نگرش شبکه ای به روابط دو نفره

از ویکی زروان
پرش به: ناوبری، جستجو

پیشنهادم آن است که داوری درباره‌ی بازی‌ها را در شبکه‌ای چند نفره بنگریم. واقعیت آن است که اندرکنش دو نفره‌ی خالص بسیار بسیار نادر است و تنها به ارتباط مهرآمیز و خصوصی زن و مرد محدود است. گذشته از این موردِ خاص، من ارتباطی را نمی‌شناسم که تنها دو تن در آن حضور داشته باشند. کنش متقابل همیشه در شبکه‌ای درهم بافته از روابط پیرامونی جریان می‌یابد. وقتی من کالایی را به بهای گرانتر از معمول از بقالی سر کوچه‌مان می‌خرم، فقط خودم نیستم که با بقال بازی بازنده/ برنده‌ای را در پیش گرفته‌ام. این رفتار من باعث می‌شود بقال بهای کالا را بالا ببرد و به این ترتیب من در واقع به بازی برنده/ بازنده‌ی او با مشتریان دیگرش یاری رسانده‌ام. به تعبیری در این شرایط من در بازی ناباب او با دیگرانی ناشناخته سهیم شده‌ام. به همین ترتیب، وقتی من در خیابان با کسی دعوا و کتک‌کاری می‌کنم و شروع می‌کنم به ناسزا گفتن به او، تنها در یک بازی دو نفره‌ی برنده/ بازنده درگیر نیستم. من با آزردن تمام تماشاچیانِ مؤدب، و تولید انگاره‌ای ناخوشایند از خویشتن در نزدشان با آنها بازنده/ بازنده بازی کرده‌ام. به همین ترتیب ممکن است لات و الواطی آن وسط پیدا شوند و از شنیدن ناسزاهای من لذت ببرند و مرا آدم داش مشتی و قلدری بشناسند و به این ترتیب با آن ناظران خاص ارتباطی برنده/ برنده برقرار کرده‌ام. در عین حال ممکن است دعوای من به عصبی شدنِ مردم و هنجار شدن کتک کاری در خیابان کمکی کوچک بکند و بنابراین در شبکه‌ای بسیار گسترده‌تر از بازیها درگیر شوم، که ردگیری‌اش ناممکن است.

اما اگر مفهوم کنش متقابل را چنین گسترده و پیچیده تعریف کنیم، بختی برای تشخیص بازیها نخواهیم داشت و به ناچار باید هر نوع داوری اخلاقی را تعطیل کنیم. در حالی که چنین کاری ناشدنی است و ما چه بخواهیم و چه نخواهیم در برابر کردارهای دیگران و خودمان موضع می‌گیریم، یا خودآگاهانه و خردمندانه و مبتنی بر دستگاه اخلاقی مشخصی داوری می‌کنیم، و یا ناآگاهانه و مقلدانه به قضاوت می‌پردازیم.

فکر می‌کنم برای دستیابی به داوری اخلاقی درست، باید حد میانه‌ای را تشخیص دهیم و به کار بگیریم. یعنی نه دایره‌ی ارتباط را چندان محدود و دو نفره بگیریم که به اختلال شناختی دچار شویم، و نه آنقدر تاثیرهای نامحسوس و دوردست را رصد کنیم که کل منظره برایمان مه‌آلود گردد. به نظرم مقیاس میانه‌ای قابل تصور است که در آن می‌توان شبکه‌ی عینی و نمایان روابط انسانی را تشخیص داد و در حد امکان پیامدهای کردارها را ردیابی کرد. همه‌ی ما به طور شهودی و نااندیشیده چنین می‌کنیم و بخش عمده‌ی داوری‌های مبتنی بر وجدان سالم یا قضاوتهای تقلیدی و هنجارین در چنین دامنه‌ای انجام می‌پذیرد. تعیین معیارهای سنجش و اندازه‌ی این دامنه البته به کار پژوهشی و میدانی نیاز دارد. اما می‌توانم حدس بزنم که احتمالا دامنه‌ی تعداد افراد درگیر در چنین محاسبه‌ای معمولا زیر ده نفر و به ندرت بین ده تا سی نفر است، و تنها در شرایط خاص و درباره‌ی فعالیتها و شخصیتهای اجتماعی به بیش از این عدد ارتقا می‌یابد. دامنه‌ی زمانی‌ای هم که پیامدهای رفتارها در آن وارسی می‌شود معمولا از مرتبه‌ی روز و هفته در نمی‌گذرد و به ندرت به ماه و سال منتهی می‌شود.

