زبان؛ یک نظام انظباطی کامل

از ویکی زروان
پرش به: ناوبری، جستجو

اگر از زاویه ای خاص به زبان بنگریم، خود نوعی نظام انضباطی است؛ یعنی هر سه کارکرد یادشده را با بیشترین شدتِ ممکن انجام میدهد.

زبان پدیدارهای درهم و برهمِِ زیستجهان را به عناصری مانند چیزها و رخدادهای مستقل از هم، تجزیه میکند.
زبان این چیزها و رخدادها را با نشانگانی تکرارشونده و هنجارین و مشابه، برچسبگذاری می کند و به این ترتیب دو کارکرد اولیه، یعنی ایجاد خشتهای معنایی و تجزیه کردن، را در کنار کارکرد ردهبندی و طبقه بندی به انجام میرساند.


زبان، به همین ترتیب، زیستجهان را به امری هنجارین تبدیل میکند که قواعدی پایه، طبیعی، و بدیهی پنداشته شده بر آن حاکم هستند و این همان چیزی است که توافق اجتماعی را رقم میزند و ظهور نهادهای اجتماعی را ممکن میکند.


بنابراین زبان خود نوعی نظام انضباطیِ غایی است. زبان سیستمی است که برای نخستین بار در حوزه ی شناخت تکامل یافت تا دستگاه شناسنده ی من را منضبط سازد. این منضبط ساختنِ دستگاه شناختی البته تا حدودی به نادانی و بیحسیِ نظام شناختی منتهی می شود. به این معنا که ما دیگر با مشاهده کردنِ پدیدارهای اطراف خود، توانایی درک شگفتی نهفته در آنها و یکه و منحصر به فرد بودنِ چیزها و رخدادها را از دست داده ایم، منتها در مقابل، با آویختن به تکراری بودن و همسانی ای که از ورای پرده ی زبان برایمان تداعی میشود، امکان سازماندهی کردن و منظم ساختنِ این زیستجهان بازآراییشده را به دست آوردیم.

زیستجهانی که به این ترتیب به چیزها و رخدادها تجزیه شده است، امری منضبط است. امری است نشانه گذاری شده، معلوم، بدیهی، و آشنا که میتوان در مورد آن با دیگران به توافق رسید. بر مبنای این زیستجهان مشترک است که ما نهادهای اجتماعی را بنیان می گذاریم. در واقع زبان واسطه ایست سازمان دهنده و انضباطی که ظهور نهادها (سیستم های پایه ی سطح اجتماعی) را از دل من ها (سیستم های پایه ی سطح روانی) ممکن میسازد.