زبان در نگاه ارسطو

از ویکی زروان
پرش به: ناوبری، جستجو

لزوم ارجاع به جهان خارج

  • با توجه به تمایزی که میلیکان میان بازنمایی در ذهن آدمیان و جانوران به دست داده، می توان به برداشتی دقیق تر و نقادانه تر در مورد نگرش ارسطویی به زبان دست یافت.
  • ارسطو می گوید معنای یک واژه عبارت است از مفهومی که در ذهن یک فرد، موجود است و به امری در جهان خارج ارجاع میدهد.
  • این ارجاع به جهان خارج، در واقع، همان بازنمایی کردنِ چیزی است که در اکنون و اینجا و جهان خارج وجود دارد و در ذهن فرد منعکس میشود.
  • ‌ بر مبنای این نگرش، هر واژه به چیزی در جهان خارج ارجاع میدهد و به همین ترتیب به یک بازنماییِ ذهنیِ ویژه و منحصر به فرد منسوب میشود.
  • هر دو واژه ای که مترادف فرض میشوند در واقع بازنمایی ذهنی مشابهی دارند و به امری مشترک در جهان خارج ارجاع میکنند.
  • از میان اندیشمندان جدیدتر میتوان از کارناپ فرِگه و راسل نام برد که برداشتشان در مورد تحلیل زبان و تحلیل ذهن بسیار در فلسفه ی تحلیلی تأثیرگذار بوده است.
  • همه ی اعضای این دسته چارچوب عمومیِ نگرش ارسطویی را پذیرفته اند. از دید ایشان، «معنا» به خودِ اشیا و معیارهای بیرونیِ تشخیصِ اشیا ارجاع میکنند و به این ترتیب، چارچوبی تجربه گرایانه را که رابطه ی میان سوژه و ابژه - یعنی فرد و اشیای بیرونی ـ را پیشفرض میگیرد شالوده ی اصلی شکل گیری زبان میدانند.



نقد ارسطو در آراء پاتنم

از میان منتقدانِ این نگرش، باید از پاتـنَم نام برد که معتقد است به سه دلیل نگرشی که ارسطو در مورد رابطه ی بازنمایی و واژه و معنا به دست داده، نادرست است.

(۱) از دید او، مهمترین دلیل آن است که بسیاری از مترادف ها، برخلاف پیشبینی ارسطو، ساختار آوایی مشترکی ندارند؛ چنانکه واژگانی مانند «کامیابی» و «موفقیت» با وجود آنکه به لحاظ آوایی هیچ شباهتی به یکدیگر ندارند، ولی به امری مشترک در جهان خارج ارجاع میدهند.

(۲) دوم آنکه، بسیاری از واژگانی که آواهای مشابه یا حتی یکسان دارند، به اموری متفاوت ارجاع میکنند و مترادف هم محسوب نمیشوند. مثال مشهور در این مورد، واژه ی شیر در زبان فارسی است که هم به مایع خوراکی که از گاو گرفته میشود اشاره میکند و هم به جانور درنده ای از خانواده ی گربه سانان.

(۳) سوم آنکه بسیاری از ترکیب های زبانی که به امری مشترک در جهان خارج اشاره می کنند، حتی به لحاظ بازنماییِ ذهنی نیز یکسان نیستند. مفهومِ «میمون برهنه» که نام کتابی از دزموند موریساست و «جانور دوپای بیدپر» که تعریف ارسطو از انسان است، هر دو به جانوری یکسان، یعنی هوموساپینس یا آدمیزاد، اشاره می کنند منتها همین چند واژه را اگر مرور کنیم، می بینیم که میمون برهنه، جانور دوپای بی پر، و هوموساپینس، هم به لحاظ آوایی و هم به لحاظ ساختارِ بازنماییِ خود، کاملا متفاوت هستند و به اموری به ظاهر متفاوت در جهان خارج اشاره می کنند، در حالیکه بازنماییِ ذهنی همه ی آنها امری مشترک، یعنی انسان، را در ذهن متبادر میسازد.