نقش قدرت در معنا
از ویکی زروان
- به این ترتیب، هر واژه، جدای از کاربستِ محدود و موضعی اش در زبان روزمره، دایره ای بسیار وسیع تر از معانی را همراه خود حمل می کند که امری پویا نیز هست و مرتباً زیر فشار متخصصانی که تعاریفی جدید از آن را ارائه می کنند، تغییر شکل پیدا می کند.
- اما این پرسشی همچنان باقی است که چگونه یک واژه، یعنی یک نشانه ی خاص در یک نظام زبانی، به یک دایره ی معنایی ویژه متصل میشود؟
- کریپکی، این پرسش کلیدی از فهم زبان را چنین صورتبندی کرده است: چگونه ارجاعاتِ مربوط به یک واژه یا یک نشانه، در زمینه ی زبان تثبیت می شود و استقرار می یابد؟ یعنی چطور یک نماد زبانی با اشاره هایی به چیزها یا رخدادها پیوند میخورد، به شکلی که معناهای مربوط به آن پدیدار را در ذهن بازنمایی کند؟ با پاسخگویی به این پرسش میتوان درمورد تحولات نظام معناییِ برخاسته از آن نیز سخن گفت.
- متخصصانی که معنای رسمی و عمومیِ یک واژه را در یک ساختارِ زبانی تعیین می کنند، در نهایت به نظامهایی از «قدرت» متصل هستند که کارکردهای مجاز یا غیرمجاز مفاهیم را در یک نظام اجتماعی تعیین می کنند.
- از اینروست که بیشترین رقابت و کشمکش بر سر تعیین معنا در همان حوزه ای جریان دارد که متخصصان در آن بر سر تعریف رسمی واژگان جدل می کنند.
- این متخصصان، در دورانی فیلسوفان و اصحاب دین بودند که با ارجاع به متونی مقدس یا روشهای شهودی برای دستیابی به حقیقت، مانند الهام و وحی، تعاریف واژگان را روشن و شفاف می ساختند.
- امروز ساز و کارهای این تثبیت معنا در واژگان، چارچوبی مستدل تر و عمومی تر یافته و در قالب نظام های علمی متبلور شده است.
- به شکلی که راهبردهایی مشخص و شفاف برای تعریف معنای یک واژه و دایره ی کاربستِ آن در نظام اجتماعی به وجود آمده است.
- چه در آن ساختارهای سنتی شهودمدارانه ی کهن و چه در این نظام های شفاف و مستدل مدرن، آنچه اهمیت دارد آن است که تعریف کردنِ معنای یک واژه، راهبردی است برای ایجاد یک نظام انظباطی و پدید آوردنِ قدرت اجتماعی.
- از اینروست که کشمکش بر سر تعریف معنای یک واژه، در واقع، کشمکشی سیاسی است که در تمام نظامهای اجتماعی و در تمام دوران های تاریخی جریان داشته است.