جنگ نمادهای رمزگذاری امر مقدس
در واقع، قلمرو مسلمان و مسيحىِ آن روزگار دو ابرمنش غول آسا را در بر مى گرفت. با وجود رسميت يافتن يک زبان معيار در هر قلمرو - عربى و لاتين - هر ابرمنش مى توانست در مجموعه اى از زبانها و گويشهاى ديگر هم صورتبندي شود، و بنابراين چسبِ متصل كننده ى اين مجموعه زبان نبود. آنچه وابستگانِ انسانىِ اين دو قلمرو را از هم متمايز مى كرد، نمادها و علايمى بود كه براى تعريف امر قدسى به كار گرفته مى شدند. در واقع، دعواى اصلى بر سر معناى امر قدسى نبود، كه بر سر نمادهايى بود كه مى توانست اين معانى را رمزگذارى كند. ساختارهاى سياسى اى كه در اين دوره با هم در زد و خورد بودند، از مجموعه اى از انسانها تشكيل يافته بودند كه به كمک اين نمادها از هم متمايز مى شدند و صليبى يا غازى نام مى گرفتند.
اگر بى طرفانه به نبرد عقيدتى مسلمانان و مسيحيان قرون وسطايى نگاه کنيم، از شباهت معناى موجود در اين دو ابرمنش در شگفت مىشويم. متكلمان مسيحى و مسلمانِ آن دوره، نه تنها در مورد اصول موضوعه ى تعريف كننده ى امر قدسى با هم اشتراک داشتند، كه در مورد جزئيات آداب و رسوم و منهيات و مكروهات نيز شباهت بسيارى را از خود نشان مى دادند.
حتى روش استدلالى و مراجع اعتبار بخش به گزاره هاى تعيين كننده ى راستى، نيكى، و زيبايى نيز در ميانشان اشتراک بسيار داشت. به اين ترتيب، روشن مى شود كه جنگ هلال و صليب بيش از آن كه جنگ معناهايى غايى باشد، جنگى بوده كه به كمک نمادهاى منسوب به معانى مشابهى جبهه بندى مى شده است.
در سده هاي شانزدهم و هفدهم ميلادى، كه به قول هانتينگتون جنگ بين شاهنشينها در اوراسيا باب شد، مرز بين خودى و بيگانه بر مبناى پرچمِ نشانگرِ خاندانِ جنگسالاران تعيين مىشد. در اين دوره طرفهاي جنگ شاهنشينهاى كوچكى بودند كه از نظر خط و زبان و دين اختلاف چندانى با هم نداشتند، و بنابراين تنها دستاويزى كه براى تعريف بيگانه باقى مى ماند علامت خانوادگىِ دوک، كنت، خان يا اميرى بود كه مردم مورد نظر در تيولش زندگى مى كردند. همين علايم خانوادگى بودند كه بعدها با اساطير بومى و عوارض جغرافيايىِ نمادين شده گره خوردند و مليتهاىِ مدرن را در اروپا پديد آوردند.