سریال ها، عاشقانه باشند یا تاریخی، براساس شخصیت های افسانه ای ساخته شده باشند یا قهرمانان ملی کشورهای آسیای شرقی، آن چنان در جلب نظر مخاطب موفق عمل کرده اند که رقیبان نیز از آن رو که از قافله عقب نمانند بیش از همه تلاش کرده اند در این حوزه آستین بالا زده اند. جدای از اهمیت جایگزینی قهرمانان ساختگی کشورهای آسیای شرقی با قهرمانان ملی که دستمایه سخن جامعه شناسان و فرهنگ شناسان باید باشد، نکته آنجاست که اتفاقا ادبیات داستانی ایران زمین بیشترین ظرفیت را برای ساخت همین ژانر یعنی مجموعه های تلویزیونی داراست. نگارنده برای این مدعا دلایل گوناگونی دارد. یکی جایگاه ویژه نوع ادبی «حکایت» در ادبیات داستانی پارسی است. یکی از بهترین نمونه های مجموعه حکایت را در زبان فارسی می توان در هزار و یک شب دید. از جامع الحکایات گرفته تا روضه العقول، از مرزبان نامه تا حتی کتبی تاریخی همچون سیرالملوک خواجه نظام الملک سرشار از حکایت های خواندنی و دیدنی است. صفت «دیدنی» را به سهو برای حکایت، آن هم در کتب قدیمی که قاعدتا خواندنی هستند و نه دیدنی، به کار نبردم. حکایات ادب فارسی بویژه در کتبی همچون جامع الحکایات سرشار از ایماژ و تصویرسازی های بکر و ویژگی های سینمایی است تا به آن حد که گاه خواننده آشنا به شگردهای داستان نویسی امروز را به شگفتی وا می دارد و آوردن نمونه ، از جهت بسیاری آنها و دشواری برگزیدن یکی شان و نیز از جهت مجال کوتاه این سخن، جایگاه بایسته خود را خواهان است. زمانی که حیوانات شخصیت های حکایت اند، مانند انسان ها سخن می گویند و احساسات انسانی از خود نشان می دهند. حکایت ها معمولا طوری نوشته می شوند که خواننده بسادگی آنها را درک کند. ادبیاتی که در حکایت ها به کار برده می شود، ادبیات تعلیمی می نامند و با در نظر داشتن این ویژگی ها و با توجه به استقبال کودکان از مجموعه های کارتونی همچون پوریای ولی، جای شگفتی دارد که برنامه سازان و نویسندگان سیمای سراسری ایران از مجموعه حکایت های نمادینی همچون کلیله و دمنه و مرزبان نامه غافل بمانند که در جذابیت آنها برای بزرگ و کوچک تردید نیست. ویژگی ها و توانایی های سینمایی ادبیات پارسی تنها در ادبیات داستانی و آن هم نوع ادبی حکایت یافت نمی شود.

حتی آثار تاریخی ـ ادبی مستندی همچون تاریخ بیهقی آنچنان از ویژگی های سینمایی در همه ابعاد لازم سرشارند که شاید خواندنشان برای نویسندگان سیما حتی جنبه آموزشی جدی نیز داشته باشد. اگر حکایت را الگو و منبع درخوری برای آثار اپیزودیک و مجموعه ها بدانیم، گنجینه حماسه ها و داستان های کهن پارسی همچون شاهنامه، پنج گنج نظامی، ویس و رامین و آثار متعدد دیگر، منبعی بسیار غنی برای ساخت ساعت ها و ساعت ها فیلم های سینمایی اسطوره ای، تاریخی و حماسی هستند. به اینها زندگی بزرگمردان تاریخ ایران زمین را نیز بیفزایید که جایشان در مجموعه ها و فیلم های تلویزیونی ایران خالی است. دلسردی علاقه مندان ادبیات فارسی از نادیده گرفتن این گنجینه بزرگ ادبی آنگاه حقانیت بیشتری می یابد که بسیاری از ادیبان و نویسندگان معاصر ادب پارسی آثار متعددی از جنس بازنویسی آثار کهن قلمی کرده اند و حتی آثار نو و بدیعی نیز با بهره گیری از فضای تاریخی و شخصیت های بزرگ ایران زمین، در قالب داستان، نمایشنامه و حتی فیلمنامه توسط برخی فیلمسازان بزرگ معاصر نوشته و منتشر نیز شده است. کوتاه سخن آن که برنامه سازان سیما حتی نیاز نیست زحمت یادگیری و خواندن ادبیات کهن فارسی به قصد بازنویسی آن را نیز بر خود هموار کنند. پژوهشگران ادب پارسی و هنرمندان بزرگ عرصه سینمای ایران این زحمت را پیشتر به دوش کشیده اند. نمایشنامه ها و فیلمنامه ها حاضر هستند و خاک می خورند. براستی چنین گنجینه ای اگر همچنان بر کاغذ به خواب رفته و زیر خروارها خاک مانده و به پرده تصویر درنیامده است، فقط کافی است برنامه سازان همت کنند.