به این ترتیب پیشنهاد اولم آن است که هنگام داوری درباره‌ی نوع یک کردار، تنها قلبم دو طرفِ اصلیِ درگیر را در نظر نگیریم. خوب است ابتدا شبکه‌ی روابط انسانی اطراف کردار را ترسیم کنیم، و کسانی که به طور مستقیم از کردار تاثیر می‌پذیرند را مشخص کنیم و ببینیم قلبم هریک در قبال این کردار چقدر تغییر می‌کند. در گام بعدی می‌توان به این دیاگرام کسانی را افزود که به شکل غیرمستقیم از کردار یاد شده متاثر می‌شوند، اما مقدار تغییر در قلبم‌شان چشمگیر است. مثلا کسی که پشت سر کسی دیگر نزد دوستش بدگویی می‌کند، به طور مستقیم بر قلبم خودش و دوستش و شخصِ موضوع بدگویی تاثیر می‌گذارد. اما ممکن است به خاطر شباهت و نزدیکی کسی بی‌ربط با فردِ قربانی، انعکاس این بدگویی بیشتر بر وی دیده شود.

بعد از ترسیم شبکه‌ی روابط، می‌توان درباره‌ی ارزش اخلاقی کردار داوری کرد. به نظرم باید تعیین این که بازیِ جاری به کدام یک از چهار حالت تعلق دارد، در این زمینه تعیین شود. اگر کرداری قلبم را در این شبکه کاهش دهد، و بر حق هم نباشد، برنده/ بازنده است. درست همانطور که گفته‌ایم، در شرایطی که امکان قطع کنش متقابل وجود دارد، و می‌توان تاثیر کردار دیگری بر قلبم خویش را خنثا کرد، شایسته است چنین کنیم و از کردار خشونت‌آمیز کناره بگیریم. با این وجود در شرایطی که چنین کناره‌جویی‌ای ممکن نیست، باید درست‌ترین کار، یعنی برنده/ برنده ترین کار را در هر لحظه انجام داد. این بدان معناست که باید کرداری را برگزید که در شبکه‌ی یاد شده بیشترین قلبم را نصیب بیشترین کسانی می‌کند که حق دارند. بدیهی است که معیار کمی به تنهایی کافی نیست و حق هم اینجا وارد مسئله می‌شود. اگر پانزده زورگیر به پیرمردی حمله کرده‌ باشند، و رستمی ناظر قضیه باشد، یاری رساندن به زورگیران باعث می‌شود مقدار کلی قلبم در شبکه‌شان بیشینه شود، اما در اینجا حق نقض شده است. اگر بزند هفت نفر از مهاجمان را بکشد و دست و پای هشت تن را بشکند، مقدار کلی قلبم را نسبت به حالت اول بسیار کاهش داده است. اما رفتارش اخلاقی و درست است. هنگامی که سخن از اخلاق در میان است، کشمکشهای افراد بر سر منابع (که شالوده‌ی بازیهای برنده/ بازنده است) باید در کنار حق دستیابی‌شان به این منابع نگریسته شود، وگرنه به نتیجه‌ای آشکارا اشتباه می‌رسیم که فرد باید همواره به کسی کمک کند که زورش بیشتر است یا دسته‌اش پرجمعیت‌تر می‌نماید.

داوری من آن است که اگر پهلوانی به آن پانزده تن حمله کند و حتا به قیمت آسیب رساندن شدید به دزدان از پیرمرد دفاع کند، کارش درست و اخلاقی و ستودنی است. مستقل از آن که در این میان قلبم خودش –مثلا به خاطر بزرگداشت مردم یا رضایت درونی- افزایش می‌یابد، یا کاسته می‌شود. اتفاقا هرچه شمار مهاجمان بیشتر و بختِ پیروزی دادگرِ مداخله‌گر کمتر باشد، کردارش در عینِ گره خوردن به احتمال کاهش قلبم، اخلاقی‌تر می‌نماید و دلیرانه‌تر.

پیشنهادم آن است که فراز و نشیب قلبم در کل شبکه را بنگریم و برنده/ بازنده بودن را در چارچوبی اجتماعی دریابیم و تعریف کنیم. وگرنه جز مدلی انتزاعی و ناکارآمد در دست نخواهیم داشت که ممکن است ساده‌انگارانه به کار بسته شود و در شرایطی بحرانی به کردارهایی آشکارا غیراخلاقی دامن بزند. نیچه در کتابهایش مدلی از اخلاق بردگان (منظورش مسیحیت است) را ترسیم کرده و آن را با اخلاق سروران مقایسه کرده است. گمان می‌کنم او هم در سطحی دیگر با همین مسئله رویارو بوده، و دامن کشیدن از خشونتهای دایمی و خرد و ریاکارانه‌ی روزمره را، و حفظ بخشی از خشونتهای ضروری را در نظر داشته است.