آیا منش یک انگل است؟

از ویکی زروان
پرش به: ناوبری، جستجو

لایه ی ديگري از همانندسازها در سطح فرهنگى ديده مى شود. در اين سطح از پيچيدگى، سيستم هايى همانندساز قابل مشاهده اند كه از نظر ساختار و رفتار بسيار ساده تر از سازواره هاى زيستى هستند. به همين دليل هم استعاره ى داوكينز در مورد زنده بودن مم ها، تنها، در چارچوبى از دانش زيست مصنوعىِ قوى قابل تعريف است و در قالبهاى نظرى ديگر پذيرفتنی نيست. سادگى منشها نسبت به حاملان زنده شان، آنقدر چشمگير است كه برخى از صفت انگل براى رده بندى عناصر فرهنگى استفاده كرده اند. اين رويكرد به ويژه در ممشناسى نيرومند است و در بسيارى از مقاله ها عناصر فرهنگى به عنوان انگلهايى نرمافزارى - شبيه به ويروس هاى رايانهاى - در نظر گرفته شده اند. لومان هم، آنگاه كه در مورد نوع خاصى از عناصر فرهنگى - تضاد اجتماعى - مى نويسد، آنها را با انگلها مانند مى كند و رفتارى انگلگونه را به آنها نسبت مى دهد

در واقع، كاربرد واژه ى انگل براى عناصر فرهنگى درست نيست. اگر بخواهيم عبارت انگل را در دامنه اى چنين فراخ به كار بگيريم، بايد بخش عمده ى رخدادهاى زيستى ديگر را هم انگلگونه بدانيم. چرا كه سازمان يافتگى سيستم هاى پيچيده با وابسته شدن برخى از كاركردهاى بعضى از سيستمها به زمينهى عملكردى سيستمهاى ديگر همراه بوده است. يک مثال برجسته ى اين امر، بدن خود ماست. در تک تک سلولهاى بدن ما، اندامک هايى به نام ميتوكندرى وجود دارند كه در واقع نوعى باكترى تغيير شكل يافته اند. اگر بخواهيم آنها را هم انگل بدانيم، پس كل موجودات پرسلولى چيزى جز تركيب چند گونه ى انگل با هم نيستند. با وجود اين، آنچه راست است، وابستگى لايه ى منشها به سطح زيستى است. اين به آن معناست كه فضاى حالت پويايى منشها بر روى فضاى حالت زيستشناختى آدميان سوار مى شود و امكان تخطى از حدود آن را ندارد. هيچ كس نمى تواند شعرى بگويد كه ابزارهاى زيستى لازم براى توليد و حس كردنش وجود نداشته باشند.