روشهای سانسور در نهادهاى هنجارساز

از ویکی زروان
پرش به: ناوبری، جستجو

نهادهاى هنجارساز نمودهاى جامعه شناختىِ منشهاى سانسورچى هستند. روشهايى كه در اين نهادها و توسط آن منشها براى طرد كردن منشهاى خطرساز و ضدهنجار مورد استفاده قرار مى گيرند عبارتند از:

الف) ناديده گرفتن منش كه به ويژه در مورد منشهاى مولدِ تنش روانى كاربرد زيادى دارد. فضاى حالت معنايىِ پيرامون اين منشها به عنوانبخشهايى غيرمجاز و ممنوع نشانه گذارى شده و ذهن از ورود به آنها منع مى شود. محكم ترين تضمينى كه براى عبور نكردن از اين خط قرمز وجود دارد، هنجارهاى رفتارى و قواعدى است كه در زمان كودكى در جريان فرآيند اجتماعى شدن به كودكان منتقل مىشود و معمولا فضاى حالتمعنا و رفتار فرد را در باقى عمرش تعيين مى كند. به اين ترتيب، فرد معانى غايى را بديهى و ترديد ناپذير تلقى مى كند و اصولا گزينه هاى معنايى ديگرِ مربوط به آن زمينه را تشخيص نمى دهد و درک نمى كند.


ب) واكسينه كردن حاملان بالقوه ى منش راهى ديگر است. در اين شرايط،نسخه اى ضعيف و ناخوشايند از منش خطرناک با برچسب ها و عناصر

شناسايى ويژه اش آراسته مى شود و به عنوان منشى كه بايد تجربه شود در اختيار افراد قرار مى گيرد. رويارويى با اين منشهاى معيوب و تجربه ى ناخوشايندى كه به دنبال آن مى آيد، معمولا، براى دورى از آن منش در آينده بسنده است. در تمام جوامع، نمونه هايى تجربى از اين شيوه ى سركوب منشها را داريم. معمولا نظريه هاي پيچيدهى رقيب به زبانى ساده و عاميانه براى عوام مطرح مى شوند و بعد با تكيه بر نقاط ضعفى كه پيشاپيش در آنها گنجانده شده اند، نادرست، احمقانه و زيانبار ارزيابى مى شوند. به عنوان مثال، در زمان مشروطه مفهومى مانند تأسيس مجلس ملى و پارلمانتيسم سياسى به همين شكل توسط جريانهاى سلطنت طلبِ سنتى به مجموعه اى از نمودهاى ناخوشايند و غيراخلاقىِ تمدن غرب فروكاسته مىشد و به اين ترتيب به صورت نوعى واكسن در مى آمد.


ج) شرطى كردن فرد نسبت به منش رقيب نيز شيوه اي است كه به ويژه در جريان اجتماعى شدن كودكان كاربرد زيادى دارد. در اين راهبرد، نمادهاى منسوب به منش با برچسب هاى منشهايى كه ارزش منفى و نامطلوب دارند پيوند مى خورند. به اين ترتيب، ارزشِ كمِ منشهاى طردشده و در حال انقراض به منش رقيب تعميم مى يابند و قدرت تكثير آن را كم مى كنند. در واقع، اين معكوس روندى است كه در منشهاى مقلد انجام مى شود. گره زدن فيزيک نسبيت با صهيونيسم و سازمانهاى مخفى يهودى در دانشگاههاى آلمانِ هيتلرى نمونه اى از اين راهكار بود. در اين ماجرا نسبيت - كه نظريه اى خنثا و علمى است - به دليل هويت پيشنهاددهنده اش - انشتين كه يهودى بود - با طبقه اى از مفاهيم و منشهاى نامطلوب گره خورد و در برابر مدلهاى فيزيكى مورد علاقه ى نازيها - يعنی برداشتى خاص از كوانتوم مكانيک - از ميدان به در شد.


د)‌بازتعريف كردن منش راه ديگرى است كه براى خنثاسازى اثر منشهاى خيلى قدرتمند كاربرد دارد. منشى كه با وجود سركوب شدن

همچنان به تكثير خود ادامه دهد چنان قدرت تكثيرى بالايى دارد كه نمى توان با راههاى مرسومِ سانسور از زمينهى كنشگران حذفش كرد. پس،تنها راهى كه باقى مى ماند بازتعريف كردن محتواى درونى اش است به شكلى كه در اين حالت بازتعريف شده و بى خطر رواج يابد و نهادهاى سلطه را تهديد نكند. بازتعريف كردن منش رقيب، در واقع، نوعى از همزيستى با آن است. به اين ترتيب كه منشهاى سانسورچى با گنجاندن عناصرى در ساخت معنايى منش رقيب، لبه هاى تيز و برنده ى آن را مى گيرند و نسخه اى بى خطر از آن را توليد مى كنند. وضعيت كنونى دموكراسى در ژاپن چنين حالتى دارد. پس از جنگ جهانى دوم، نظام فردمحور و فاشيستى توزيع قدرت در ژاپن وضعيتى نداشت كه دموكراسى نوع غربى را پذيرا باشد. پس نسخهاى از دموكراسى را با نمودها و علايمى مشابه با غرب پديد آمد كه بر مبناى مجلس و رئيس جمهور و انتخابات عمومى كار مى كرد، اما طورى تفسير شده بود كه همچنان اقتدار تک حزبى و تمركز قدرت در يک نفر به شكلى دستن خورده در نهادش باقى مانده بود.