قطعیت - قاطعیت

از ویکی زروان
پرش به: ناوبری، جستجو

پیشنهادِ نگارنده، نوسانی است ارادی و جسورانه میان قطعیت و قاطعیت، نوسانِ میان آن قطعیتی که به وسیله ی نیرنگ زبان از دل باورِی ساده لوحانه برمی خیزد و قاطعیتی که برای دست گماردنِ به هر رفتار و کنشِ خودآگاهانه و مسئولانه بدان نیاز داریم. چنین مینماید که من در برابر چالشی بزرگ قرار گرفته باشد که می تواند به قطعیت منتهی شود. من ناگزیر است، در رویارویی با جهانی آشوبگونه و برای درک زیستجهانی پیچیده، از زبان استفاده کند و اگر این استفاده از زبان را با خوش خیالی و ساده لوحی عجین سازد، به قطعیتی دست می یابد که البته رفتارهای او را سازماندهی و مدیریت خواهد کرد، اما تصویری نادرست و آغشته به نیرنگ را در مورد هستی فراچشماش مجسم خواهد ساخت.

آنچه من، در واقع بدان نیاز دارد قاطعیت است، و نه قطعیت. قاطعیت آن است که سیستم شناسنده، انتخابگر و کنشگر، یعنی زیرواحدهای سطح روانی من، بتوانند گزینه های رفتاریِ در دسترس را درست تشخیص دهند، درباره شان با معیارهایی روشن داوری کنند، و بر مبنای آن با تمام قوا دست به انتخابی روشن و مستدل بزنند.

من در شرایطی که تقارن را بشکند و در موقعیتی که از میان گزینه های پیشاروی خود یکی را به طور قاطع انتخاب کند به طور موفق کنشی را به فرجام رسانده است. در غیر این صورت فشار هنجارهای اجتماعی و دامِ تقلید از دیگری و تکرارِ ساده لوحانه ی الگوهای رفتاری گذشته را داریم و مرکزیت زدایی از من را، که همانا مکیده شدن خودمختاری و آزادی کنشگر در مغاک زبانی سلطه گر است.

در ابتدای کار زبان به مثابه چارچوبی تکامل یافت تا این شکستن تقارن و رفتار قاطعانه را ممکن سازد. اما به تدریج از این کارکرد مهم اولیه استقلال یافت و چندان در حوزه های فرهنگی و اجتماعی پیچیده و سنگین شد که حوزه ی خودآگاهی و انتخابِ ارادی فرد را زیر وزن خود متلاشی کرد. در اینجا بود که قطعیتِ حشو و افزوده ی برخاسته از زبانِ شگفتی زدا، جانشین قاطعیت شد.

قاطعیت، شکستن تقارن است و اصولا در شرایطی امکان می یابد که تقارنی وجود داشته باشد. یعنی من تنها در موقعیتی خودمختار و انتخابگر و خودمدار می نماید که تقارن و همسانی گزینه های پیشارویش را دریابد و بر مبنای متغیرهایی درونزاد کردار خویش را انتخاب کند. قطعیت اما، این تقارن را محو میکند و با رمزگذاری افراطی گزینه های مطلوب و مجاز و هنجارین، بدنه ی امکان های رفتاری من را محو و نابود میسازد و بسترِ تنشزا و آشوبگونه ی ظهور قاطعیت را در حجابِ پوششی از ایستایی و سکون پنهان می کند. این ترفند برای آن به کار بسته میشود تا من با پیشفرضِ قطعیتِ آنچه که در زبان بازنمایی میشود، دست به انتخابی بزند که شاید هماهنگ با دیگران، و کنترل شدنی باشد، اما دیگر قاطعانه نیست.

قاطعیت از چیرگی من بر هستی، و قطعیت از غلبه ی زبان بر من ناشی میشود.

  • یکی در بستری از پرسشها و تنش های عریان و نمایان ریشه دارد
  • دیگری تنها در غیاب این پرسشها و به مدد پنهان کاریِ آن تنشها دوام می یابد.


  • یکی به کنشی خودمدار و درونزاد و انتخاب شده منتهی میشود
  • دیگری تنها بازتولید الگویی اجتماعی شده از رفتارِ تکراری است و از تقلید و پیروی کورکورانه از نظم های بیرونی برمی خیزد.


من ماهیتی چندان پیچیده و نیرومند است که میتواند در غیابِ قطعیت و در شرایطی که شگفتیِ هستی را لمس میکند، در آن هنگام که خیره به پرسشها مینگرد و شک را همچون محکی بیرونی همچنان حفظ کرده، همچنان قاطعانه عمل کند. تنها در این حالت میتوان اطمینان داشت که کردارِ برخاسته از من، به راستی از خودِ من برآمده است و انعکاسی اجبارآمیز از نظم های بیرونی نیست.

نیرنگ زبان در قطعیت ریشه دارد و نتیجه ی آن فدا کردن قاطعیت است. قطعیتِ نهفته در باور به جم ها، و قطعیتی که از آشناپنداری و بدیهی دانستنِ نظامهای زبانی و رمزگذاری هستی ناشی میشود، شکلی از رمزگذاریِ افراطیِ زیستجهان است که قاطعیت را قربانی میکند تا نظمی فراگیر و ثباتی فارغ از شگفتی را در سطوح فراز مستقر سازد.

من معمولا نادانسته به دام قطعیت گرفتار می آید و به حضور آن خو میگیرد. این پرسش معمولا مطرح نمیشود که به راستی برای انتخاب قاطعانه از میان دو گزینه ی خوب و بد، یا لذتبخش و رنج آور، تا چه پایه نیازمندیم که خوبی-بدی یا لذت -رنج نهفته در موقعیت را با قطعیت سرشته بدانیم؟

هنگامیکه از منظرِ اکنون و اینجا به موقعیت های رفتاری بنگریم، در میان گزینه های پیشاروی سیستم، همواره یکی بر بقیه ارجحیت دارد. برگزیدن این گزینه ی ترجیح داده شده، قدرت تشخیصی و اراده ای را می طلبد که به طور مستقیم از سطح روانی من برمی خیزد. پس قاطعیت امری است که میتواند به طور خودمختار در درون سیستمِ من بازتولید شود. آنچه قطعیت به این سیستم اضافه میکند خوش باوری، ساده لوحی و تعصب در مورد انتخابی است که پیشاپیش انجام گرفته است.

آنچه باید جست، راهی است تا بتوان در غیابِ قطعیت، در شرایطی که شگفتی و شک و پرسش در بطن نظام هستی به رسمیت شمرده شده، و در عین حال که زیستجهان به نیرنگِ کارآمد، اما مشکوکِ زبان آغشته شده، قاطعیت را همچنان حفظ کرد. آماج اصلی این نوشتار، نشان دادنِ امکان شکستن تقارن به شکلی درونزاد و خودمختار است و کلید این کار در دستیابی به قاطعیت در غیابِ قطعیت نهفته است.